يكي از خصوصياتي كه آنها در امر وحي توضيح داده اند جنبه دروني بودن آن است ، يعني وحي را مثل ما [ كه محسوسات را ] از طريق [ حواس ظاهر تلقي مي كنيم ] همين طور كه ما از راه گوشمان يا چشم ظاهرمان تلقي مي كنيم ، از يك زيدي حرفي مي شنويم ، تلقي نمي كردند بلكه از طريق باطن و درون تلقي مي كردند . ما مي بينيم - و زياد هم هست - كه پيغمبر اكرم در حالتي كه وحي بر ايشان نازل مي شد ، در اكثر حالات وحي كه نوشته اند ، حواسش تعطل پيدا مي كرد ، حالتي غش مانند به او دست مي داد به طوري كه در ظاهر به خود نبود ، در ظاهر از خود بيخود بود يعني چشمش مثل چشم آدم خواب بود كه نمي بيند و گوشش مثل گوش آدم خواب بود كه نمي شنود و . 1 قطعا بعضي از رؤياها هست كه با اين توجيهات كه مربوط به حالات طبيعي بدن يا سوابق ذهني است قابل توجيه نيست ، كه آنها را مي گوييم رؤياهاي صادقه ، غير آنها را قرآن هم خودش تعبير مي كند به " اضغاث احلام " .