. بنابراين اگر ما خواسته باشيم حقيقت معجزه را به آن صورتي كه در قرآن هست تشريح كنيم نه نظريه اول است نه نظريه دوم ، بلكه آياتي كه به پيغمبر وحي
مي شده هر وقت پيغمبر اراده مي كرده بر زبانش جاري مي شده ولي آنهايي كه وحي نمي شد ه اينطور نبوده كه هر لحظه پيغمبر اراده كند به او وحي بشود يا هر عملي كه موسي اراده مي كرده فورا آن عمل انجام مي شده است . جواب : اين كه فرموديد ، نظريه سوم نيست . آن نظريه دوم به ترتيبي كه من عرض كردم كه گفتيم قدرت و اراده خود پيغمبر است - من اشاره كردم ولي به تفصيل عرض نكردم - مقصود اين نيست كه يك قدرتي به او تفويض مي شود . اصلا تفويض نسبت به خدا و مخلوق در هيچ موجودي معقول نيست . بنده و شما ، ممكن است كه چيزي را كه من واجد هستم به شما تفويض كنم و اگر شما واجد چيزي هستيد به من تفويض كنيد ولي وقتي كه من اين را كه دارم به شما تفويض مي كنم از خودم سلب كرده ام ، شما اگر داريد ، به من تفويض مي كنيد ، از خودتان سلب كرده ايد . ما دو موجودي هستيم در عرض يكديگر . اين را يا من بايد داشته باشيم يا شما . اين لباس يا مال من است يا مال شما . وقتي شما آن را به من داديد از خودتان سلب مالكيت كرده ايد . اين مطلب در اخبار و احاديث اسلامي مخصوصا و در كلمات حضرت امير بالاخص زياد است كه خداوند آنچه را كه به مخلوقش تمليك مي كند باز خودش مالك تر از اوست ، كه از نظر تعبير علمي مي گويند مالكيتها در طول يكديگر است ، آنگاه براي فهماندن مي گويند نظير مالكيت طفل است در برابر پدر . پدر چيزي را كه خودش در اجتماع مالك است نسبت به افراد ديگر ، در خانه به فرزند خودش مي دهد و اعطا مي كند . اين را مي دهد به اين فرزند ، آن را مي دهد به آن فرزند . اين فرزند مي گويد اين مال من است ، او مي گويد آن مال من است . باز بچه ها در عرض همديگر هستند . چيزي كه مال اين بچه است مال آن بچه نيست و چيزي كه مال آن بچه است مال اين بچه نيست . ولي نه اينكه اين بچه ها كه دارند معنايش اين است كه سلب مالكيت از پدر شد . باز اين بچه و هرچه دارد مال پدر است . آنهايي كه مي گويند معجزه قدرت و اراده اي است كه خدا داده ، نمي گويند كه يك قدرت و اراده اي خدا به او تفويض كرده به معني اينكه هر وقت دل خودش بخواهد كاري بكند مي كند ، هر وقت دلش نخواهد نمي كند ، چه خدا بخواهد چه خدا نخواهد ، نه ، اين كلمه " باذن الله " كه تكرار مي شود اين است كه نه ، باز خدا بايد بخواهد ، سر رشته دست خداست . صحبت اين است : آن وقتي كه آن كار را انجام مي دهد خدا در همان وقت به او يك قدرت و اراده اي داده كه اين كار را انجام بدهد يا اصلا قدرت و
اراده اي ندارد ، اصلا كاره اي نيست ، فقط خدا دارد انجام مي دهد ، او مي گويد تو فقط اين را بساز و بعد بدم ؟ و الا صحبت قدرت و اراده مطلقي در مقابل قدرت خداوند نيست و بسا هست همان آني كه مي دهد آن بعد از او بگيرد . اين را كسي انكار نمي كند كه در يك " آن " آن قدرت را دارد ، آن ديگر نداشته باشد ، ولي در حالي كه اين كار را انجام مي دهد واقعا اراده مي كند كه انجام بدهد يا اراده هم نمي كند ؟ آيا واقعا خواست او و اراده او در اينجا تأثير دارد يا ندارد ؟ يعني خداوند اين كار را به وسيله قدرت و اراده اين بنده انجام مي دهد يا نه ؟ كه اين همان نظر شماست . شما هم همين را داريد مي گوييد . شما از بيان من مثل اينكه اين جور استفاده فرموديد كه من مي خواهم بگويم [ پيغمبر ] يك قدرتي در مقابل قدرت خداوند [ دارد ] ، خدا يك قدرتي به او داده و بعد هم اختيار دست خودش است كه هر كاري مي خواهد بكند . نه ، تمام آن محدوديتهايي كه شما مي خواهيد بگوييددر آن كلمه " باذن الله " هست . در يك " آن " هست و در يك " آن " نيست . آن داستاني كه سعدي درباره يعقوب آورده خيلي خوب است . واقعا اين جور بوده كه يك پيغمبر ، يك امام در يك حال خبر از غيب داشته و در حال ديگر نداشته ، نه از غيب خبر نداشته ، از داخل خانه خودش هم بي خبر بوده است . در يك حالت اين كشف برايش مي شود و در حالت ديگر نه ، كه بسا هست كه خداوند او را مؤاخذه كرده باشد و در اثر مؤاخذه آن حالت را از او مي گيرد . يعقوب گفت : " اني لاجد ريح يوسف لولا ان تفندون " (1) من بوي يوسف را مي شنوم اگر نگوييد اين خرفت و پير شده . سعدي مي گويد .
يكي پرسيد از آن گم گشته فرزند
ز مصرش ( 2 ) بوي پيراهن شنيدي
چرا در چاه كنعانش نديدي
كه اي روشن روان پير خردمند
چرا در چاه كنعانش نديدي
چرا در چاه كنعانش نديدي
بگفتا حال ما برق جهان ( 3 ) است
دمي پيدا و ديگر دم نهان است
دمي پيدا و ديگر دم نهان است
دمي پيدا و ديگر دم نهان است
. 1 يوسف / . 94 . 2 از مصر نبوده . . 3 يعني جهنده .