داستان قرآن درباره وليد بن مغيره
خود قرآن داستاني از يكي از آنها يعني وليد بن مغيره مخزومي كه از رؤساي قريش و عموي ابوجهل معروف و پدر خالد وليد معروف است نقل مي كند . وي مردي بسيار متشخص بود ، هم ثروتمند بود و هم داراي اولاد و خويشان فراوان ، و لهذا او را بزرگترين مرد قريش مي دانستند كه يك وقت گفتند : " لولا نزل هذا القرآن علي رجل من القريتين عظيم " ( 1 ) اگر بناست قرآن نازل شود بايد به يكي از دو بزرگي كه يكي در طايف است و يكي در مكه نازل شود كه خيلي با شخصيت هستند . در مكه وليد بن مغيره را در نظر داشتند و در طائف عروه بن مسعود ثقفي ، كه البته عروه خودش بعد مسلمان شد و مسلمان هم از دنيا رفت ولي وليد در همان اوايل مسلمان نشده از دنيا رفت . وليد مردي محترم بود و به سخن شناسي او اقرار و اعتراف داشتند . آمد قرآن را گوش كرد و بعد قرآن جريانش را اين طور نقل مي كند : " انه فكر و قدر " يعني انديشيد و سنجيد ، پيش خودش حساب كرد ، روي اين فكر كرد " فقتل كيف قدر " " قتل " نفرين است : كشته باد ، همين كه ما در فارسي مي گوييم " مرده باد " يا مي گوييم " خاك بر سرش " اين خاك بر سرش ، چگونه سنجيد ؟ ! " ثم قتل كيف قدر " باز هم خاك بر سرش ، اي بميرد ، اي كشته باد ، چگونه سنجيد ؟ ! سنجش او را اينطور بيان مي كند : " ثم نظر " بعد نظر افكند " ثم عبس و بسر " بعد چهره اش را درهم كرد ، دژم كرد ، يعني در انديشه فرو رفت ، ابروهايش را در هم كشيد و رويش را ترش كرد . " ثم نظر " مي خواهد وقتي را حكايت كند كه او دچار اضطراب و ناراحتي دروني بود ، يعني آنچه كه مي خواست با همفكرها و هم مسلك هاي خودش بگويد ذهن و وجدانش با او همراه نبود و لهذا دچار. 1 زخرف / . 31