فصل سوم
لذّت اُنس
تنهايى براى انسان، تلخ و آزاردهنده است . انسان، دوست دارد با ديگران باشد و با آنان رابطه برقرار كند . اين، يك نياز عاطفى است . انسان تنها، احساس خلأ مىكند ؛ احساس دردآورى كه هيچ چيز حتّى ثروت و شهرت و رياست، آن را پر نمىكند . رابرت بولتون در كتاب خود به نام «روانشناسى روابط انسانى»، بحثى دارد تحت عنوان «درد تنهايى». وى معتقد است كه امروزه بسيارى از افراد، آرزو مىكنند با ديگران رابطهاى صميمى داشته باشند ، ولى از آن محروماند . وى از قول يكى از روانپزشكان امريكا نقل مىكند كه در جامعه ما، عميقترين مشكل مردم، تنهايى و انزواست. وى بر اين باور است كه تنها بودن، دو نوع است: نخست، «عزلت» كه مىتواند تنهايى كامل، سازنده و مسرتبخشى باشد و دوم، «تنهايى» كه نوعى بىكسىِ دردآور، مرده و پوچ است و اين تنهايى حتى ممكن است در ميان جمعيت نيز روى دهد. 1 امروز، در روابط اجتماعى، شاهد پديدهاى هستيم با عنوان «مجاورت بدون صميميت». 2 انسانها در كنار يكديگرند، اما محبّت و صميميت، در ميان آنان وجود ندارد. اُنس با ديگران، يكى از نيازهاى جدّى بشر است. ما نه براى تأمين نيازهاى1 - روانشناسى روابط انسانى، ص25. 2 - همان، ص26.