دريغا كه مردم معمولى ، سفر مرگ را بدون دعوت و باجبار قوانين طبيعت ناآگاه تلقى ميكنند
همانگونه كه مردم معمولى ورود به اولين جايگاه بذر آدمى و گشودن چشم به اين دنيا را مستند به اجبار قوانين طبيعت مى انگارند ، همين طور خروج از دروازه زندگى و ورود به آستانه ابديت را نيز يك جريان ناآگاه كه معمولى از عوامل طبيعت است ، تلقى مى كنند البته چنان نيست كه همان مردم معمولى هم به هيچ صورتى بياد مرگ نباشند و در همه احوال آن را يك جريان طبيعى بدانند كه هيچ معنائى ( 1 ) فصلت آيه 15 . [ 290 ] ندارد ، زيرا محال است مغز معتدل پديده اى باين اهميت و شگفت انگيزى ( فروغ حيات و خاموشى مرگ كه بدنبال آن مى رسد ) را كه خود موجب جهت گيريهاى بسيار اساسى در زندگى ميگردد ، در همه احوال و شرائطى كه دارد بى معنى تلقى كند . در مباح مربوط به مرگ در شرح و تفسير خطبه هاى گذشته مشاهده كرديم كه درون انسانها ، مخصوصا مغزهاى متفكر در برابر قيافه اسرار آميز مرگ ، چه شورش و طوفانى از خود نشان داده است . و ميتوان بجرأت گفت : اگر متفكران با احساس بشرى در پنج مورد جذاب ترين سخنان را در نتيجه شورش و طوفان درونى خود گفته اند ، قطعا يكى از آن پنج مورد ، جريان خيره كننده حيات و خاموشى بهت انگيز مرگ است . با اينحال اين منطق كه مرگ يعنى دعوت حق را لبيك گفتن كه اعتراف به معنى دارا بودن سفر مرگ و اجابت دعوت مالك حيات و موت است ، فقط مخصوص انسانهاى آگاه و بيدار است كه ميدانند
روزگار و چرخ و انجم سر بسر بازيستى
گرنه اين روز دراز دهر را فرداستى
گرنه اين روز دراز دهر را فرداستى
گرنه اين روز دراز دهر را فرداستى
( 1 ) العنكبوت آيه 57 . [ 291 ] ( اگر بارانى [ روى قبرشان و جسدشان ] ببارد ، شاد نگردند و اگر خشكسالى به آنان روى بياورد نوميدى ندارند . )