ـ امام على (ع ): بهترين همت هابلندترين آن هاست .ـ امام باقر(ع ): هيچ شرافت و افتخارى چون بلند همتى نيست .ـ امام على (ع ): نيكوترين خصلت ها ارجمندى همت هاست .ـ شرافت به همت هاى والاست نه به استخوان هاى پوسيده .ـ هركه بر نردبان همت ها بالا رود, ملت ها او را بزرگ دارند.ـ امـام سـجـاد(ع ) ـ در دعـا ـ : و مـا را ازكـسانى قرار ده كه جان هايشان را به بلندى شتاباندى و هـمـت هـاى آنـان را از جـسـتـن عزت در ميان مردم فرود آوردى و از اين رو دل هايشان همواره سرگشته و در پرواز بود تا اين كه سرانجام درباغ هاى پر نعمت بهشت فرود آمدند.ـ امام على (ع ): هرگاه در طلب چيزى بر مى آيى , بلند همت باش .ـ پـيـامـبـرخدا(ص ): خداوندمتعال كارهاى والا و شريف را دوست دارد و كارهاى پست و حقير را خوش ندارد.ـ امام باقر(ع ): ابوذر, كه خدايش رحمت كناد, از خوف خداى عزوجل چندان گريست كه به چشم درد مبتلا شد به او گفته شد:اى ابوذر, خوب است دعا كنى خداوند چشمانت را شفا بخشد ابوذر گفت : من از اين كار غافلم و اهميت چندانى هم به آن نمى دهم گفتند: چه چيز تو را از آن غافل ساخته است ؟ گفت : دوامر بزرگ : بهشت و دوزخ .ـ امـام على (ع ): آن كس از همه بيشتردرمضيقه وتنگ حالى است كه خواهش هاى او بسيار باشد و خواست و آرمانش بزرگ وخرجى اش زياد, و كمك (خرج ) او اندك .ـ دل (و جـان ) آن كـس بـيـشتر از همه در رنج است كه همتش بلند باشد, و مردانگى اش بسيار و توانايى اش اندك .ـ در همت ميانه رو باش , تا از كسى كه دنبال پيدا كردن لغزش هاى توست , ايمن بمانى .
نقش همت در شرافت
ـ امام على (ع ): (ارزش ) انسان به همت اوست , نه به ثروتش .ـ قدر مرد, به قدر همت اوست .ـ هركه همتش والا باشد, ارزشش عظيم شود.ـ انسان را چيزى به مانند همت اوبلند نگردانيد و او را چيزى چون شهوتش پست نكرد.
آن چه سزاوار اهتمام است
ـ امـام عـلـى (ع ): هم خود را مصروف آخرتت گردان و اندوهت را مصروف خودت , زيرا چه بسيار انـدوهـگـيـنى كه اندوهش او را به شادى جاويدان رساند و چه بسيار با هم و غمى كه به آرزويش دست يافت .ـ تـمـام همت و كوشش خود را براى رهايى از جايگاه بدبختى و كيفر و نجات از سراى بلا وعذاب قرار ده .ـ همت و تلاش خود را به آخرتت اختصاص ده .ـ آن فريب خورده اى كه از دنيا به بالاترين خواست خويش رسد, همچون كسى نيست كه ازآخرت به كمترين بهره اش دست يابد.ـ پيامبر خدا(ص ): اى مردم , به آبادكردن آخرت خويش كه بدان مكلفيد روى آوريد و همت خود را مصروف نزديك شدن به طاعت او كنيد.ـ از جـمـله سخنان نجواآميز خداوندمتعال با موسى (ع ) اين بود: چگونه همت تو متوجه آن چه نزد من است نباشد, در حالى كه لاجرم به سوى من بر مى گردى !.ـ امام على (ع ): و بايد هم و غم توبراى جهان پس از مرگ باشد.ـ هر كه هم و غمش براى آن چه نزد خداوند سبحان است نباشد, به آرزوهاى خود نرسد.
كسانى كه به اوج همت و خواست خود مى رسند
قرآن :.«و كسانى كه در راه ما كوشيده اند, به يقين راه هاى خود را بر آنان مى نماييم و در حقيقت , خدا با نيكوكاران است ».ـ امام على (ع ): هر كه ديده انديشه اش را شب ها بيدار نگه دارد, به اوج همت و خواست خود برسد.ـ هر كه نهايت توان خود را به كارگيرد, به نهايت خواست خود دست يابد.ـ هركه آخرت هم و غم او باشد, درخير و خوبى به اوج خواست خود برسد.
عاليترين همت ها
ـ امام سجاد(ع ) در دعا : (بار خديا,)از گواهى و شهادت , عادلانه ترين آن را از تو مسالت دارم و از عبادت با نشاطترين آن را و از همت عاليترين آن را.ـ نـيـز در دعـا : هـمـتـم بـه تـمـامـى مـتوجه توست و رغبتم به توست , تو مراد منى نه غير تو و شب زنده دارى و بى خوابى كشيدن هاى من براى توست نه براى جز تو.ـ نـيـز در دعـا : مـرا پيكرى روحانى بخش و دلى آسمانى و همتى پيوسته به تو و يقينى صادق در محبت به تو.ـ نـيـز در دعـا : اى كـسـى كه عارفان را به طول (يا عطر) مناجاتش مانوس كرد و جامه ولايت و دوستى اش را بر قامت ترسندگان پوشاند, كى شاد بشود كسى كه همتش متوجه جز تو باشد و چه وقت بياسايد كسى كه عزم واراده اش جز تو را بخواهد!.ـ نيز در دعا : آرزويم مرا به سوى توراند و همتم اى معبود بى نياز و تواناى من , وقف تو شد و رغبتم به آن چه نزد توست , بسيارگرديد.ـ امام على (ع ): والاترين همت هاپايبندى به پيمان (ياحق و حرمت ديگران ) است .ـ بهترين همت ها, وفا كردن به وعده است .
نتايج بلند همتى
ـ امام على (ع ): بردبارى و وقار دوهمزادند كه از بلندى همت زاده مى شوند.ـ كرم داشتن , زاييده بلندى همت است .ـ عاليترين همت ها, نزديكترين آن ها به كرم است .ـ كردار زيبا, از بلندى همت خبرمى دهد.ـ طمع بريدن از آن چه در دست مردم است , (نشان ) عزت نفس و بزرگى همت است .ـ امام باقر(ع ): عزت طمع نداشتن رابا بلندى همت به دست آر.ـ امام على (ع ): پايبندى به قناعت , از والايى همت است .ـ احسان كردن , از والايى همت است .ـ اندوه ها به اندازه همت ها و خواسته هاست .ـ اندوه هاى مرد به اندازه همت اوست .ـ اندوه ها به اندازه همت هاست .ـ ننگ و عار (داشتن از زشتى ها) به اندازه همت است .ـ هر كه همتش بزرگ باشد, هم وغمش بزرگ است .ـ هر كه همتش بزرگ باشد, مقصدش عالى (يا كمياب ) است .ـ شجاعت مرد, به اندازه همت اوست .
همت زيركان
ـ امام على (ع ): فرمانبرى (از خداوند) همت زيركان است نافرمانى (از خدا) همت پليدان است .ـ دنيا, ميدان تمرين و مسابقه مؤمن است و عمل هم و غم او و مرگ ارمغانى براى او و بهشت جايزه او, دنيا بهشت كافر است ولذت هاى گذرا همت او و مرگ مايه بدبختى او و آتش دوزخ فرجام او.ـ هركه معرفتش درست باشد, جان اوو همت او از اين جهان فانى روى برتابد.ـ اگـر هـمـت والاى اصـلاح مـردم را در سـردارى , از خودت آغاز كن , زيرا پرداختن تو به اصلاح ديگران , در حالى كه خود فاسد باشى بزرگترين عيب است .ـ سـعـادتـمـنـد نباشد, مگر كسى كه همتش (اصلاح ) خودش باشد, پيوسته از آن حساب بكشد و مطالبه كند و با آن بستيزد.ـ رغبت خردمند, به حكمت است و همت نادان اندر كار حماقت .ـ همت خويش را مصروف چيزى گردان كه لازم توست و در آن چه به كارت نمى آيد فرو مرو.ـ خوشا به حال كسى كه همت خود را منحصر به چيزى كرد كه به كارش مى آيد.
كوته همتى
ـ امـام صادق (ع ): سه چيز انسان را ازرفتن در پى مقامات عاليه و اهداف بلند باز مى دارد: كوتاهى همت , چاره انديش نبودن و سستى انديشه .ـ امام على (ع ): هر كه همتش حقيرباشد, فضيلتش از بين برود.ـ با كسى كه همت پست دارد,همنشينى مكن .ـ رشك بردن بر نعمت دوست , ازدون همتى است .ـ كسى كه همت ندارد, انسانيت ندارد.ـ آدم حقير, همت ندارد.ـ آرزوها همت مردان است .ـ به خدا پناه مى بريم از مطامع پست و همت ها و خواسته هاى ناپسند.ـ و (غالبا) افراد دراز قد, كوتاه همتند.ـ امـام بـاقـر(ع ): رسـول خدا(ص ) پيش از (ظهور) اسلام , در طائف بر مردى وارد شد و آن مرد از حضرت با احترام پذيرايى كرد پس از آن كه خداوند محمد(ص ) را به سوى مردم فرستاد, به آن مرد گـفته شد: آيا مى دانى آن كسى كه خداوند عزوجل به سوى مردم فرستاده است , كيست ؟ گفت : نـه گـفـتند: او محمد بن عبداللّه , يتيم ابو طالب و همان كسى است كه در فلان و بهمان روز در طـائف مـيـهـمـان تو شد و تو او را گرامى داشتى امام باقر(ع ) فرمود: پس , آن مردخدمت رسول خـدا(ص ) آمـد و سـلام كرد و مسلمان شد آن گاه عرض كرد: اى رسول خدا, آيا مرامى شناسيد؟ حـضـرت فـرمـود: تو كيستى ؟ عرض كرد: من صاحب همان منزلى هستم كه شما در جاهليت در فـلان و بـهـمـان روز وقـتـى بـه طائف آمديد وارد آن شديد و من با احترام از شما پذيرايى كردم رسول خدا(ص ) به او فرمود: خوش آمدى حاجتت را بخواه عرض كرد: دويست گوسفند با چوپانان آن هـا بـه من عطا فرماييد حضرت دستور داد به او دادند آن گاه به اصحاب خود فرمود: اين مرد هـمـت آن رانـداشـت از من همان چيزى را بخواهد كه پيرزن بنى اسرائيلى از موسى (ع ) خواست اصـحـاب عرض كردند: مگر پيرزن بنى اسرائيلى از موسى چه خواست ؟ فرمود: خداوند عزوجل به مـوسـى وحـى فـرمـودكـه پـيش از آن كه مصر را به قصد سرزمين مقدس در شام ترك گويى , اسـتخوان هاى يوسف را با خود ببرموسى از قبر يوسف جويا شد پيرمردى آمد و گفت : اگر كسى جـاى قـبـر او را بـلد باشد آن كس فلان پيرزن است موسى (ع ) در پى او فرستاد وقتى پيرزن آمد, موسى به او فرمود: تو جاى قبر يوسف رامى دانى ؟ عرض كرد: آرى موسى فرمود: پس , آن را به من نشان بده , هرچه بخواهى به تو مى دهم پيرزن گفت : آن را نشانت نمى دهم , مگر اين كه هر چه من بگويم همان را به من بدهى موسى فرمود:بهشت از آن تو باشد پيرزن گفت : نه , من تعيين مى كنم خـداونـد عـزوجـل به موسى وحى فرمود كه نگران نباش , بگذار او تعيين كند موسى به او فرمود: تعيين با تو عرض كرد: مى خواهم روز قيامت در بهشت باتو هم درجه باشم رسول خدا(ص ) فرمود: اين مرد همت آن را نداشت تا از من همان چيزى را بخواهدكه آن پيرزن بنى اسرائيلى خواست !.ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ): چـقـدرفـاصـلـه اسـت ميان خواسته اين اعرابى و خواسته آن پيرزن بنى اسرائيل !زمانى كه موسى مامور شد از دريا عبور كند و به كنار دريا رسيد, مركب هاى آنان صورت خـود را بـرگرداندند و به عقب برگشتند موسى گفت : خدايا, چه شده است ؟ خداوند فرمود: تو در نـزديـكى قبريوسف هستى پس استخوانهاى او را با خودت ببر اما چون قبر با خاك يكسان شده بـود, موسى جاى آن را پيدا نمى كرد لذا پرسيد: آيا كسى از شما جاى قبر را مى داند؟ عرض كردند: اگـر كسى باشد كه جاى آن را بلد باشد, آن كس پيرزن بنى فلان است او مى داند كجاست موسى دنبال او فرستاد او به فرستادگان موسى (ع ) گفت : چه مى خواهيد؟ گفتند: نزد موسى بيا وقتى به حضور موسى آمد, به او فرمود: تومى دانى قبر يوسف كجاست ؟ گفت : آرى فرمود: پس آن را به مـا نـشان بده پيرزن گفت : نه به خدا, مگراين كه آن چه را از تو بخواهم به من بدهى ! موسى به او فـرمـود: مـى دهـم پيرزن گفت : از تو مى خواهم كه در بهشت با تو در همان درجه اى باشم كه تو هستى موسى فرمود: بهشت را بخواه (كافى است ) گفت : نه به خدا, راضى نمى شوم , مگر اين كه با تـو بـاشـم ! موسى سعى كرد او را از خواسته اش منصرف كند, اماخداوند به موسى وحى فرمود كه آن چه مى خواهد به او بده , زيرا اين از تو چيزى كم نمى كند پس ,موسى خواسته پيرزن را قبول كرد و پيرزن قبر را نشان موسى داد پس استخوان ها را در آوردند و ازدريا گذشتند.