اين ديدگاه به نظريه اهل سنت درباره حكومت مىپردازد و به مبانى شورا و بيعت در ايجاد مشروعيتسياسى حكومت در اسلام تاكيد مىكند كه به دليل رعايتحوزه بحث از توضيح آن خوددارى مىشود. گذشته از اين مباحث تئوريك، مقصود بيان جايگاه مردم در تشكيل حكومت دينى و نظام سياسى بر اساس بينش و منش حكومتى امام على بود.در اين زمينه با نگاهى به عملكرد (سيره عملى) و بيانات حضرت على در نهج البلاغة، چنين استفاده مىشود كه از ديد آن حضرت مردم مسلمان در قبال حكومت دينى پنج مسؤوليتخطير و مهم بر عهده دارند كه در ذيل به آنها اشاره مىشود:
1.تاسيس و برپايى حكومت دينى منوط به پذيرش قانون و حاكم اسلامى از ج انب مردم است:
صرف نظر از تمايز مشروعيت و مقبوليت و داورى در زمينه آن، فىالجمله اين حق براى مردم وجود دارد و بايد كه حاكمان اسلامى را خود انتخاب كنند و پس از انتخاب از آنان آگاهانه حمايت و تبعيت نمايند.حضرت امير در جاى جاى نهجالبلاغه و كتب ديگر به اين موضوع پرداختهاند ; براى نمونه به چند مورد اشاره مىكنيم. و الواجب في حكم الله و حكم الاسلام على المسلمين بعد ما يموت امامهم او يقتل ضالا او مهتديا، مظنونا كان او ظالما حلال الدم او حرام الدم، ان لا يعلموا عملا و لا يحدثوا حدثا و لا يقدموا يدا او رجلا و يبدوا شيئا قبل ان يختاروا لانفسهم اماما عفيفا عالما ورعا عارفا بالقضاء و السنة يجمع امرهم و يحكم بينهم ما ياخذ للمظلوم من الظالم و...; [9]بر مسلمانان به حكم الهى و اسلامى واجب است كه پس از كشته شدن يامردن رهبرشان - اعم از اين كه رهبر گمراه باشد يا اهل هدايت، مورد ستم يا ستمگر، خونش حلال باشد يا حرام - قبل از هر كار و اقدام، به انتخاب رهبرى براى خويش اقدام كنند كه پاكدامن، عالم، پرهيزكار و آشنا به احكام قضايى و سنت نبوى باشد و سبب وحدت آنان و حكومت (استقرار نظم) در جامعه آنان شود و داد مظلوم از ظالم بستاند. يا ايها الناس عن ملاء و اذن هذا امركم ليس لاحد فيه حق الا من امرتم و قد افترقنا بالامس على امر، فان شئتم قعدت لكم و الا فلا اجد على احد; [10]اى مردم، كسى در امر حكومتحقى ندارد مگر آن كس كه شما مامور به حكومت كنيد.ديروز بر سر مسالهاى از هم جدا شديم و اينك اگر دوست داريد و بخواهيد به امر حكومتشما مىپردازم و در غير اين صورت از كسى هم گلهمند نيستم. در سيره حكومتى امام على چنين مرسوم بود كه به فرمانداران يا استانداران اعزامى خود مىگفتحكم حكومتى را بر مردم بخوانيد، سپس مىفرمود: فان ولوك في عافية و اجمعوا عليك بالرضا فقم في امرهم و ان اختلفوا عليك فدعهم و ما هم فيه; [11]اگر با رضايتشما را تبعيت كردند و وفاق عمومى بر حكومتشما پيدا شد به امر حكومت آنان بپرداز و در غير اين صورت امر آنان را رها كن. در سيره حكومتى امام على اهميتحضور مردم در برپايى حكومت دينى - هر چند مشروعيت الهى آن به راى مردم نيست - بسيار مورد تاكيد قرار گرفته است. زمانى كه پس از قتل خليفه سوم، مردم به سراغ حضرت آمدند و از او مصرانه تقاضاى قبول خلافت و رهبرى امت اسلامى را كردند فرمودند: مكرر نزد من آمديد و رفتيد شرطى دارم، اگر قبول كنيد كار شما را مىپذيرم و گرنه نيازى به آن ندارم.گفتند: هر چه بگويى مىپذيريم.حضرت فرمود: بيعت من بايد در مسجد و با رضايت مسلمانان باشد.صبح گاه همه در مسجد حاضر شدند.حضرت به منبر رفت و فرمود: خلافتشما را خوش نداشتم، ولى اصرار كرديد كه خليفه باشم.آن گاه امام پس از ذكر شروط خود، خطاب به مردم فرمود: آيا رضايت مىدهيد؟ گفتند: آرى.فرمود: خداوندا، بر آنها شاهد باش، و آن گاه با آنها بيعت كرد. [12] همچنان كه گفته شد، اعلام رضايت مردم براى رهبر و حكومت اسلامى از سوى حضرت امير به عنوان حق مسلمانان به رسميتشناخته شده است و امام اخذ رضايت مردم براى حكومتبر آنان را نه يك امر تشريفاتى كه به مثابه شيوه صحيح حكومت دارى تلقى مىكردهاند و جزء اعتقاد امام بوده است كه مردم بايد به حكومت رضايت دهند و از اين رفتار امام چنين استفاده مىشود كه كارآمدى نظام اسلامى حتى در صورت قرار گرفتن معصوم در راس آن حكومت و نظام، تنها با مشروعيت الهى تحقق نمىيابد و محتاج مقبوليت مردمى نيز هست.حتى امام در مواردى به بيعت مردم با خويش به عنوان مبناى استدلال و برهان در مقابل مخالفان استناد كردهاند و در اولين نامهاى كه به معاويه نوشته، آمده است: مردمى كه با ابوبكر و عثمان بيعت كردند، به همان شكل نيز با من بيعت كردهاند. [13] يعنى اگر دليل مشروعيتخلافت آنها راى مردم بوده است در مورد حكومت من هم چنين مبنايى وجود دارد و مخالفتبا آن مخالفتبا راى مردم است.