هجرت - زندگانی فاطمه زهرا (سلام الله علیها) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگانی فاطمه زهرا (سلام الله علیها) - نسخه متنی

محمدقاسم نصیرپور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ستونهايش از ياقوت است بين «آسيه» و «مريم» با آسايش زيست مى كند.» [امالى مفيد- بحارالانوار ج 16 ص 1- ينابيع الموده ص 313. صحيح بخارى ج 2 ص 277.]

ابوطالب و خديجه (ع) را در قبرستان «حجون» به خاك سپردند و مسلمانان پاك دل بعدها براى تجديد خاطره ى فداكاريهايشان بر مزار آنان قبه و بارگاهى بنا كردند كه هنگام تسلط وهابيها بر حجاز در سال 1343 قمرى اين بناهاى پر افتخار ويران گرديد. [نگاه كنيد به تصاوير شماره 1 و 2.]

پس از رحلت ابوطالب و خديجه سختى ها شدت يافت. زيرا پيامبر (صلى الله عليه و آله) از سوئى بزرگترين پشتيبان و مدافع خويش، و از سوئى محرم اسرار، شريك زندگى و مادر فرزندانش را از دست داد. آزار دشمنان بيشتر شد. گاه سنگش مى زدند و خون آلودش مى كردند. گاهى به چهره مباركش خاك مى پاشيدند و ناسزا مى گفتند. و رسول خدا (صلى الله عليه و آله) با چهره اى غم زده و دلى اندوهگين به خانه باز مى گشت. در آنجا مى نگريست كه چشمان فاطمه (عليهاالسلام) از فراق مادر اشكبار است.

روزى مردى از قريش بر سر رسول خدا (ص) خاك ريخت آن حضرت با سر و لباس خاك آلود وارد خانه شد. دخترش (فاطمه زهرا سلام الله عليها) برخاست و در حالى كه خاك را از سر و صورت و لباس پدر پاك مى كرد مى گريست. پيامبر (ص) به او فرمود: دخترم گريه نكن كه خداوند پشتيبان پدر توست. [سيره ابن هشام ج 2 ص 58- تاريخ طبرى ج 2 ص 80- سيره ابن اسحق ص 192.] و قتى فاطمه (عليهاالسلام) از خانه بيرون مى رفت با حوادث تلخى روبرو مى شد. يك روز ديد مشركان در مسجد الحرام نشسته اند و براى كشتن پيامبر (صلى الله عليه و آله) نقشه مى كشند. با چشمان اشگبار به خانه بازگشت و پدر را از توطئه دشمنان آگاه ساخت. [مناقب ابن شهرآشوب ج 1 ص 71- دلائل النبوه ج 2 ص 43.]

روزى ديگر رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در مسجد الحرام و در كنار كعبه مشغول نماز بود. ابوجهل و يارانش هم آن حضرت را نظاره مى كردند ابوجهل برخاست و بچه دان شترى را كه تازه ذبح شده بود برداشت و هنگامى كه پيامبر (ص) براى سجده پيشانى بر خاك نهاد روى شانه آن حضرت گذاشت آنگاه بناى خنديدن را گذاشتند بگونه اى كه بطرف يكديگر خميده شده بودند، خبر به فاطمه (عليهاالسلام) رسيد دوان دوان به مسجد آمد و آن آلودگيها را از دوش پدر برداشت و به دور افكند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله) سر از
سجده برداشت و پس از نماز آن كوردلان را نفرين كرد. [سيره ابن اسحق ص 192- در دلائل النبوه بيهقى ج 2 ص 44 و 255 احشاء گوساله ذكر شده.]

هجرت

هر روز فشار و آزار مشركان بر پيامبر (صلى الله عليه و آله) و مسلمانان شدت مى يافت. از سوى ديگر عده اى از مردم شهر مدينه مسلمان شدند و در انتظار پيامبر (صلى الله عليه و آله) بودند. مشركان نيز تصميم گرفتند در شبى معين دسته جمعى به خانه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) يورش برند و آن حضرت را به شهادت برسانند. على (عليه السلام) آن شب را در بستر پيامبر (صلى الله عليه و آله) خوابيد و رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به غارى در كوه ثور رفت و پس از سه روز از آنجا به مدينه هجرت نمود. [سيره ابن هشام ج 2 ص 130/ 131- تاريخ طبرى ج 2 ص 104.]

على (عليه السلام) به دستور پيامبر (صلى الله عليه و آله) امانتهاى مردم را به صاحبانش رد كرد و پس از سه روز فاطمه زهرا (عليهاالسلام) را به اتفاق مادر خود فاطمه دختر اسد و فاطمه دختر زبير، نيمه شب سوار شترها كرد [تا ريخ يعقوبى ج 2 ص 41.] و راه مدينه را در پيش گرفت. اين هجرت خطراتى در پيش داشت زيرا دشمنان در پى آنان تاختند و در بين راه در منزل «ضجنان» به مهاجران رسيدند. على (ع) بانوان را در پناهگاهى پياده نمود آنگاه با شمشير آخته بر دشمن حمله كرد و آنان گريختند.

«در اين هجرت زهرا (ع) به اتفاق دو بانوى مهاجر و به سرپرستى على (ع) مسير طولانى مكه به مدينه را در زير آفتاب سوزان طى نمود و در روز پنجشنبه 15 ربيع الاول مطابق با هفتم مهرماه به قبا در نزديك مدينه رسيد و به خانه «سعد بن خيثمه» [سعد بن خيثمه از نيكان صحابه پيامبر (ص) بود و در نبرد بدر به شهادت رسيد.] وارد شد خانه سعد مجاور ركن غربى و در جلو مسجد قبا قرار داشت. [آثار المدينة المنوره نگاه كنيد به تصوير شماره 3.]

ياد مادر

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) يكسال پس از رحلت خديجه در مكه با زنى بنام «سوده» دختر «زمعة بن قيس» ازدواج كرد. سوده زن مسلمانى بود كه با شوهرش به حبشه هجرت كرد و پس از بازگشت به مكه همسرش «سكران بن عمرو» وفات يافت، پس از گذشت مدتها پيامبر (صلى الله عليه و آله) او را به عقد خود درآورد. او زنى سالمند، سنگين وزن و كندحركت بود. پس از ازدواج با رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به آن حضرت گفت: «من زنى سردمزاجم و به مردان علاقه اى ندارم تنها مى خواستم افتخار همسرى با شما نصيبم شود». [طبقات ج 8 ص 52/ 56.] سوده در مجموع با فاطمه (عليهاالسلام) به نيكى رفتار مى كرد.

پس از سوده پيامبر (صلى الله عليه و آله) عايشه را در مكه به عقد خود درآورد و هشت ماه پس از هجرت به مدينه با او عروسى كرد. [طبقات ج 8 ص 58.] عايشه دخترى جوان بود كه به حكم غريزه طبيعى حسادت زنانه بر او غالب گشته و از اين رو نسبت به فاطمه (عليهاالسلام) و مادرش خديجه حسادت مى ورزيد.

محدث بزرگ اهل سنت امام بخارى- متوفاى 256- روايت مى كند كه عايشه گفته است: «با آنكه خديجه را نديده بودم هيچيك از زنان پيامبر (ص) چون خديجه مورد رشك و حسادتم واقع نشد». [صحيح بخارى ج 2 ص 277.]

اما رسول خدا (ص) هيچگاه نيكيهاى خديجه را فراموش نكرد. گاه آن حضرت گوسفندى را قربانى مى كرد و گوشت آن را بنام خديجه قسمت مى كرد. [صحيح بخارى ج 2 ص 277.]

هرگاه پيامبر (ص) به ياد خديجه مى افتاد حالش دگرگون مى شد روزى عايشه كه از رفتار پيامبر (ص) حسادتش تحريك شده بود گفت: چقدر از آن پيرزن قريشى ياد مى كنى مدتهاست كه او مرده و خداوند بهتر از او را به تو ارزانى داشته است!

چهره پيامبر برافروخت و فرمود: نه هرگز خدا نيكوتر از او را به من نداده است. زيرا بگاهى كه تمامى مردم رسالتم را انكار مى كردند خديجه به من ايمان آورد و آن وقت كه دروغگويم مى شمردند مرا تصديق كرد و هنگامى كه مردم مرا در تنگناى مالى گذاشتند مرا شريك دارائى انبوهش كرد و خداوند از خديجه به من فرزندانى ارزانى داشت. [مسند امام احمد حنبل ج 6 ص 117/ 118.] شايد اين گفتگوها او را بيشتر به ياد مادر مهربانش مى انداخت.

ازدواج حضرت زهرا

خواستگارانى كه رد شدند

فاطمه زهرا (عليهاالسلام) به سن رشد و ازدواج رسيد. بزرگان و شخصيتهاى ثروتمند و بانفوذى كه بر بلنداى مقام وى آگاه نبودند، گاه و بيگاه خواستگارى از فاطمه (عليهاالسلام) را زمزمه مى كردند. اما پيامبر (صلى الله عليه و آله) خوش نداشت كسى در اين باره سخن بگويد و با خواستگاران طورى رفتار مى كرد كه مى پنداشتند پيامبر (ص) از آنان رنجيده است. رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى فرمود: امر ازدواج فاطمه (عليهاالسلام) بدست خداوند است. [1- كشف الغمه ج 1 ص 353.] و گاه مى فرمود: فاطمه (ع) هنوز كوچك است. [سنن نسائى ج 6 ص 62.] به نوشته مورخان و محدثان بزرگ اهل سنت، هنگامى كه ابوبكر و عمر نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله) از فاطمه (عليهاالسلام) خواستگارى كردند، فرمود: در انتظار حكم الهى هستم. [منتخب كنزالعمال در حاشيه مسند احمد ج 5 ص 99- فضائل فاطمة الزهراء ابن شاهين ص 50- طبقات ابن سعد ج 8 ص 19- صواعق المحرقه ص 82- ذخائر العقبى ص 30.]

روزى «عبدالرحمن بن عوف» به رسول خدا (صلى الله عليه و آله) گفت: اى رسول خدا (ص)! اگر فاطمه (ع) را به عقد من درآورى حاضرم اموال فراوانى را در راهش خرج
كنم و مهريه زيادى برايش قرار دهم.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) برآشفت، مشتى سنگريزه بسوى او پاشيد و فرمود: «مى خواهى با پول ازدواج را به من تحميل كنى»؟ [مناقب ابن شهرآشوب ج 3 ص 345.]

پيشنهاد به على

روزى ابوبكر، عمر، و سعد بن معاذ به اتفاق گروهى ديگر در مسجد گرد آمده بودند و از هر درى سخن مى گفتند. سخن از دختر پيامبر (صلى الله عليه و آله) شد. ابوبكر گفت: خواستگارانى كه رفته اند پيشنهادشان رد شده، پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرموده كه تعيين همسر فاطمه (عليهاالسلام) با خداست. تنها على (ع) در مورد خواستگارى تاكنون اقدامى نكرده است. شايد به خاطر تهيدستى از انجام اين كار سر باز مى زند. با اين همه برايم روشن است كه خدا وپيامبر (صلى الله عليه و آله) زهرا (ع) را براى او نگه داشته اند. آنگاه ابوبكر رو به دوستانش كرد و گفت: مايليد نزد وى رويم و ماجرا را برايش باز گوييم و ببينيم آيا او مايل به ازدواج است؟

سعد بن معاذ از اين پيشنهاد، استقبال كرد، سپس به اتفاق عمر و ابوبكر از مسجد خارج شدند و به جستجوى على (عليه السلام) پرداختند. او در خانه نبود، اطلاع پيدا كردند كه او در تلاش براى معاش در نخلستان يكى از انصار به وسيله شترش به آبكشى و آبيارى نخلها مشغول است.

به سويش شتافتند. على (عليه السلام) فرمود: از كجا و به چه منظورى آمده ايد؟

ابوبكر به بيان ماجرا پرداخت و در پايان گفت من صلاح مى دانم هر چه زودتر در خواستگارى فاطمه (ع) تعجيل كنى. [كشف الغمه ج 1 ص 354- طبقات ابن سعد ج 8 ص 19- امالى طوسى ج 1 ص 38.] على (ع) نيز يادآور شد كه اين وصلت آرزوى من است.

خواستگارى على از فاطمه

على (ع) ديگر نتوانست كارش را ادامه دهد، به منزل بازگشت و به شستشوى
خويش پرداخت، عباى تميزى بر تن كرد. كفشهايش را پوشيد و به حضور رسول خدا (صلى الله عليه و آله) رسيد، سلام كرد و در حضور پيامبر (ص) نشست. از خجالت چهره اش سرخ شده بود. سرش را به زير انداخت و ساكت ماند. او نتوانست تقاضاى خود را بيان كند.

لختى گذشت هر دو ساكت بودند. لبهاى پيامبر (ص) شكفت، سكوت شكسته شد. فرمود: يا على! گويا براى خواسته اى نزد من آمده اى كه از اظهار آن شرم دارى؟ بدون پروا حاجت خود را بخواه و مطمئن باش خواسته ات پذيرفته است.

على (عليه السلام) پاسخ داد: اى پيامبر خدا! پدر و مادرم فدايت باد، من در خانه ات بزرگ شدم، با مهر تو پرورش يافتم، نيكوتر از پدر و مادرم در تربيتم كوشش نمودى، از فيض وجودت هدايت يافتم، اى پيامبر خدا (ص)! سوگند به خدا! كه اندوخته دنيا و آخرت من توئى. اكنون هنگام آن رسيده كه تشكيل خانواده دهم تا با وى انس گيرم. اگر مصلحت باشد و فاطمه (ع) را به عقدم در آورى سعادت بزرگى نصيب من شده است. [كشف الغمه ج 2 ص 355/ 356. اربلى در كشف الغمه مى نويسد: «ام سلمه» در خانه پيامبر (ص) هنگام خواستگارى على (ع) حضور داشته است. ليكن ام سلمه در آن تاريخ همسر پيامبر (ص) نبوده است. زيرا او همسر «ابوسلمه بن عبدالاسد» است كه در جنگ احد زخمى شد و پس از مدتى معالجه در مدينه به فرماندهى دسته اى از نيروهاى سپاه اسلام به قطن اعزام گرديد. پس از بازگشت به مدينه زخم او سر باز كرد و به شهادت رسيد. و او را در قبرستان بقيع به خاك سپردند. پس از گذشت عده وفات در سال 4 هجرى پيامبر (ص) با ام سلمه كه زنى مسن بود ازدواج نمود. اما از آنجا كه وى از بستگان نزديك پيامبر (ص) بود و علاقه معنوى بسيارى به خاندان وحى داشت و به خانه پيامبر (ص) آمد و شد داشته است، حضور وى را تصادفاً هنگام ورود على (ع) براى خواستگارى فاطمه (ع) مى توان پذيرفت چرا كه مراسم خواستگارى در سال دوم هجرت و دو سال قبل از ازدواج ام سلمه با پيامبر (ص) صورت گرفته است.]

پيامبر (صلى الله عليه و آله) از پيشنهاد على (عليه السلام) خرسند شد، فرمود: صبر كن تا نظر فاطمه (عليهاالسلام) را جويا شوم. آنگاه نزد وى رفت و فرمود: دخترم! على ابن ابيطالب به خواستگارى تو آمده آيا اجازه مى دهى تو را به عقدش درآورم؟

فاطمه (عليهاالسلام) بخاطر شرم و حيا ساكت ماند، اما حركتى كه ناشى از نارضايتى باشد (و ميان دختران آن عصر مرسوم بود) از خود بروز نداد.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در سكوت پر صلابت زهرا (ع) رضايت او را دريافت و فرمود: «الله اكبر سكوتها رضاها» [در بعضى منابع سكوتها اقرارها ذكر شده ر. ك. بحارالانوار ج 43 ص 93- امالى ج 1 ص 38.] خدا بزرگتر است، سكوت او علامت رضاى اوست.

مهريه دختر پيامبر

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) از على (عليه السلام) سوال نمود: آيا چيزى براى ازدواج دارى؟

على (ع) پاسخ داد: اى رسول خدا (ص)! پدرو مادرم فدايت باد، هيچ چيز از تو پوشيده نمانده، تمام ثروتم شمشيرى و شترى و زرهى [زره لباسى بود كه با حلقه هاى فولادى به هم مى بافتند و در جنگها براى جلوگيرى از ضربات شمشير و تير و نيزه دشمن به تن مى كردند، تهيه چنين لباسى در آن زمان بسيار مشكل و بهاء آن نسبتا گران بود. اين شمشير و شتر و زره در جنگ بدر به غنيمت على (ع) درآمد.] بيش نيست.

پيامبر (ص) فرمود: شتر و شمشير براى كار و جهاد مورد نياز توست همان زره را مهر قرار مى دهم. [كشف الغمه ج 1 ص 355- بحارالانوار ج 43 ص 127.] سپس در آستانه بر پايى مراسم به على (ع) فرمود: زره را بفروش و بهايش را نزدم بياور. على (ع) زره را به فروش رسانيد [بحارالانوار ج 43 ص 130.] و بهاى آن را كه عبارت از 480 يا 500 درهم نقره [مناقب ابن شهرآشوب ج 3 ص 351.] مساوى 323 مثقال نقره بود [در آن زمان واحد پول نقره درهم بود كه هر درهم از نظر وزن مساوى 72 جوى متوسط مى باشد.

مرحوم علامه محقق سردار كابلى 72 جوى متوسط را وزن نمود كه مساوى با 5/ 15 نخود صيرفى شد. سكه درهمى هم متعلق به سال 187 هجرى يعنى عصر امام كاظم (عليه السلام) بدست آورد كه از نظر وزن مساوى 72 جو متوسط و معادل 15 نخود و خرده اى بود كه اين مقدار معادل 3 گرم است. در نتيجه هر درهم معادل 3 گرم نقره يا 5/ 15 نخود صيرفى است. بنابراين ميزان مهريه حضرت فاطمه (ع) بر اساس 500 درهم، معادل 1500 گرم نقره يا 323 مثقال (24 نخودى) است. (ر. ك به ويژه نامه صحيفه ارگان روزنامه جمهورى اسلامى يادواره مرحوم علامه سردار كابلى).

فقهاء نيز ميزان درهم شرعى را- 12 نخود مى دانند كه با اين حساب ميزان مهريه حضرت زهرا (ع) 5/ 262 مثقال نقره مى شود. چون در عهد قاجار برخى سكه هاى نقره يك قرانى به وزن يك مثقال (24 نخود) ضرب مى شد، با آن سكه ها كه هر 10 قرانش يك تومان بود مهريه حضرت زهرا (ع) معادل بيست و شش تومان و دو قِران و نيم مى شد. (ر. ك: منتخب التواريخ ص 106 تاليف مرحوم حاج محمد هاشم خراسانى در سال 1349 قمرى). بايد توجه داشت كه بيست و شش تومان و دو قِران و نيم آن عهد معادل 5/ 262 مثقال نقره است و امروز با وجه رايج نمى توان مهريه حضرت را 5/ 262 ريال دانست. براى بدست آوردن معادل ريالى مهريه حضرت بايستى بهاى يك مثقال نقره را در بازار روز سوال نموده و در رقم 323 بنابر اختيار مرحوم سردار كابلى يا رقم 262/ 262 بنابر اختيار فقها ضرب نمود معادل مهريه به حساب روز بدست مى آيد.] به عنوان مهريه در اختيار پيامبر (ص) نهاد.

اين ميزان مهريه كه «مهرالسنه» ناميده مى شود بين مسلمانان رواج يافت زيرا مهريه اغلب همسران پيامبر (ص) كه برخى از آنان بعد از ازدواج فاطمه و على (ع) با رسول خدا (ص) ازدواج كردند از اين حد فراتر نرفت. تا مدتها پس از پيامبر (ص) از افزايش مهريه زنان جلوگيرى مى شد و مبنا در اين كار ميزان مهريه ى فاطمه (ع) دختر پيامبر (ص) بود. [شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 12 ص 208.]

جهيزيه حضرت زهرا

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مقدارى از پولها را در اختيار سلمان فارسى، بلال و ابوبكر نهاد و فرمود: با اين پول براى فاطمه (ع) اسباب و لوازم زندگى خريدارى كنيد. چند درهم نيز جهت خريد عطر اختصاص يافت.

ياران پيامبر (ص) جهت خريد جهيزيه به بازار رفتند، وقتى پولها را شمردند 63 درهم (معادل تقريبى 41 مثقال نقره) بود كه با آن وسائل زير را خريدارى كردند.

1- پيراهنى به بهاى هفت درهم.

2- روسرى به بهاى يك درهم.

3- يك قطيفه مشكى.

4- يك تخت عربى از چوب و ليف خرما.

5- دو عدد تشك با روكش كتان مصرى كه يكى را از پشم گوسفند و ديگرى را از ليف خرما پر كرده بودند.

6- حصير بافت هجر.

7- آسياى دستى.

8- چهار بالش چرمى كه از اذخر [اذخر يا گورگياه كه به آن كاه مكى نيز گويند گياهى است با برگهاى ريز كه خاصيت دارويى نيز دارد. (فرهنگ معين).] و پشم پر شده بود.

9- پرده اى مويين.

10- طشت بزرگ.

11- مشگ آب.

12- كاسه چوبى براى شير.

13- ظرفى از پوست براى آب.

14- ابريق (آفتابه).

15- چند ظرف مسى.

16- چند كوزه سفالين.

17- دستبندى نقره.

هنگامى كه ياران پيامبر (صلى الله عليه و آله) از بازار برگشتند و جهيزيه را در حضور آن حضرت بر زمين نهادند، رسول خدا (ص) به آنها نگريست و گوهرهاى اشگ آرام بر گونه هايش لغزيد، آنگاه سر به آسمان برداشت، زبان به دعا گشود و فرمود: «خداوندا در زندگى كسانى كه بيشتر ظروفشان سفالين است بركت قرار ده». [«اللهم بارك لقوم جل انيتهم الخزف» ر. ك. امالى طوسى ج 1 ص 39- مناقب ابن شهرآشوب ج 3 ص 352- كشف الغمه ج 1 ص 359- بحارالانوار ج 43 ص 30.]

مجلس عقد

پيامبر (صلى الله عليه و آله) دوست داشت كه خطبه عقد در مسجد و در حضور مردم خوانده شود. على (عليه السلام) شادمانه به مسجد رفت. پيامبر (ص) نيز وارد مسجد شد. مهاجر و انصار گرد آمدند. رسول خدا (ص) به منبر رفت پس از حمد و سپاس خداوند فرمود: مردم! بدانيد جبرئيل بر من فرود آمد و از نزد خداوند برايم پيام آورد كه مراسم عقد ازدواج على (ع) با حضور فرشتگان در «بيت المعمور» برگزار شده است؛ و خداوند دستور داده است كه در زمين آن مراسم را انجام دهم و شما را بر آن شاهد گيرم. آنگاه پيامبر (ص) خطبه عقد را جارى ساخت.

/ 13