ماجراى فدك، اوقاف و اموال حضرت زهرا
فدك كجاست؟
در يك منزلى خيبر و 140 كيلومترى مدينه [با نبود وسايل حمل و نقل سريع در آن عصر اين فاصله را به مدت دو روز طى مى كرده اند. ر. ك: معجم البلدان ح 6 ص 342.] روستاى سرسبزى بنام فدك وجود داشت كه اكنون در عربستان بنام «حائط و حويط» شناخته مى شود، چشمه پر آبى مزارع روستا را سيراب مى كرد. در اين روستا عده اى يهودى زندگى مى كردند. به نوشته «يحيى بن آدم قرشى»- متوفاى 203 ه- وقتى يهوديان فدك خبر پيروزى سپاه اسلام در خيبر به گوششان رسيد. (بشدت هراسيدند و از اين رو) شخصى را براى عقد قرارداد صلح نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرستادند و فدك را به آن حضرت واگذار كردند. [خراج يحيى بن آدم ص 35 حديث 89.] واقدى متوفاى 207 و بلاذرى و ديگران مى نويسند: يهوديان نصف فدك را به پيامبر (ص) صلح كردند. [المغازى ج 2 ص 707- فتوح البلدان ص 43- سيره ابن هشام ج 3 ص 368.] اما آنگونه كه قرائن تاريخى ديگر گواهست به نظر مى رسد آنان تمامى فدك را واگذار كرده باشند و از آنجا كه محمد رسول الله (صلى الله عليه و آله) پيامبر رحمت بود و دوست نداشت ساكنان آن ديار آواره شوند و در تامين زندگى خود با مشكل مواجه گردند و هم اينكه مزارع آباد و سرسبز بماند و آبادتر شود، به يهوديان ساكن در آنجا اجازه داد كه همچنان بر سر مزارع باقى بمانند و به صورت «مزارعه» زمينهاى آنجا را به زير كشت برند و در عوض نصف درآمد آن را به پيامبر (ص) تحويل نمايند. همانگونه كه در مورد يهود خيبر چنين نمود. به هر صورت طبق آيه «فى» [و ما افاء الله على رسوله منهم فما او جفتم عليه من خيل و لا ركاب و لكن الله يسلط رسله على من يشاء و الله على كل شى قدير (حشر آيه 6).] فدك جز اموال پيامبر (ص) به حساب آمد. و به تعبيرى خالصه پيامبر (ص) شد. [خراج يحيى بن ادم ص 35 حديث 89.] يعنى چون بدون نبرد و خون ريزى به تصرف آن حضرت درآمده بود به ايشان تعلق داشت. و آن را ميان مسلمانان بسان غنائم تقسيم نكرد. عده زيادى از مفسران و محدثان بزرگ اهل سنت مى نويسند: وقتى آيه شريفه و ءات ذاالقربى حقه [خراج يحيي بن ادم ص 39حديث 100.] (ينى:اى پيامبر حق خويشان نزديكت را به آنها عطا كن) نازل شد، رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فدك را به فاطمه (عليهاالسلام) بخشيد و فرمود: فدك از آن تو باشد. [اسراء آيه 26. و ءات ذاالقربى حقه.]بخشش فدك بر چه اساسى بود؟
اين بخشش بخاطر نور چشمى بودن فاطمه (عليهاالسلام) صورت نگرفت. چرا كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) پس از فتح بنى نضير زمينهاى مزروعى و خانه هاى مسكونى آنجا را بين مهاجران تقسيم كرد، همچنين زمينهاى خيبر و ديگر نقاطى نظير وادى القرى كه فتح شد تقسيم گرديد تا جائى كه افراد فاقد زمين و خانه داراى زمين مزروعى و خانه مسكونى شدند. اما از آن اموال به على (عليه السلام) و بنى هاشم داده نشد و با اينكه اينان در ميدانهاى نبرد هموار پيشتاز بودند، اما رسول خدا (صلى الله عليه و آله) ديگران را بر خود و و ابستگان خود ترجيح مى داد و از اينرو به على (عليه السلام) بزرگ دلاور تمامى عرصه هاى نبرد و خانواده اش چيزى نداد. به فاطمه (عليهاالسلام) كه مادرش خديجه مجاهدتهاى فراوان در راه اسلام نمود و تمامى ثروت خود را در اين راه نثار رد چيزى نداد. تا اينكه آيه شريفه نازل شد و پيامبر (صلى الله عليه و آله) فدك را به صديقه طاهره (عليهاالسلام) بخشيد و وسيله معاش آنان و فقراء بنى هاشم را فراهم ساخت. در حقيقت خدا فدك را به فاطمه (عليهاالسلام) داده است وگرنه پيامبر (صلى الله عليه و آله) به اهل بيت خود از فى چيزى نمى داد. [مالكيت در اسلام ج 2 ص 121 و 122.]زمينهاى اعطائى پيامبر به اشخاص.
همانگونه كه ذكر شد رسول خدا (صلى الله عليه و آله) بين اصحاب خود زمينهاى بنى نضير و غيره از اموال فى ء را تقسيم نمود و به آنان زمين داد كه تعدادى از آنان عبارتند: 1- ابوبكر: بخشى از اراضى بنى نضير بنام «بئر حجر» به او داده شد. [المغازى ج 1 ص 379- فتوح البلدان ص 27- طبقات ج 2ص 41.] 2- عمر: بخشى از اراضى بنى نضير بنام «جرم» به او داده شد. [المغازى ج 1 ص 379- طبقات ج 2 ص 41- سيرةالحلبيه ج 2 ص 284.] 3- عبدالرحمن بن عوف: از اراضى بنى نضير زمينى بنام «سواله» به او داده شد. [فتوح البلدان ص 31- المغازى ج 1 ص 379- وفاء الوفا ج 4 ص 1296.] 4- زبير بن عوام: از اموال بنى نضير زمين «بويله» به او داده شد. [المغازى ج 1 ص 380- فتوح البلدان ص 31- مسند احمد ج 6 ص 347.] 5- سهل بن حنيف و ابودجانه: قطعه زمينى از اموال بنى نضير به آنان داده شد. [المغازى ج 1 ص 379- فتوح البلدان ص 30 و 28- خراج يحيى بن آدم ص 32.] 6- صهيب بن سنان: از اموال بنى نضير زمينى بنام «ضراطه» به او داده شد. [المغازى ج 1 ص 379- تاريخ الخميس ج 1 ص 463. لازم به تذكر است بحث زمينهاى اعطائى پيامبر (ص) به اشخاص از كتاب اصول مالكيت در اسلام اثر محقق ارجمند حضرت استاد احمدى ميانجى و به راهنمايى ايشان اقتباس شده است.] آنگونه كه مشاهده نموديد بخشش زمين اختصاص به فاطمه (عليهاالسلام) نداشت بلكه ديگر مسلمانان فاقد زمين مدتها قبل با بخششهاى پيامبر (صلى الله عليه و آله) صاحب زمين مزروعى شده بودند.درآمد فدك به چه مصارفى مى رسيد؟
درآمد فدك ساليانه بالغ بر 24000 درهم [سفينة البحار ج 2 ص 351.] (معادل 15500 مثقال نقره) [بر اساس نظريه مرحوم علامه سردار كابلى در ميزان درهم (5/ 15 نخود).] بود صديقه طاهره (عليهاالسلام) درآمد فدك را در راه خدا خرج مى كرد، به بينوايان مى داد، بر فقرا، ايتام و بنى هاشم نثار مى كرد و تنها سهم اندكى از درآمد آن را صرف زندگى خانوادگى خود مى كرد فاطمه (عليهاالسلام) ثروت اندوز و رفاه طلب نبود كه به هنگام دسترسى به ثروتى كلان در تلاش براى افزودن به آن باشد و به فكر تجملات بيفتد. او مال بى ارزش و فناپذير دنيا را با انفاقش در راه خدا ارزشمند و جاودانه مى ساخت. و به هنگام دسترسى به درآمد انبوه بگونه اى زندگى مى كرد كه به روزگار فقر و تهيدستى. خانه اش همان اطاق گلين بود و اثاث خانه اش همان وسائل ساده. فاطمه (عليهاالسلام) همواره زندگى ساده اى داشت.فدك پس از وفات پيامبر
بعد از رحلت رسول خدا (صلى الله عليه و آله) و پس از ماجراى سقيفه به فاصله چند روز، فرمان مصادره فدك صادر شد. به دستور هيئت حاكمه، وكلاء و كارگزاران فاطمه (عليهاالسلام) را از فدك بيرون كردند و افراد ديگرى به جايشان منصوب شدند. [تفسير نور الثقلين ج 4 ص 272.] ابن ابى الحديد مى نويسد: فاطمه زهرا (عليهاالسلام) ده روز بعد از وفات رسول الله (صلى الله عليه و آله) براى اعتراض به مصادره فدك نزد خليفه حضور يافت. [شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 16 ص 263.] با توجه به اينكه تاريخ وفات پيامبر (صلى الله عليه و آله) بر حسب اختلاف روايات 28 صفر سال يازدهم مطابق 7 خردادماه و يا 12 ربيع الاول مصادف 20 خردادماه سال يازدهم اتفاق افتاد، مصادره فدك در حدود 17 يا 30 خردادماه انجام گرفته كه فصلبرداشت محصولات كشاورزى و خرماى فدك نزديك بود. و احتمالا اين اقدام سريع به منظور محروميت اهل بيت از درآمد فدك كه پشتوانه اقتصادى مناسبى در آن شرائط خاص بود صورت گرفته است. سالها بعد از اين واقعه على (ع) در شكايت از وقايع آن روزها چنين مى نگارد: «بلى كانت فى ايدينا فدك من كل ما اظللته السماء فشحت عليها نفوس قوم، و سخت عنها نفوس قوم اخرين و نعم الحكم الله». [نهج البلاغه نامه على (ع) به عثمان بن حنيف شماره 45. نهج البلاغه فيض ص 967.] يعنى: «از همه آنچه آسمان سايه بر آن گسترده بود تنها فدكى در دست ما بود كه گروهى بر آن حرص ورزيدند و گروهى آن را رها ساختند و خدا نيكو داورى است. به نوشته بلاذرى- متوفاى 276- فاطمه (ع) براى بازگرداندن فدك نزد ابوبكر رفت و با او به گفتگو پرداخت او به ابوبكر گفت: «رسول خدا (ص) فدك را در زمان حياتش به من عطا نموده پس آن را به من بازگردان.» على (ع) نيز بر راستى گفتار فاطمه (ع) شهادت داد ولى ابوبكر نپذيرفت و شاهدى ديگر خواست. «ام ايمن» خدمتكار پيامبر (صلى الله عليه و آله) نيز به شهادت برخاست ولى خليفه پاسخ داد كه: دختر پيامبر (ص)! شهادت جز با دو مرد و يا يك مرد و دو زن روا نيست و ادعاى فاطمه (عليهاالسلام) را در كرد. [فتوح البلدان ص 44.]
موارد اختلاف
لازم به تذكر است كه موارد اختلاف حضرت زهرا (عليهاالسلام) با هيئت حاكمه تنها بر سر فدك خلاصه نمى شد. بلكه موارد نزاع عبارت بودند از: 1- نحله يا بخشش پيامبر (ص) به صديقه طاهره (ع) كه همانا فدك و سهم غلات خيبر بود: 2- ميراث رسول خدا (ص) كه شامل اموال بجاى مانده نظير، خانه، اثاث خانه، اسب و شتر و زره و شمشير رسول خدا (ص) و مزارع شخصى پيامبر (ص) كه درآمد آن به مصرف زندگى آن حضرت و مهمانانش مى رسيد. [ر. ك: صحيح بخارى ج 3 ص 217- سننن ابى داود ج 3 ص 141- خراج يحيى بن آدم ص 34- مسند ابى عوانه ج 4 ص 142- مغنى ابن قدامه ج 7 ص 303 به نقل مالكيت در اسلام ص 116/ 117.] 3- خمس كه سهم ذوى القربى بود. 4- تصدى اوقاف رسول الله (ص) كه پس از وفات آن حضرت به عهده فاطمه زهرا (عليهاالسلام) بود. [ر. ك: مالكيت در اسلام ص 114.] بار ديگر فاطمه (عليهاالسلام) نزد ابوبكر رفت و فرمود: وقتى تو بميرى چه كسى از تو ارث خواهد برد؟ ابوبكر پاسخ داد: زنان و فرزندانم! فاطمه (عليهاالسلام): پس چه شده كه اكنون تو وارث پيامبر (ص) گشته اى و ما وارث او نيستيم! ابوبكر: دختر پيامبر (ص)! بخدا پدرت طلا و نقره و چيزهاى ديگر بجاى نگذاشت. فاطمه (ع): پس سهم ما از خيبر و صدقات ما از فدك چه؟ ابوبكر: اى دختر رسول خدا (ص)! از رسول خدا (ص) شنيدم كه فرمود: من تا زنده هستم در اينها تصرف مى كنم وقتى مردم به همه مردم تعلق خواهد داشت. [فتوح البلدان ص 44/ 45. نكته ظريفى در اينجا وجود دارد، هيئت حاكمه با اين ادعا كه فدك جز اموال فى است و به همه مسلمانان تعلق دادر آن را از دست صديقه طاهره (ع) خارج ساخت. اما در مورد زمينهاى ديگر و از جمله زمينهايى كه رسول خدا در زمان حياتش به همين اشخاص عطا نمود و همه از اراضى فى بود اين اصل جارى نشد و آن املاك به بيت المال ضميمه نگرديد؟!.] ابن ابى الحديد مى نويسد: استادم ابى جعفر يحيى بن ابى زيد البصرى رحمه الله گفت: چرا آنان مقتضاى تكريم و احسان را نسبت به زهرا (عليهاالسلام) به جا نياوردند و بر فرض كه فدك مال فاطمه (ع) نبود و ارث هم نمى برد آن را به مسترد نمى داشتند با اينكه او منزلتى والا نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله) داشت و سرور زنان دو عالم است! به استاد گفتم به موجب خبرى كه ابوبكر آن را روايت كرده فدك متعلق به همه مسلمانان است و بر آنان جايز نبود چنين كنند. استاد پاسخ داد: من نگفتم كه آنان به زور از مسلمانان بگيرند و به فاطمه (ع) بدهند بلكه مى توانستند موضوع را با مسلمانان در ميان نهند و مسلمانان نيز (بر فرض كه حقى داشتند) با اشتياق به اين واگذارى راضى بودند. [شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 14 ص 190.]فدك در زمان بنى اميه و بنى عباس
از آن تاريخ به بعد بر فدك ماجراها گذشت. زمانى جزء اموال «مروان بن حكم» درآمد. [سنن بيهقى ج 6 ص 301.] و تا زمان خلافت عمر بن عبدالعزيز- سال 99 هجرى- در دست بنى اميه و بنى مروان بود. هنگامى كه عمر بن عبدالعزيز به خلافت رسيد گفت: فدك از آن پيامبر (ص) بود. از آن انفاق مى كرد بقدر نياز از آن مصرف مى كرد و باقيمانده را به فقراى بنى هاشم مى داد و هزينه ازدواج آنان را تأمين مى نمود. پس از وفات پيامبر (ص)، فاطمه (ع) از ابوبكر خواست فدك را به او دهد ولى نپذيرفت. و درآمدش را به مصرف مى رساند. عمر نيز چون ابوبكر رفتار مى كرد. آگاه باشيد من آن را به آنكس كه حق اوست بازمى گردانم. و بدين ترتيب فدك را به حضرت على بن الحسين (عليه السلام) يا حسن بن حسن بن ابيطالب (ع) داد و تا پايان خلافت او- در سال 101 هجرى- فدك در دست اولاد فاطمه (عليهاالسلام) بود. [فتوح البلدان ص 45.] و به روايتى ديگر امام باقر (عليه السلام) در خصوص فدك ملاقاتى با عمر بن عبدالعزيز داشت و او طى نامه اى فدك را بازگرداند. [بحارالانوار ج 46 ص 326.] پس از مرگ عمر بن عبدالعزيز، فدك دوباره به تصرف بنى مروان درآمد يزيد بن عبدالملك آن را از اولاد فاطمه (عليهاالسلام) باز پس گرفته و تا پايان حكومت امويان- سال 132 هجرى- در دست آنان بود. با خلافت ابوالعباس سفاح نخستين خليفه عباسى- سال 132 هجرى- فدك در اختيار عبدالله بن حسن بن حسن (ع) قرار گرفت. اما ابوجعفر منصور دوانقى- سال 136 هجرى- بر اولاد حسن (ع) خشمگين شد و فدك را از آنان بازگرفت. سپس فرزندش مهدى عباسى- 158 هجرى- آن را به فرزندان فاطمه (عليهاالسلام) بازگردانيد. اما پسرانش موس و هارون- 170 هجرى- آن را بازپس گرفتند. [فتوح البلدان ص 45.] در سال 210 هجرى به عهد خلافت مامون جمعى از فرزندان فاطمه (ع) پيش مامونحاضر شدند و گفتند كه: فدك و عوالى مال مادرشان فاطمه (عليهاالسلام) بوده است مامون دويست تن از علما حجاز و عراق را احضار و داستان را بيان كرد پس عده اى روايت شأن نزول آيه (و ءات ذاالقربى حقه) [اسراء آيه 26.] را نقل كردند و سخن به درازا كشيد و مامون در جلسه اى ديگر هزار تن از دانشمندان و فقها را احضار كرد و به بحث و گفتگو پرداخت. تا به اين نتيجه رسيد كه فدك را به اولاد فاطمه (عليهاالسلام) برگرداند. [مالكيت در اسلام ج 2 ص 137.] بخشى از فرمانى كه وى خطاب به «قثم بن عباس» فرماندار مدينه نگاشته چنين است: «رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فدك را به فاطمه (عليهاالسلام) دختر خود عطا نمود. و اين موضوع در زمان پيامبر (ص) بقدرى آشكار و معروف بود كه خاندان پيامبر (ص) در آن اختلافى نداشتند. فاطمه (عليهاالسلام) آن را در زمان حياتش مطالبه كرد و چه كسى در ادعايش از او راستگوتر است؟ اميرالمؤمنين لازم ديد فدك را به فرزندان فاطمه (ع) بازگرداند و تسليم كند تا بدينوسيله به خداى تعالى بواسطه اجراى عدالت و اقامه حق و به پيامبرش به خاطر تنفيذ فرمان او و اجراى صدقاتش تقرب جويد. [فتوح البلدان ص 46- شرح نهج البلاغ ابن ابى الحديد ج 16 ص 217.] دعبل خزاعى شاعر پرشور شيعه كه در آن زمان مى زيست در اين باره چنين سروده است:
اصبح وجه الزمان قد ضحكا اصبح وجه الزمان قد ضحكا برد مأمون هاشم فدكا برد مأمون هاشم فدكا
خرماهاى متبرك به حجاج هديه مى دادند كه از اين راه مال فراوانى نصيب آنان مى شد. «عبدالله بن عمر بازيار» به شخصى بنام «بشران بن ابى اميه ثقفى» ماموريت داد تا آن درختها را قطع كند او نيز پس از انجام ماموريت به بصره بازگشت و در آنجا فلج شد. [شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 16 ص 217.]
اوقاف و صدقات فاطمه
و قف يك سنت پسنديده اسلامى است و در اصطلاح فقهى به معناى حبس اصل ملك و يا مالى و مصرف كردن منافع و درآمد آن در امور خيريه اى كه واقف معين مى كند مى باشد بطور مثال شخصى مزرعه اى را وقف مى كند تا درآمد آن به مصرف بينوايان برسد. تاريخچه وقف در اسلام، به مزارعى كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) براى كمك به ايتام، بينوايان و مهاجران فقير وقف نمود بازمى گردد و اين خود ماجرائى جالب و عبرت آموز دارد كه از اين قرار است: بامداد شنبه هفتم شوال سال سوم هجرى (مطابق 6 فروردين سال چهارم ه-. ش)، سپاه مشركان با كينه اى ديرينه و خشمى آتشين نزديك مدينه در دامنه كوه احد، خود را روياروى سپاه اسلام قرار داده بود، تا به پندار خود با برافروختن آتش جنگ نور هدايت و رستگارى را خاموش كنند. در همه مدينه صحبت از نبردى خونين در دامنه احد بود. «مخيريق» روحانى دانشمند و شخيت با نفوذ و ثروتمند يهود مدينه خطاب به آنان گفت: «اى يهوديان! بخوبى مى دانيد كه محمد (ص) همان پيامبر آسمانى است كه وصفش را در كتابهاى آسمانى خوانده ايم و سالهاى زيادى را در انتظارش بوديم چرا اينك تعصب بيهوده را به كنارى نمى نهيم، بدو ايمان نمى آريم و به يارى اش برنمى خيزيم؟ امروز كه دشمنانش به جنگ با او برخاسته اند، براى يارى حق بپاخيزيد.» يهوديان پاسخ دادند: مگر نميدانى امروز روز شنبه است و در دينمان روز شنبه حق دست زدن به هيچ كارى از جمله جنگيدن را نداريم؟» مخيريق گفت: «آخر دين يهود و قوانين آن نسخ شده و دين اسلام جايگزين آن است.» اما يهوديان سخنانش را نپذيرفتند. مخيريق گفت: من اينك خود را به ميدان نبرد مى رسانم. بدانيد كه من مسلمانشدم و اگر خداوند شهادت را روزى من كرد تمامى اموال و مزارع من به رسول خدا (ص) تعلق دارد هر گونه آن حضرت مصلحت ديد عمل خواهد نمود. مخيريق به جبهه شتافت و به فيض شهادت نايل شد. [سير ابن هشام ج 3 ص 94- المغازى ج 1 ص 263.] طبق وصيتش رسول (صلى الله عليه و آله) اموال وى را تحويل گرفت. اموال غير منقول او هفت بوستان و مزرعه آباد بنامهاى مشربه ام ابراهيم، صافيه، دلال، حسنى، مثيب، برقه، اعوف، [اندكى اختلاف در ضبط اسامى مزارع در كتب تاريخ و حديث وجود دارد.] بود كه حضرت آن مزارع را وقف نمود. به نوشته واقدى- متوفاى 207- اكثر اوقاف و صدقات جاريه رسول خدا (ص) از اموال مخيريق بود. [المغازى ج 1 ص 263.] توليت اين اوقاف پس از رسول خدا (ص) بر عهده فاطمه زهرا (عليهاالسلام) بود. امام رضا (ع) در اين مورد فرمودند: آن هفت بوستان موقوفات رسول خدا (صلى الله عليه و آله) بود كه به حضرت زهرا (عليهاالسلام) رسيد. پيامبر (ص) بخشى از آن را بر ميهمانانش نثار مى كرد و به اندازه نياز از آن برمى داشت. پس از وفات حضرتش، عباس (عموى پيامبر) نزد فاطمه (ع) رفت و ادعاى تصاحب آن را كرد ولى على (ع) و ديگران شهادت دادند كه آن مزارع وقف است. [قرب السناد ص 160- بحارالانوار ج 22 ص 296- فروع كافى ج 2 ص 247.] از سويى يكى از موارد اختلاف حضرت زهرا (ع) با خليفه، توليت اوقاف رسول خدا (ص) بوده است. [مسند امام احمد بن حنبل ج 1 ص 6.] برخى مى نويسند: فاطمه (عليهاالسلام) در زمان حياتش موفق به باز پس گيرى مزارع موقوفه نشده اما پس از وى در زمان خلافت عمر، خليفه آن را به على (ع) بازگرداند. [دلائل الامامه ص 42.] اما به نظر مى رسد فاطمه (ع) در زمان حياتش مزارع موقوفه را باز پس گرفته باشد زيرا در وصيت نامه اش در آستانه وفات، توليت اين اوقاف را با ذكر نام مزارع پس از خود به على (ع) و پس از على به فرزندش حسن (ع) و پس از وى به حسين (ع) و پس از او به فرزند