در نبرد خندق - زندگانی فاطمه زهرا (سلام الله علیها) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگانی فاطمه زهرا (سلام الله علیها) - نسخه متنی

محمدقاسم نصیرپور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پس از نبرد احد فاطمه زهرا (عليهاالسلام) تازنده بود، هر دو سه روز يكبار به زيارت شهداى احد مى رفت و كنار قبورشان مى گريست و دعا مى كرد. [المغازى ج 1 ص 313.]

در نبرد خندق

(به هنگامه نبرد خندق كه مدينه در محاصره دشمن بود) فاطمه زهرا (عليهاالسلام) نانى را براى رسول خدا (صلى الله عليه و آله) برد. پيامبر (ص) پرسيد: اين چيست؟ فاطمه (ع) پاسخ داد نان پختم و دلم آرام نگرفت تا اينكه برايتان نان آوردم.

پيامبر (ص) فرمود: «اين اولين غذايى است كه پس از سه روز پدرت بر دهان مى گذارد». [ذخائر العقبى ص 46- طبقات ج 1 ص 114- شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 11 ص 129.] و جود مساجد سبعه (هفتگانه) كه يكى از آنها مسجد حضرت زهرا (عليهاالسلام) مى باشد بر دامنه كوه «سلع» كه به عهد پيامبر (صلى الله عليه و آله) هنگام نبرد احزاب، خندق بر كنار آن حفر گرديد، نشان و يادگارى از حضور زهرا (ع) در روزهاى سخت محاصره است. [نگاه كنيد به تصوير مساجد سبعه در همين كتاب (تصوير شماره 4).]

با خانواده شهداء

در نبرد «موته»، «جعفر بن ابيطالب» به شهادت رسيد. و پيامبر (صلى الله عليه و آله) به خانه وى رفت و همسر و فرزندانش را دلدارى داد و از آنجا به خانه فاطمه (عليهاالسلام) رفت فاطمه (ع) [با نواى جانسوزى] مى گريست و مى گفت واى بر داغ عمويم. پيامبر (ص) فرمود: بر مثل جعفر بايستى گريه كنندگان بگريند. سپس پيامبر (صلى الله عليه و آله) فرمود: براى خانواده جعفر غذايى تهيه كنيد زيرا امروز آنها خود را فراموش كرده اند. [المغازى ج 2 ص 766.]

فاطمه در فتح مكه

فاطمه زهرا (عليهاالسلام) در فتح مكه نيز حضور داشت. «ام هانى» خواهر
على (عليه السلام) گويد: در روز فتح مكه دو تن از خويشان مشرك شوهرم را پناه دادم و در حالى كه آنها هنوز در خانه ام بودند ناگهان برادرم على (ع) در حالى كه سواره و زره پوش بود پيدا شد و به طرف آن دو تن شمشير كشيد ميان او و ايشان ايستادم و گفتم اگر بخواهى آن دو را بكشى بايد مرا هم پيش آنها بكشى! على (عليه السلام) بيرون رفت در حالى كه چيزى نمانده بود آنها را بكشد. من خود را به محل خيمه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در بطحا رساندم و آن حضرت را پيدا نكردم ولى فاطمه (عليه السلام) را ديدم و ماجرا را برايش گفتم، ديدم فاطمه (عليهاالسلام) از همسر خود قاطع تر است؛ با تعجب گفت تو هم بايد مشركان را پناه دهى؟ در اين هنگام رسول خدا (صلى الله عليه و آله) رسيد و از حضرتش براى ان دو نفر امان طلبيدم. پيامبر (ص) به آنان امان داد. سپس پيامبر (ص) به فاطمه (ع) فرمود كه براى او آب فراهم كند و شستشو نمود. [المغازى ج ص 830.]

هنگامى هم كه هند و ديگر زنان مشركين براى اعلام پذيرش اسلام و بيعت به حضور پيامبر (صلى الله عليه و آله) رسيدند فاطمه (عليهاالسلام)، همسر پيامبر (ص) و گروهى از زنان عبدالمطلب حضور داشتند. [المغزى ص 850. احتمالا حضور فاطمه (عليهاالسلام) و برخى ديگر از زنانى كه با پيامبر محرم بودند براى حفاظت از جان رسول خدا (صلى الله عليه و آله) بود چه زنان منافق و خطرناكى همچون هند جگرخوار بظاهر براى اعلام پذيرش اسلام نزد پيامبر (صلى الله عليه و آله) مى آمدند.]

فاطمه در مراسم حجةالوداع

در ماه رمضان سال دهم هجرى، على (عليه السلام) از سوى پيامبر (صلى الله عليه و آله) براى يك ماموريت مهم رزمى، تبليغى و به فرماندهى سيصد سواره ى نظام به كشور يمن كه در قلمرو پيامبر (ص) بود، اعزام شد. ماموريت با موفقيت كامل انجام گرفت و عده زيادى نيز به اسلام گرويدند. [المغازى ج 3 ص 1079.]

على (عليه السلام) از يمن طى نامه اى گزارش كار خود را براى پيامبر (ص) فرستاد. پيامبر (ص) در پاسخ به على (ع) امر فرمود كه براى انجام مراسم حج، به موقع خود را به م كه رساند و پيك با اين پيام بسوى على (ع) بازگشت. [المغازى ج 3 ص 1082.]

پيامبر (ص) در ماه ذيقعده آن سال به مردم مدينه و قبايل مجاور اعلام كرد كه قصد دارد حج بجاى آورد و بدين ترتيب عده ى زيادى براى سفر حج مهيا شدند. آن حضرت در روز شنبه 25 ذيقعده سال دهم ه-. ق (مطابق شنبه پنجم اسفندماه سال دهم ه-. ش) از مدينه حركت نمود و در ذى الحليفه احرام بست. [المغازى ج 3 ص 1088.]

همه همسران پيامبر (ص) نيز در اين سفر همراه شدند. آنها به هودجها سوار بودند [المغازى ج 3 ص 1090.] فاطمه (عليهاالسلام) نيز با آنان بود و در اين سفر عبادى مناسك حج را به دستور پيامبر (صلى الله عليه و آله) انجام مى داد. على (عليه السلام) پس از گذشت سه ماه از مأموريت، در ايام حج به مكه رسيد و در آنجا همسرش فاطمه زهرا (عليهاالسلام) را ديد. [المغازى ج 3 ص 1087.]

پس از مراسم باشكوه حجة الوداع، رسول خدا (صلى الله عليه و آله) هنگام بازگشت به مدينه در غديرخم در يك اجتماع باشكوه يكصد هزار نفرى على (عليه السلام) را به فرمان خداوند به امامت و جانشينى خود منصوب نمود. [رجوع كنيد به كتاب محققانه الغدير اثر مرحوم علامه امينى ج 1 ص 9/ 12.] با توجه به حضور فاطمه زهرا (ع) در حجةالوداع با اطمينان مى توان گفت: فاطمه زهرا (عليهاالسلام) در مراسم باشكوه غدير خم حضور داشته است.

رحلت پيامبر

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) و ياران از سفر حج بازگشتند. هنگامى كه حضرت به مدينه رسيد، از شدت خستگى و بيمارى چند روز بسترى شد و با بهبودى مختصرى بستر را رها ساخت. اما زهرا (عليهاالسلام) اندوهگين بود، در چهره پيامبر (ص) حالت وداع غم انگيزى موج مى زد. چه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) خود پايان عمر خويش را خبر داده بود. دلها مى تپيد، ابرهاى غم آسمان مدينه را پوشانده بود. در اين روزها پيامبر (ص) بارها سفارش فاطمه عزيزش را به ياران كرد. بارها به آنان فرمود: «فاطمه پاره تن من است، هر كس او را بيازارد، مرا آزرده است و هر كس او را به خشم آرد مرا به خشم آورده است.» [فاطمه بضعه منى يودينى من آذاها و يغضبنى من اغضبها، فضائل فاطمه ابن شاهين ص 42.] پيامبر (ص) به بستر افتاد. فاطمه (عليهاالسلام) به روزهاى فراق و جدايى مى انديشيد و در كنار بستر پدر و يا در تنهائى آرام مى گريست.

بيمارى رسول خدا (صلى الله عليه و آله) شدت يافت. فاطمه زهرا (عليهاالسلام) در كنار بستر پيامبر (صلى الله عليه و آله) چهره ى نورانى و ملكوتى پدر را مى نگريست كه از شدت تب عرق از آن مى ريخت. او با چشمان اشك آلود و صداى بغض گرفته شعرى را كه ابوطالب درباره پيامبر (ص) سروده بود را زمزمه مى كرد.



  • و ابيض يستسقى الغمام بوجهه و ابيض يستسقى الغمام بوجهه


  • نمال اليتامى عصمة للارامل نمال اليتامى عصمة للارامل


يعنى: سپيد چهره اى كه به آبرومندى او از ابر باران طلب مى شود، پناه يتيمان و نگهدار بيوه زنان است.

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) چشمانش را گشود و فرمود: دخترم شعر مخوان، قرآن بخوان. و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افاين مات او قتل انقلبتم على اعقبكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيا و سيجزى الله الشكرين [آل عمران 144.] .

«محمد (ص) نيست مگر پيامبر خدا كه پيش از او هم پيامبرانى آمده و رفته اند آيا هرگاه بميرد و يا كشته شود، به آيين گذشتگان خود بازمى گرديد؟ و هر كه به آيين گذشتگان خود بازگردد خداى را ضررى نمى رساند و خدا شاكران را پاداش دهد».

از شنيدن اين سخن زهرا (عليهاالسلام) دريافت كه تنها مى شود و پدر به ديدار خدا خواهد رفت. از اينرو گريه و شيون سرداد. پيامبر (ص) نتوانست ناآرامى دخترش را تحمل كند و در گوش او سخنى گفت كه فاطمه (عليهاالسلام) آرام شد و لبخند زد.

لبخند زهرا (ع) در آن حال شگفت آور بود. از او سوال كردند كه رسول خدا (ص) چه رازى را به تو فرمود؟ پاسخ داد تا پدرم زنده است رازش را فاش نمى كنم پس از رحلت رسول خدا (ص) راز آشكار شد. فاطمه (ع) گفت: پدرم به من فرمود: تو نخستين كس از اهلبيت من هستى كه به من ملحق مى شوى و از اينرو شاد شدم. [امالى طوسى ج 2 ص 15- مصابيح السنه ج 2 ص 201- مشكل الاثار ج 4 ص 333- صحيح نرمذى ج 2 ص 319.]

آخرين شب

رسول خدا (صلى الله عليه و آله) در آخرين شب زندگى اش، على، فاطمه، حسن و حسين (سلام و درود خدا بر آنان باد) را نزد خويش خواند. آن شب پيامبر (ص) در گوش فاطمه (ع) به تنهائى رازها گفت. سپس على را فراخواند. على (ع) وقتى حالت پيامبر (ص) را مشاهده كرد به گريه افتاد. پيامبر (ص) فرمود: على گريه ات براى چيست؟ اينك هنگامه فراق و جدائى من و تو رسيده است، برادرم به خدا مى سپارمت، زيرا لقاى پروردگارم را برگزيده ام، اما گريه و اندوهم براى تو و دخترم فاطمه است، چرا كه پس از من حقوق شما را ضايع نمايند، مردم تصميم دارند بر شما ستم كنند شما را به خدا مى سپارم و خدا هم امانت مرا پذيرفته است.

آنگاه زهرا (عليهاالسلام) را در آغوش گرفت و سرش را بوسيد و فرمود: فاطمه جان پدرت به قربانت. زهرا (ع) بلند شروع به گريستن نمود. رسول خدا (ص) فرمود: به خدا سوگند كه خدايم انتقام تو را خواهد گرفت و با خشم تو خشم مى گيرد. واى، واى، واى بر ستمگران. آنگاه رسول خدا (صلى الله عليه و آله) شروع به گريه نمود. قطره هاى اشك پيامبر (ص) چون باران بر گونه ها و محاسنش فرو مى غلطيد او از فاطمه (ع) جدا نمى شد. حسن و حسين (ع) پاهاى پيامبر (ص) را مى بوسيدند و مى گريستند على (عليه السلام) مى فرمايد: من صداى گريه ملائكه را مى شنيدم و بدون ترديد جبرئيل در آن موقعيت حساس پيامبر (ص) را تنها نگذاشته بود. فاطمه (ع) نيز چنان مى گريست كه احساس كردم آسمان و زمين برايش مى گريند. باز هم درباره فاطمه (ع) سفارش نمود و به او بشارتها داد. [بحارالانوار ج 22 ص 490.]

آخرين لحظه هاى حيات پيامبر (ص) فرارسيد. فرمود: يا على! مرا در خانه ام به خاك بسپار و مراسم غسل و كفن و نمازم را بر پاى نما. [بحارالانوار ج 22 ص 493.]

آنگاه در حالى كه سرش در آغوش على (ع) بود بسوى خدا شتافت. اين مصيبت بزرگ طبق روايات اهل البيت در تاريخ دوشنبه 28 صفر سال يازدهم هجرى قمرى كه مطابق است با هفتم خردادماه سال يازدهم هجرى شمسى به وقوع پيوست. و طبق نوشته برادران اهل سنت اين حادثه در تاريخ دوشنبه 12 ربيع الاول سال يازدهم اتفاق افتاد. [در اينكه وفات پيامبر (ص) در روز دوشنبه بود بين هر دو فرقه اتفاق است اما در تطبيق تاريخ 12 ربيع الاول مطابق با روز دوشنبه نيست بلكه 28 صفر با دوشنبه مطابقت دارد از اينرو بدون هيچ تعصب فرقه اى وفات رسول الله (ص) در روز دوشنبه 28 صفر سال يازدهم اتفاق افتاده است!.]

غوغاى سقيفه

در خانه پيامبر (صلى الله عليه و آله) صداى شيون بلند بود. فرزندان فاطمه (عليهاالسلام) حسن و حسين و زينب و ام كلثوم (ع) مى گريستند، اما زهرا (ع) بيش از هر كس از غم اين مصيبت مى سوخت. على (عليه السلام) در حالى كه اشك از چشمانش جارى بود به غسل و كفن پيامبر (ص) مشغول گرديد. قطره هاى آب بر پيكر پاك پيامبر (ص) فرو مى غلطيد و در آن سوى اين ماتمكده، عده اى در سقيفه [نگاه كنيد به تصوير شماره 5.] گرد آمده بودند تا در مورد جانشين پيامبر (ص) تصميم بگيرند. هنوز كار شستشوى پيامبر (ص) تمام نشده فرياد الله اكبر برخاست على به عباس فرمود: اين تكبير براى چيست؟

عباس پاسخ داد: يعنى آنچه نبايد بشود انجام شد. [انساب الاشراف ص 582.]

ديرى نپاييد جماعتى بسوى خانه فاطمه (عليهاالسلام) به حركت درآمدند از بيرون خانه صدايى بلند شد: بيرون بياييد وگرنه همه شما را آتش مى زنيم.

خانه فاطمه (عليهاالسلام) خانه وحى بود. خانه اى كه پيامبر (صلى الله عليه و آله) هرگاه مى خواست به آن وارد شود اجازه مى گرفت، جبرئيل بدون اجازه به درون آن خانه وارد نمى شد، اما با كمال تاسف پس از رحلت پيامبر (ص) خانه مورد هجوم واقع شد و اهل آن مورد اهانت و تهديد قرار گرفتند، اين حادثه اى نيست كه ساخته و پرداخته شيعه باشد زيرا قديمترين و موثق ترين مورخان اهل سنت نظير طبرى، ابن قتيبه دينورى، بلاذرى و ابن عبدر به نقل اين واقعه پرداخته اند. هر چند هرگز قصد ما اين نيست كه با بيان اين مطالب احساسات عده اى از برادران مسلمان خويش را ناديده انگاريم زيرا آنان كه در گذر اين حادثه بودند اكنون نزد خدايند و او بهترين داورست، ليكن ذكر بيطرفانه حقايق تاريخى امرى است كه يك تاريخ نگار امانتدار از بيان آن ناچار است. بلاذرى- متوفاى 276 ه.- و ابن عبدربه- متوفاى 328- پيرامون اين حادثه چنين مى نويسند:

پس از ماجراى سقيفه عده اى بسوى خانه وحى براه افتادند در بيرون خانه عمر فرياد زد بيرون بياييد! بيرون بياييد وگرنه خانه را با اهلش آتش مى زنيم!

فاطمه (ع) به در حجره رفت و در آنجا عمر را ديد كه آتشى در دست دارد.

فاطمه (ع) فرمود: عمر مگر از خدا نمى ترسى چه شده است؟

عمر پاسخ داد: بايد على و بنى هاشم به مسجد بيايند و با خليفه رسول الله بيعت كنند! فاطمه (ع) پاسخ داد كدام خليفه؟ خليفه رسول الله اكنون در كنار پيكر پيامبر (ص) نشسته است. عمر پاسخ داد: ابوبكر پيشواى مسلمين است. مردم در سقيفه با او بيعت كرده اند. بنى هاشم هم بايد با او بيعت كنند. اگر هم نيايند خانه را با اهلش به آتش مى كشم مگر اينكه بيعت را بپذيرند.

فاطمه (ع) فرمود: عمر آيا مى خواهى خانه ما را آتش بزنى؟ و او گفت: بله. [انساب الاشراف ص 586 عقدالفريد ج 5 ص 12 و چاپ ديگر ج 2 ص 197.]

طبرى- متوفاى 310 ه- كه برخى او را پيشواى تاريخ نگاران اهل سنت مى دانند با همه ى احتياطى كه بطور معمول در نگاشتن چنين مطالبى دارد مى نويسد:

عمر بسوى خانه على رفت. در آنجا گروهى از مهاجران و طلحه و زبير گرد آمده بودند. صدا زد سوگند بخدا اگر براى بيعت با ابوبكر بيرون نياييد شما را آتش خواهم زد. زبير با شمشير از نيام برآمده بيرون جهيد اما پايش لغزيد و با صورت به زمين خورد مردم بر سرش ريختند و او را گرفتند. [تا ريخ طبرى 2 ص 443.]

ابن قتيبه دينورى- متولد 213 و متوفاى 276- ماجرا را چنين نوشته است: ابوبكر رضى الله عنه سراغ عده اى را كه از بيعتش تخلف كرده و نزد على كرم الله وجهه گرد آمده بودند گرفت، سپس عمر را نزد آنان فرستاد. عمر بر در خانه آمد و اهل خانه را فراخواند اما آنان از خانه بيرون نيامدند. او مقدارى هيزم خواست و گفت: بخدايى كه جان عمر بدست اوست بيرون مى آييد يا خانه را با آنكس كه در اوست به آتش مى كشم! به او گفتند: اى اباحفص! فاطمه در خانه است؟ پاسخ داد: اگر چه او در خانه باشد. [الامامه و السياسه ج 1 ص 19.]

شهرستانى در كتاب الملل و نحل از قول نظام يكى از علماى بزرگ معتزله- متوفاى 231 نقل مى كند: در روز بيعت به شكم فاطمه چنان ضربتى خورد كه فرزندش (محسن) را سقط كرد. [الملل و النحل ج 1 ص 57.]

در منابع شيعه ماجرا با صراحت بيشترى بيان شده است سليم بن قيس هلالى- متوفاى 90 ه- چنين مى نويسد: وقتى اهلبيت در پاسخ تهديدها از خانه بيرون نيامدند درب خانه به آتش كشيده شد. فاطمه (عليهاالسلام) پشت درب خانه آمد و در اين ماجرا بين درب و ديوار قرار گرفت و بر او فشارى سخت وارد شد. قنفذ با تازيانه بر بازوى فاطمه (عليهاالسلام) نواخت. [كتاب سليم بن قيس ص 249.] طبرى شيعى- متوفاى قرن 4- مى نويسد: قنفذ با غلاف شمشير به او زد محسن فاطمه (ع) سقط شد و بدان خاطر به بيمارى سختى دچار گشت. [دلائل الامامه ص 45.]

مبارزه

فاطمه زهرا (عليهاالسلام) با تمامى توان به مبارزه خود براى احقاق حقوق از دست رفته اهل بيت پرداخت. زهرا (ع) با بينشى عميق و آگاهانه دريافته بود كه در آينده خسارتهاى سنگينى به خاطر انحراف رهبرى متوجه اسلام و مسلمانان خواهد شد و شايد اين اندوه و رنج بيش از تمامى مصيبتها و ستمهايى كه بر او رفته بود عمق جانش را مى گداخت و خرمن اميدش را به خزان پاييزى غم انگيزى مبدل مى ساخت. او دريافته بود كه اگر چرخ حادثه اينگونه بچرخد ديرى نخواهد پاييد كه سنتهاى جاهليت در نقاب دلفريب مذهب ظاهر خواهد شد. رجعت دوباره بسوى گذشته تيره آغاز و احياء ارزشهاى اشرافيت جاهلى پديدار مى شود، و فاسدترين عناصر جاهلى چون بنى اميه با نام اسلام بر مردم حاكميت خواهند يافت. آخر پدرش بار گران رسالت را سالها با سختى و تلاش بر دوش كشيد، رنجها برد. دشتهاى سوزان را درنورديد و در سخت ترين نبردها براى اسلام عزيز مقاومت كرد و بهترين يارانش در اين راه شهيد شدند. شوهرش على (عليه السلام) چه در ميدانهاى نبرد و چه در صحنه هاى ديگر براى اسلام رنج فراوان برد. همه اين تلاشها و ايثارها براى حاكميت اسلام راستين و بسط قسط و عدل و داد بود كه تنها در سايه پرچم امامت ادامه آن ممكن بود. فاطمه (عليهاالسلام) به از دست دادن موقعيت ظاهرى اجتماعى على (ع) در مسئله ى خلافت نمى انديشيد. مگر خلافت و پست و مقام ظاهرى چه تاثيرى در زندگى رفاهى و مادى اين خانواده داشت؟

فاطمه (ع) به امانتى الهى مى انديشيد كه در غدير خم رسما به عهده على (ع) و خاندانش واگذار شده بود؛ او نگران اداء امانت و در پى انجام وظيفه شرعى و دينى اش بود و براى بازگرداندن خلافت به مسير اصليش از همان روزهاى آغازين مبارزه مسالمت جويانه اى را آغاز كرد.

به نوشته ابن قتيبه دينورى: على (ع) شبانه فاطمه (ع) را سوار بر چارپا مى كرد و به مجالس انصار مى برد تا آنان را به يارى طلبد. انصار نيز پاسخ مى دادند اى دختر رسول خدا (ص)! بيعت ما با اين مرد تمام شده است اگر شوهرت و پسر عمت قبل از ابوبكر نزد ما مى آمدند ما از او روى گردان نبوديم. على (ع) مى فرمود: آيا بايستى پيكر پيامبر (ص) را در خانه اش رها مى كردم و او را دفن نكرده براى جانشينى اش با مردم به جدال مى پرداختم؟! [الامامه و السياسه ص 20.]

/ 13