رنجهاى فاطمه در خانه - زندگانی فاطمه زهرا (سلام الله علیها) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

زندگانی فاطمه زهرا (سلام الله علیها) - نسخه متنی

محمدقاسم نصیرپور

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

به فاطمه (ع) كمك مى كرد. او هيزم تهيه مى كرد و آب مى آورد و خانه را جارو مى زد. [بحارالانوار ج 43 ص 151.]

رنجهاى فاطمه در خانه

على (ع) به يكى از يارانش فرمود: فاطمه (ع) در خانه من چندان با مشك آب مى آورد كه آثار مشك بر بدنش ديده مى شد. چندان دستاس مى كرد كه دستهايش تاول زد و آنقدر در تميز كردن خانه و پختن نان و غذا زحمت مى كشيد كه لباسهايش ژوليده مى شد. [بحارالانوار ج 43 ص 82- علل الشرايع ص 366.]

بايد توجه داشت كه در آن زمان آب آشاميدنى مدينه از چند چاه كه در مدينه بود تامين مى شد و همانگونه كه ذكر شد در تقسيم كارها، آوردن آب و كارهاى بيرون منزل به عهده على (ع) گذارده شد؛ اما شركت مداوم او در ميدانهاى جهاد و ماموريتهاى پياپى جنگ مى شد كه در غياب على (ع) اينگونه كارها نيز عملاً بر دوش فاطمه (ع) افتد.

روزى فاطمه (عليهاالسلام) احوالش را براى پدر بازگو نمود و تقاضاى خدمتكارى كرد تا در خانه به او كمك كند. رسول خدا (صلى الله عليه و آله) گريست و فرمود: فاطمه جان! بخدا سوگند چهارصد فقير از اصحاب صفه در مسجد سكونت دارند و در گرسنگى بسر مى برند بيم آن دارم كه اگر خدمتكار داشته باشى اجر و ثواب خدمت در خانه را از دست بدهى. بيم آن دارم كه على (ع) روز قيامت در پيشگاه خداوند از تو طلب حق كند. سپس تسبيحاتى را به او ياد داد كه به تسبيحات حضرت زهرا (ع) معروف شد. وقتى فاطمه (ع) بازگشت اميرالمومنين (ع) فرمود: براى طلب دنيا نزد رسول خدا (ص) رفتى آخرت نصيبمان شد. [طبقات ج 8 ص 25- علل الشرايع ص 366- بحارالانوار ج 43 ص 82 و 85.]

با اين حال بعدها كه براى مسلمانان در پرتو نبردها و غنائم گشايشى نسبى ايجاد شد پيامبر (ص) كنيزى به فاطمه (ع) داد و او را «فضه» ناميد. [بحارالانوار ج 43 ص 85.]

تسبيحات حضرت زهرا

پيامبر (ص) به فاطمه (عليهاالسلام) فرمود: سى و چهار مرتبه الله اكبر، سى و سه مرتبه الحمدلله و سى و سه مرتبه سبحان الله بگو، اين ذكر صد عدد بيش نيست اما در نامه عمل هزار حسنه نگاشته مى شود. فاطمه جان! ار هر وقت خواستى به بستر روى اين ذكر را بگويى خداوند كارهاى مهم دنيا و آخرتت را اصلاح خواهد نمود. [حليه الاوليا ج 2 ص 41- صحيح ابى داود ج 33- كشف الغمه ج 1 ص 363.]

فاطمه زهرا (ع) نيز بر ريسمانى پشمين گره زد و از آن تسبيح براى شمارش اعداد ذكر استفاده مى نمود تا اينكه «حمزه سيدالشهدا» به شهادت رسيد از تربت او تسبيح ساخت و مردم نيز چنين كردند. اما پس از شهادت امام حسين (ع) به خاطر فضيلت تربت آن حضرت تسبيح از تربت سالار شهيدان ساخته شد. [مكارم الاخلاق ج 2 ص 328.]

شوهردارى فاطمه

در نبرد احد كه سپاهيان اسلام آماده رفتن به ميدان جهاد در راه خدا شدند، عده اى از زنان مدينه خدمت پيامبر (ص) رسيدند و گفتند: يا رسول الله (ص)! مردان با شركت خويش در جهاد به ثواب فراوان و فيض شهادت نايل مى شوند. به ما نيز اجازه فرما تا در فريضه جهاد شركت جوييم. پيامبر (ص) فرمود: «در خانه هايتان بنشينيد كه جهاد زن نيكو شوهردارى كردن است.» (جهاد المرئة حسن التبعل) [فروغ كافى ج 1 ص 329 حديث.]

نمونه والاى شوهردارى در فاطمه زهرا (عليهاالسلام) مجسم است. او محيط خانه را چنان ساخته بود كه آسايش على (عليه السلام) و فرزندانش را فراهم مى كرد، بدان حد كه هرگاه رنجها، غمها و دشواريها بر آن حضرت فشار مى آورد رو به سوى خانه مى كرد بدان اميد كه لحظاتى با زهرا (ع) سخن گويد و دلش آرام گيرد. آرى فاطمه (ع) محرم اسرار على (ع) بود.

هرگز فاطمه زهرا (ع) در دوران زندگى نه ساله اش با على (ع) از آن حضرت خواهشى نكرد.

فاطمه (ع) مى فرمود: «پدرم سفارش كرده كه از شوهرت على (ع) هرگز چيزى درخواست نكن شايد تهيه آن برايش ممكن نباشد و شرم كند.

آرى... فاطمه (عليهاالسلام) حتى در تحصيل معاش اقدام مى كند، در خانه براى كمك به زندگى پشم مى ريسد تا از محل درآمد آن كمك هزينه اى براى زندگى فراهم شود و زهرا (ع) خرسند از اينكه در خانه كار مى كند تا كالائى براى فروش در بازار داشته باشد و گوشه اى از اداره زندگى را به عهده گيرد. [رجوع كنيد به تفسير البرهان ج 4 ص 412.]

فرزندان فاطمه و تربيت آنها

حاصل ازدواج فرخنده على و فاطمه (عليهماالسلام)، 5 فرزند بود بنامهاى حسن، حسين، زينب و ام كلثوم (ع) و نوزاد پسرى بنام محسن كه طبق روايان شيعه قبل از تولد سقط شد [كشف الغمه ج 1 ص 440- ارشاد ص 355.] و طبق نقل اهل سنت در كودكى در گذشت. [كامل ابن اثير ج 3 ص 397-.]

حسن (ع) اولين فرزند خانواده بود كه در 15 رمضان سال سوم هجرى قمرى (مطابق 12 اسفند سال سوم هجرى شمسى) متولد شد. [قول مشهور چنين است كامل ابن اثير ج 20 ص 141.] رسول خدا برايش گوسفندى عقيقه كرد و به قابله نيز يك ران گوسفند و يك دينار طلا بخشيد سپس مويسر او را تراشيد و فرمود كه هم وزن ان نقره صدقه بدهند. [مستدرك حاكم ج 4 ص 237- سنن بيهقى ج 9 ص 299.] او دوران كودكى را در دامن پيامبر (ص)، على و فاطمه (ع) پرورش يافت و تربيت شد. در دوران امامت على (ع) به فرمان پدر در جبهه هاى جهاد و از جمله در نبرد جمل و صفين و نهروان شركت جست. پس از شهادت پدر، امامت و خلافت به او منتقل گرديد، اما جنگ افروزيها و فتنه گريهاى معاويه از يكسو و عدم آمادگى مردم زمانه براى جانفشانى در راه مكتب از سوى ديگر مانع ادامه ى حكومت عادلانه او بود و از اينرو براى حفظ اسلام به آتش بسى قهرمانانه تن در داد كه با مظلوميتى غير قابل وصف همراه بود و عاقبت در سال 49 هجرى به شهادت رسيد. [رجوع كنيد به صلح امام حسن نوشته شيخ راضى آل ياسين ترجمه حجةالاسلام خامنه اى.]

حسين (ع) نيز در سوم شعبان سال چهارم هجرى (مطابق 20 ديماه سال چهارم) زاده شد و بسان برادر برايش عقيقه كردند و صدقه دادند، او نيز در چنين خاندانى پرورش يافت و پس از برادر به امامت رسيد تا آنكه بر ضد حكومت جابرانه و ضد اسلامى يزيد قيام نمود و در عاشوراى سال 61 هجرى با شهادت خود و يارانش در كربلا، پر شورترين حماسه تاريخ بشريت را آفريد و بزرگترين درس آزاده گى و شرف و استقامت را آموخت. [انشاءالله با نشر شماره هاى 4 و 5 اين مجموعه با تاريخ زندگانى امام حسن و امام حسين (ع) بيشتر آشنا خواهيد شد.]

زينب (ع)، سومين فرزند فاطمه (عليهاالسلام) در سال پنجم يا ششم متولد شد. هنگامى كه به سن رشد رسيد با پسر عمويش «عبدالله بن جعفر» ازدواج كرد. [سيره ابن اسحق ص 232.] زينب كه درس مبارزه و سخنورى را از مادرش فرا گرفته بود پس از واقعه كربلا وظيفه ابلاغ پيام خون شهدا را بر عهده گرفت و با رشادتى شگفت آور به افشاگرى عليه رژيم ستمگر يزيد پرداخت. تولد ام كلثوم در سال هشت هجرى بود، تاريخ زندگى و وفات وى بدرستى روشن نيست؛ ليكن در زمان امام حسن مجتبى (ع) يعنى بين سالهاى 40- 49 ه- وفات يافت و بنابراين در واقعه كربلا حضور نداشت.

فاطمه زهرا (عليهاالسلام) در تربيت فرزندانش سخت كوشا بود. در زير اين آسمان تنها فاطمه (ع) بود كه توانست فرزندانى چون امام حسن (عليه السلام) قهرمان بزرگ صلح و امام حسين (عليه السلام) قهرمان بزرگ جهاد و شهادت و زينب (سلام الله عليها) قهرمان بزرگ صبر و استقامت را بپرورد.

آرى دامن پاك فاطمه (ع) ياراى پرورش چنين فرزندانى داشت و آغوش پر مهر على چنين شايسته بود.



  • بجز از على كه آرد پسرى ابوالعجائب بجز از على كه آرد پسرى ابوالعجائب


  • كه علم كند به عالم شهداى كربلا را كه علم كند به عالم شهداى كربلا را


دانش اندوزى فاطمه

فاطمه (عليهاالسلام) از همان آغاز دانش را از سرچشمه وحى فراگرفت. از پدر خويش به عنوان بهترين معلم درس انسانيت و اخلاق، توحيد و اسلام فراگرفت. او درسهاى
عملى زيادى از مكتب پدر و شوهر آموخت.

آنچه را از اسرار و دانشها پدر براى او باز مى گفت على (ع) آنها را مى نوشت و فاطمه آنها را گرد مى آورد كه كتابى بنام مصحف فاطميه شد. [مكاتيب الرسول ص 89.]

على (عليه السلام) درباره اين مصحف فرمود: «در اين مصحف تنها مسائل شرعى از حلال و حرام نيست بلكه دانشى است از آنچه واقع شده و آنچه واقع مى شود». [اصول كافى ج 2 ص 240.]

امام صادق (عليه السلام) نيز فرمود: «اكنون اين مصحف نزد ماست». [اصول كافى ج 2 ص 242.] و در حال حاضر آن مصحف نزد امام زمان (عليه السلام) است.

آموزش ديگران

فاطمه زهرا (ع) با بيان احكام و معارف اسلام جامعه و به خصوص زنان را نسبت به وظايفشان آشنا مى ساخت. «فضه» خدمتگزار فاطمه (ع) كه از شاگردان و پرورش يافتگان فاطمه زهرا (عليهاالسلام) است در مدت 20 سال جز با آيات قرآن سخنى نگفت و هرگاه قصد بيان مطلبى را داشت با آيه اى متناسب از قرآن منظور خويش را بيان مى كرد.

فاطمه (عليهاالسلام) نه تنها از فراگرفتن دانش خسته نمى شد بلكه در ياد دادن مطالب به ديگران نيز از پشتكار و حوصله فراوانى برخوردار بود كه اين نكته براى همه معلمان بخصوص خواهران معلم بايد الگو باشد.

روزى زنى نزد فاطمه (ع) آمد و گفت مادرى پير دارم كه در مورد نماز خود اشتباهى كرده و مرا فرستاده تا از شما مسئله اش را بپرسم. زهرا (ع) سوال او را پاسخ فرمود. زن براى بار دوم و سوم آمد و مسئله پرسيد و پاسخ شنيد.

اين كار تا ده بار تكرار شد و هر بار فاطمه زهرا (عليهاالسلام) سوال وى را پاسخ فرمود. زن از رفت و آمدهاى پى درپى شرمگين شد و گفت ديگر شما را به زحمت نمى اندازم. فاطمه (ع) فرمود: باز هم بيا و سوالهايت را بپرس تو هر قدر سوال كنى من ناراحت نمى شوم. زيرا از پدرم رسول خدا (ص) شنيدم كه فرمود: روز قيامت علماى شيعيان ما محشور مى شوند و به آنها به اندازه دانششان خلعتهاى
گرانبها عطا مى گردد و اندازه پاداش به نسبت ميزان تلاشى است كه براى ارشاد و هدايت بندگان خدا نموده اند. [تفسير امام حسن عسگرى- بحارالانوار ج 2 ص 3.]

عبادت فاطمه

فاطمه (عليهاالسلام) بخشى از شب را به عبادت مشغول بود، آنقدر نمازهاى شب حضرت طولانى مى شد و بر روى پاهاى مباركش مى ايستاد كه پاهايش ورم كرد. فاطمه (ع) از ترس خدا در نماز نفس نفس مى زد. [عدةالداعى.] حسن بصرى- متوفاى 110 هجرى- گويد: هيچكس در ميان امت از نظر زهد و عبادت و پارسائى از فاطمه (ع) والاتر نبود. [مناقب ابن شهرآشوب ج 3 ص 341- ربيع الابرار ج 2 ص 104.]

امام حسن مجتبى (ع) در ايام كودكى شبى تا صبح مراقب عبادت مادر بود. گوش به زمزمه هاى عارفانه و عاشقانه مادر با خداوند سپرده بود مى نگريست كه مادر دائم در ركوع و سجود و قيام و قعود است. مى شنيد كه مادرش پيوسته درباره زنان و مردان مسلمان دعاى خير مى كند و يكايك آنان را نام مى برد و از خداى بزرگ براى هر يك از آنها سعادت و رحمت و بركت مى خواهد. امام حسن (ع) آن شب نخوابيد و تا صبح گوش فراداد. صبح به مادر گفت: مادر جان چرا هر چه گوش كردم، تو درباره ديگران دعاى خير كردى اما درباره خودت دعا نكردى؟

فاطمه (ع) جواب داد: «اول همسايه بعد خانه خود.» (الجار ثم الدار). [علل الشرايع ص 181- بحارالانوار ج 43 ص 81.]

عفت فاطمه

ابن مغازلى از علماى اهل سنت- متوفاى 483- نقل مى كند: روزى پيامبر (ص) و فاطمه (ع) نشسته بودند كه مردى نابينا اجازه ورود خواست قبل از ورود آن مرد، فاطمه (ع) برخاست و خود را پوشانيد. پيامبر (ص) به فاطمه فرمود: چرا خود را پوشانيدى آن مرد نابيناست؟ فاطمه (ع) پاسخ داد: بله پدر ولى من كه او را مى بينم و هر چند او نابيناست اما بوى مرا استشمام مى كند. رسول خدا (ص) فرمود: شهادت مى دهم كه تو پاره تن من
هستى. [مناقب ابن مغازلى ص 380- نوادر ص 14.]

روزى رسول خدا (ص) در جمع ياران نشسته بود، از آنان پرسيد: ارزنده ترين و گراميترين زينت براى زنان چيست؟ به گفته انس بن مالك كسى از صحابه نتوانست پاسخ گويد. على (ع) (با وجودى كه پاسخ آن را مى دانست دوست داشت پاسخ آن را از زبان فاطمه (ع) بشنود) به خانه رفت و اين سوال را با همسرش در ميان نهاد و فاطمه زهرا (ع) فرمود: بهترين زينت براى زن آن است كه مردان آنان را نبينند و آنان نيز مردان را نبينند».

على (ع) بسوى پيامبر (ص) بازگشت و پاسخ فاطمه (ع) را براى حضرت بيان كرد.

رسول خدا (ص) فرمود: «فاطمه (ع) درست گفته چه او پاره تن من است». [حليه الاوليا ج 2 ص 40- كنزالعمال ج 8 ص 315- كشف الاستار ص 235.]

گردن بند با بركت

روزى پيامبر (صلى الله عليه و آله) در مسجد نشسته بود. اصحاب به دورش حلقه زده بودند. پيرمردى عرب با لباسهاى ژوليده و حالتى رقت بار از راه رسيد، ضعف و پيرى توان را از او زدوده بود. پيامبر (ص) بسويش رفت و جوياى حالش شد.

آن مرد پاسخ داد: اى رسول خدا (ص) فقيرى پريشان حالم. گرسنه ام، مرا طعام ده،برهنه هستم مرا بپوشان، بينوايم گرهى از كارم بگشا.

پيامبر (ص) فرمود: اكنون چيزى ندارم ولى «راهنماى خير چون انجام دهنده آنست.» [الدال على الخير كفاعله.] سپس او را به منزل فاطمه (عليهاالسلام) راهنمايى كرد. پيرمرد فاصله كوتاه مسجد و خانه فاطمه (ع) را طى كرد و فاقه و دردش را براى فاططمه (ع) بيان كرد. زهرا (ع) فرمود: ما نيز اكنون در خانه چيزى نداريم، سپس گردن بندى را كه دختر «حمزه بن عبدالمطلب» به او هديه كرده بود باز كرد به پيرمرد فقير داد و فرمود: اين را بفروش انشاءالله به خواسته ات برسى.

مرد بينواى عرب گردن بند را گرفت و به مسجد آمد. پيامبر (ص) همچنان در ميان اصحاب نشسته بود. عرض كرد: اى پيامبر خدا (ص) فاطمه (ع) اين گردن بند را به من احسان نمود تا آن را بفروشم و به مصرف نيازمنديم برسانم.

پيامبر (ص) گريست. عمار ياسر عرض كرد يا رسول الله! آيا اجازه ميدهى من اين گردن بند را بخرم؟

پيامبر فرمود: هر كس خريدارش باشد خدا او را عذاب ننمايد. عمار ياسر از اعرابى پرسيد: گردن بند را چند مى فروشى؟

مرد بينوا پاسخ داد: به غذايى از نان و گوشت كه سيرم كند، لباسى كه تنم را بپوشاند و يك دينار خرجى راه كه مرا به خانه ام برساند.

عمار پاسخ داد: من اين گردن بند را به بيست دينار طلا و غذايى و لباسى و مركبى از تو خريدم. عمار مرد را به خانه برد او را سير كرد، لباسى به او پوشاند، او را بر مركبى سوار كرد و 20 دينار طلا هم به او داد. آنگاه گردن بند را با مشك خوشبو ساخت و در پارچه اى پيچيد و به غلام خود گفت: اين را به رسول خدا (ص) تقديم كن، خودت را هم به او بخشيدم.

پيامبر (ص) نيز غلام و گردن بند را به فاطمه (ع) بخشيد. غلام نزد فاطمه آمد، آن حضرت گردن بند را گرفت و به غلام فرمود: من تو را در راه خدا آزاد كردم.

غلام خنديد. فاطمه (ع) راز خنده اش را پرسيد؟

پاسخ داد: اى دختر پيامبر (ص)! بركت اين گردن بند مرا به خنده آورد كه گرسنه اى را سير كرد برهنه اى را پوشاند فقيرى را غنى كرد پياده اى را سوار نمود بنده اى را آزاد كرد و عاقبت هم به صاحب خود برگشت. [اهل البيت توفيق ابوعلم ص 139- بحارالانوار ج 43 ص 56.]

غذاى بهشتى

ابن شاهين- متوفاى 385 ه-. ق- يكى از علماى بزرگ اهل سنت روايت مى كند: روزى على رضى الله عنه از فاطمه سوال كرد: آيا چيز خوردنى داريم؟ فاطمه (ع) پاسخ داد: نه، به خدايى كه پدرم را به پيامبرى برانگيخت دو روز است كه خود و فرزندانم حسن و حسين گرسنه ايم! على (ع) گفت: چرا به من نگفتى تا چيزى فراهم كنم؟

پاسخ داد: از خدا شرم كردم چيزى از تو بخواهم كه تهيه آن برايت مقدور نباشد.

على (ع) از خانه بيرون رفت و يك دينار قرض كرد. روز گرم و سوزانى بود از خورشيد آتش مى باريد و گرماى زمين پاها را مى آزرد. او قصد داشت چيزى بخرد كه مقداد را ديد از او پرسيد: مقداد! در اين هواى گرم چه مى كنى؟

مقداد پاسخ داد: اى ابوالحسن رهايم كن و چيزى از من نپرس.

على فرمود: مقداد برايت شايسته نيست كه حالت را از من كتمان كنى. مقداد پاسخ داد: فقر مرا به اينجا كشانده است در حالى خانه را ترك كردم كه فرزندانم از گرسنگى مى گريستند و من ديگر نتوانستم چنين وضعى را تحمل كنم.

اشگ در چشمان على (ع) حلقه زد و قطره هاى اشك آرام بر محاسنش فرو غلطيد و فرمود: بخدا من نيز براى همين بيرون آمده ام و دينارى قرض گرفته ام كه بتو ايثار مى كنم و آن پول را به مقداد داد. و به سوى مسجد پيامبر (ص) بازگشت و نماز عصر و مغرب را بجاى آورد. هنگامى كه پيامبر (ص) از نماز مغرب فراغت يافت رو به على (ع) نمود و فرمود: آيا غذائى داريد تا شام را با شما باشم؟ على «رضى الله عنه» متحير بود چه جواب گويد زيرا از پيامبر آزرم داشت و وضع خانه را آن هنگام كه از آن خارج شده بود به خوبى مى دانست از اينرو سكوت كرد بود. پيامبر (ص) فرمود: برويم و على (ع) فرمود بفرماييد و خداوند به پيامبر (ص) وحى نموده بود كه شام را نزد اين خاندان باشد. پيامبر (ص) و على (ع) به خانه وارد شدند در حالى كه فاطمه (ع) بر سجاده اش مشغول نماز بود و پشت سر او ظرفى بود كه بخار از آن برمى خاست، هنگامى كه فاطمه (ع) نمازش را تمام كرد بر پيامبر (ص) سلام نمود و پيامبر (ص) با مهربانى پاسخ داد آنگاه ظرف غذا را بر سفره نهاد؛ غذايى كه از بهشت آمده بود و رايحه و طعمش با غذاهاى معمول تفاوت بسيار داشت. پيامبر (ص) دست بر شانه على نهاد و فرمود: يا على اين پاداش و ثواب دينار توست، اين غذا از جانب خداست و خداوند به هر كس بخواهد بى حساب روزى دهد. سپس پيامبر (ص) گريست و فرمود: سپاس خداى را كه پدر شما را چون زكريا قرار داد و تو را اى فاطمه در چنين مقامى، آن داستانى كه بر مريم گذشت. [فضائل فاطمه ابن شاهين ص 36.]

كلما دخل عليها زكريا المحراب وجد عندها رزقا [آيه 37 آل عمران.]

يعنى هرگاه زكريا بر مريم وارد مى شد او در محراب بود و نزد او رزقى قرار داشت.

نقش فاطمه در نبردهاى صدر اسلام

در طول 10 سال حكومت پيامبر (صلى الله عليه و آله) در مدينه 75 نبرد يا مانور نظامى (27 غزوه و 48 سريه) به وقوع پيوست. على (عليه السلام) به عنوان فرماندهى دلاور در تمامى غزوات [به غزوه تبوك كه على (عليه السلام) به فرمان پيامبر (صلى الله عليه و آله) براى اداره و حراست از مدينه در شهر ماند.] و بسيارى از سرايا شركت جست.

گاه برخى از اين ماموريتهاى رزمى پياپى به خاطر فاصله زياد جبهه ها از مدينه تا حدود دو يا سه ماه بطول مى انجاميد. [براى نمونه غزوه دومة الجندل حدود 50 روز و ماموريت على (عليه السلام) به يمن سه ماه طول كشيد.]

به تحقيق مى توان گفت، على (عليه السلام) بخش زيادى از زندگى 9 ساله مشتركش با فاطمه (عليهاالسلام) را در ميدانهاى جهاد و يا ماموريتهاى تبليغى گذراند. و به دور از خانه و كاشانه خود بود.

در غياب آن حضرت، همسرش فاطمه (عليهاالسلام) به تنهايى وظيفه سنگين اداره ى خانه و تربيت فرزندان را به عهده داشت، و در اين راستا به نحو شايسته اى عمل مى كرد تا شوى پيكارگرش با خاطرى آسوده وظيفه مقدس الهى خود را به انجام رساند.

فاطمه (عليهاالسلام) خود نيز با تمام توان براى يارى سپاه اسلام مى كوشيد. در كارهاى خدماتى و امدادى شركت مى جست. به يارى خانواده هاى رزمندگان و شهداء
مى شتافت، و با خانواده شهدا همدردى مى كرد. او در نبردها به تهيه باند و مرهم براى مجروحين جنگ مى پرداخت. و گاه همراه زنان امدادگر به جبهه مى رفت تا در پشت خطوط مقدم عمليات، ضمن تشويق زنان امدادگر و آشنا ساختن آنان به وظائف خطيرشان به مداواى جراحت محارم خويش (پدر و شوهرش) بپردازد. [درباره شركت زنان در خدمات امدادى در صدر اسلام، و چگونگى خدمات آنان و مشخصات امدادگران مطالبى را تحت عنوان بهدارى رزمى در صدر اسلام نگاشته ام.]

فاطمه در جنگ احد

در جنگ احد فاطمه زهرا (عليهاالسلام) همراه زنان به احد (در 6 كيلومترى مدينه) رفت. در اين نبرد رسول خدا (صلى الله عليه و آله) به شدت زخمى شد و على (عليه السلام) نيز جراحاتى برداشت. فاطمه (عليهاالسلام) خون از چهره پيامبر (صلى الله عليه و آله) مى شست و على (عليه السلام) با سپر خود آب مى ريخت. هنگامى كه فاطمه (عليهاالسلام) مشاهده كرد كه خون بند نمى آيد، قطعه حصيرى را سوزانيد و خاكستر آن را بر زخم پاشيد تا خون بند آمد. [المغازى ج 1 ص 249 و 250.] آن روز پيامبر (صلى الله عليه و آله) و على (عليه السلام) شمشيرهاى خود را به فاطمه (عليهاالسلام) دادند تا آن را بشويد. [سيره ابن هشام ج 3 ص 106.]

به ياد شهيدان

در نبرد احد «حمزه سيدالشهدا» عموى پيامبر (صلى الله عليه و آله) به شهادت رسيد، پس از نبرد «صفيه» خواهر حمزه به اتفاق فاطمه زهرا (عليهاالسلام) كنار پيكر مثله شده شهيد قرار گرفت و شروع به گريستن كرد، فاطمه (عليهاالسلام) نيز مى گريست و پيامبر (صلى الله عليه و آله) هم با او گريه مى كرد و خطاب به حمزه مى فرمود: هيچ مصيبتى مثل مصيبت تو به من نرسيده است! آنگاه خطاب به صفيه و فاطمه (ع) فرمود: مژده باد كه هم اكنون جبرئيل به من خبر داد كه در آسمانهاى هفتگانه حمزه شير خدا و شير رسول خداست. [المغازى ج 1 ص 290.]

/ 13