پيامبر عفو عمومى اعلام مى كند
پيامبر عفو عمومى را به شرح زير آغاز كرد و گفت: شما مردم هموطنان بسيار نامناسبى بوديد. رسالت مرا تكذيب كرديد و مرا از خانهام بيرون ساختيد، و در دورترين نقطهى كه به آنجا پناهنده شده بودم، با من به نبرد برخاستيد، ولى من با اين جرائم، همه شماها را مى بخشم و بند بردگى را از پى شما باز مى كنم و اعلام مى نمايم كه: «اِذْهَبُوا فَأَنتُم الطُّلَقاء»; «برويد دنبال زندگى خود، همه شماها آزاديد.»[(1)1 ـ «مغازى واقدى »، ج 2/835; بحار، ج 21/107 و 132.
(2)2 ـ از ص97 تااينجا از كتاب، فرازهايى از تاريخ پيامبر اسلام، آية الله جعفر سبحانى گرفته شده است.
]
على (عليه السلام)، ى عدالت مظلوم
به مناسبت 21 ماه رمضان، شهادت اولين پيشوى شيعيان جهان، حضرت على (عليه السلام)
«نجوايى با پيشوى پاكان و امام حقيقت، كه كشته عدالت گرديد و محراب خونين كوفه را سندى زنده و جاويد، بر رسوايى خوارج ساخت تا تاريخ بداند كه وقتى دستهى ، پيوند «ولايت» را از امام بگسلند، تا مرز كشتن «امام» نيز پيش مى روند و «امت» را بى «امام» مى گذارند. و اين، ستمى است بزرگ به امت، كه «عدالت مجسم» را از دست مى دهد...»
ى على !... ى عدالت مظلوم
ى على ، ى حماسه انسان!
ى على ، ى عصارهى ز وجود!
اينك ما، سنگينى رسالتى را بر دوش خود احساس مى كنيم كه به پهنى هستى ، بر چهارده ستون قرنهى اين هزار و چهارصد سال استوار شده است.
ما كه باده عشق تو را مى كشيم و خود را عاشق و شيعه سينه چاك تو مى دانيم، بار سنگين چهارده قرن خون و حماسه و شهادت و ايثار را به دوش مى كشيم. ادعايى است بس بزرگ...
توانمان باد تا كه زير اين بار، نلغزيم و حامل اين «امانت» باشيم.
هشيارى مان باد، تا رگههى باريك و جويبارهى كوچك «حرف»ها و «دعوت»ها و «راه»ها و «هدف»ها، ما را از آن رود پرخروش علوى منحرف نسازد و همواره داخل «خط» باشيم.
*
ى على ! ى شهيد شيوه عدل
ى على ، ى اميد هر محروم
سرتاسر زندگانى ات يك «فرياد» بود و تمام سخنانت يك «پيام» را باز مى گفت و تمام گريهها و مناجاتهايت يك «عشق» را مى نماياند و تمام شمشير زدنها و جهادها و حماسهآفرينى هايت در پاسدارى از يك «حقيقت والا» بود.
از آنروزى كه در شبه قاره مستطيل شكل عربستان به كانون وحى و آيين خدا ايمان آوردى و تلاشهايت را در «طول» خط ايمان و «عرض» پهنه دعوت مكى و جهاد مدنى متمركز ساختى ، «محيط» جهل و كفر و شرارت را، به «مساحت» علم و ايمان و تقوا و خير مبدل ساختى و به تنهايى در پيرامون محمّد(صلى الله عليه وآله) امتى به پا ايستاده بودى ، همچنانكه ابراهيم، آن تبرزن توحيد، و شرك ستيز نستوه، به تنهايى امتى بود، قائم و قانت!
*
ى على ، ى تجسم ايمان
ى على ، ى تبلور مكتب
ى على ، ى تو معنى قرآن!
يار محمّد(صلى الله عليه وآله) در «حرا» بودى و بازوى توانى اسلام، در «بدر».
شمشير برنده ايمان بودى ، در «احد».
گرد دلاور مدينه بودى ، در «احزاب»
در ركاب رسول، پا به ركاب فاتح بدر و خيبر و احزاب
برى گسترش دين و زدودن موانع راه، از «خندق» به «خيبر» و از «يمن» به «ينبع» همواه در تلاش و حركت بودى .
برى جهاد با «نفاق» و «بغى » گامى در «صفين» داشتى و شمشيرى در ميان اصحاب «جمل» مى زدى و مبارزهى در «نهروان» مى كردى .
از «مكه» تا «مدينه» را، با بال «هجرت» پيمودى و از مدينه تا كوفه را، برى پى ريزى حكومت عدل بى نظير در گيتى ، به شوق، سپردى و زندگيت تمام، اين بود.
از «كعبه ولادت» تا «محراب شهادت»، فاصلهى از نور را طى كردى و همانند بسيارى از صفاتت كه منحصر به توست، در اين افتخار نيز بى شريك بودى .
نديده كسى درجهان اين سعادت به كعبهولادت، به مسجد شهادت
و شهادت خونين تو در محراب، همان ميلاد شگفت در كعبه بود. از خدا، به سوى خدا... و در خانه خدا.
*
ى على ... ى قضاوت داود
ى على ... ى تحمل ايوب
ى على ... ى شكوه ابراهيم
ى بزرگ آيتى ، ز غيب و شهود!
سينهات به فراخنى هفت آسمان بود و نورت، برگرفته از سايه عرش خدا. و تو خود، فرشتهى زمينى و انسانى و آسمانى بودى ، و درد تلخ و بزرگ تو، زيستن با ما!...
تو از سلاله آن سلسله پاكنهادى بودى كه دنيا و آنچه در آنست در برابر بهى معنوى ات بى بهاست و حكومت و رياست و دنيا و فرمانروايى در برابر شكوه روحت به رايگان هم نمى ارزد.
اما تو، ى قديس پاك، با خاكيان نشست و برخاست مى كردى و از پيامبر زيباترين و محبوبترين كنيه دلخواهت را جايزه گرفتى ...
ـ آرى ى «ابوتراب»!
در كنار اينهمه، نهروانيان و پيروان جمل و اهل بغى در «صفين» به جنگ تو آمدند و تو، به ناچار با «قاسطين و ناكثين و مارقين» به نبردى مقدس و خدايى برخاستى و عمرى را با جهل ابوجهلها و لهيب آتش فتنه ابولهبها و زوزههى معاويهها و بى شعورى ابوموسى اشعرى ها و سفاهت ابوسفيانها و لجامگسيختگى «ابنملجم»ها درگير بودى و پتك حق بر فرق باطل مى كوبيدى .
*
ى على ، ى حقيقت روشن
ى على ، ى جمال جلوه داد
ى على ، ى طلوع، در ظلمت.
ى كه ميلادت، انفجار «فلاح»