طلوع كردن اختر معانى از افق سپهر نكته دانى در تعريف شبى كه اخترش طعنه بر نور بدر مي زد و صحبتش طعنه بر شام قدر
عطارد ماند چون طفلان به تعظيم خوش آن دانا كه بى تعليم استاد ز ايوان عطارد زد برون پاى ز شوق وصل آن تابنده خورشيد وز آنجا زد قدم بر بام عليا به پيك روى آن شمع رسالت به پنجم پايه منبر چو زد گام وزان منزل به برتر پايه زد پاى ملازم وار پيش خويش خواندش چو شه را تخت هفتم كاخ شد جاى براقش زد ز ميدانگاه هفتم وابت بيخود از شوقش فتادند نهم گردون شد از پايش سرافراز چو پيشش همرهان رفتند از دست و ز ايشان روى رفرف بارگى راند جهت را پرده زد در زير پاشق فضائى ديد از اغيار خالى محل نابوده اندر وى محل را شنيد از هر درى آن مطلع نورپى عصيان امت گفتگو كرد پى عصيان امت گفتگو كرد
ز نعلينش به دامن لوح تعليم دهد دانا دلان را لوح ارشاد به مطرب خانه ى ال شدش جاى به بزم چرخ رقصان گشت ناهيد فروزان گشت از او دير مسيحا فرو شد در زمين مهر از خجالت براى خطبه بستد تيغ بهرام شدش دارالقضاى مشترى جاى به صدر شرع بر مسند نشاندش زحل چون سايه اش افتاد در پاى به صحن خان هشتم كاسه ى سم چو نقش پرده بر جا ايستادند كشيدش اطلس خود پاى انداز به ميكائيل و اسرافيل پيوست و زو دامن به ساق عرش افشاند به نور قرب واصل گشت مطلق برى از جنس هر سفلى و عالى ابد همدم در آن وادى ازل را حكايتها از امداد زبان دوردلش خط نجاتى آرزو كرد دلش خط نجاتى آرزو كرد