پايه ى سرير معانى بر عرش نهادن و گام فكر در عرصه ى سپهر گشادن در مدح شهسوارى كه فضاى هستى گويى از اقليم اوست - ناظر و منظور نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ناظر و منظور - نسخه متنی

وحشی بافقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پايه ى سرير معانى بر عرش نهادن و گام فكر در عرصه ى سپهر گشادن در مدح شهسوارى كه فضاى هستى گويى از اقليم اوست





  • كه جاى خشت زن بزم شراب است
    كشد چون آتش خشمش زبانه
    به روز جنگ چون بر پشت شبرنگ
    ز هر جانب برآيد نعره كوس
    نفير سركشان افتد به عالم
    دليران را به خون گلگون تبر زين
    پى پرواز مرغ روح لشكر
    برآرد تيغ چون مهر جهانسوز
    گهى بر غرب راند گاه بر شرق
    گريزد لشكر خصم از صف كين
    زهى كشور گشا داراى دوران
    تويى آن آفتاب عرش پايه
    ترا هر كس به قدر رتبه ى خويش
    كشيدم پيش منهم گوهرى چند
    تو آن دانا دل گوهر شناسى
    نيم از قسم هر گوهر فروشى
    چه مي گويم چه گوهر چند مهره
    نه آن مقدارها چيزيست دلكش
    ز سد بيت ار فتد يك بيت پركار الاهى تا در اين ميدان انبوه
    الاهى تا در اين ميدان انبوه



  • به جاى قالب خشتش رباب است
    برآرد دود از چشم زمانه
    كند او عزم ميدان تيغ در چنگ
    دهد سوفار ناوك جمله را بوس
    خورد مرغ حيات بيدلان رم
    پلنگى چند ناخن كرده خونين
    ز هر جانب شود شمشير شهپر
    شود در عرصه ى كين آتش افروز
    به شرق و غرب از تيغش جهد برق
    بدانسان كز شهب خيل شياطين
    جهانگير و جهاندار و جهانبان
    كه افتد چرخ در پايت چو سايه
    پى ايار چيزى آورد پيش
    ز درج طبع رخشان جوهرى چند
    كه نيكو گوهر از گوهر شناسى
    به سوى گوهر من دار گوشى
    به شهر بي وجودى گشته شهره
    كه افتد طبع دانا را به آن خوش
    ز طبع من بود آن نيز بسيار كشد خورشيد خنجر بر سركوه
    كشد خورشيد خنجر بر سركوه


/ 97