حكايت ناقل اين مقاله و شكايت قايل اين رساله در بي وفايى ياران ريايى و دلايل بر فضيلت گوشه ى تنهايى
به ره نتوان نهادن پاى افكار دلا از پاى همت بگسل اين بند بيا چون ما كنارى زين ميان گير ازين ناجنس ياران ريايى نه اى از مردمان ديده بهتر نظر بر مردمان ديده افكن چنان ديدند صاف آيينه خويش از آنرو طالب گنجند مردم چنين آب روان بيقدر از آنست طريق گوشه گيرى چون كمان گير كشندت گر به سوى خويش سد بار مكن بهر شكم اوقات ضايع چراغ از داغ داران بهر آنست به اندك خاك چون قانع شود مار از آن رو صيت كوس افتد به عالم خم مى بركند خود را سر از تن پى نان بر در اهل زمانه تو آن شيرى كه عالم بيشه ى تست نيايد زان به پهلو شير را سنگچو سگ تا چند بر هر در فتادن چو سگ تا چند بر هر در فتادن
به عزلت خانه بايد ساخت ناچار نشينى در ميان دور بلا چند برو ترك وصال اين و آن گير بسى بيگانگى به ز آشنايى به كنج خانه ساز و سر فرو بر كه چون كردند در كنجى نشيمن كه بينند آنچه بايد ديد از پيش كه شد در گوشه ى ويرانه اى گم كه او ناخوانده هر جانب روانست به دستت سر پيى دادم جهان گير طريق گوشه گيرى را نگه دار بهر چيزى كه باشد باش قانع كه پر از لقمه ى چربش دهانست بود پيوسته با گنجش سروكار كه او پيوسته خالى دارد اشكم كه او را شد شكم پر تا به گردن چه سر مالى چو سگ بر آستانه كجا رفتن به هر در پيشه ى تست كه از رفتن به هر در باشدش ننگپى نانى عذاب خويش دادن پى نانى عذاب خويش دادن