لوح معنى در دامن حكايت نهادن و زبان به درس نكته گشادن در تعريف مكتبى كه لعبت خانه ى چين از او نشانه ايست و حديث خلدبرين افسانه اى - ناظر و منظور نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ناظر و منظور - نسخه متنی

وحشی بافقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

لوح معنى در دامن حكايت نهادن و زبان به درس نكته گشادن در تعريف مكتبى كه لعبت خانه ى چين از او نشانه ايست و حديث خلدبرين افسانه اى





  • چو آن ميم دهان گشتى سخن ساز
    چو بر حيرانى ناظر نظر كرد
    به خود مي گفت كاين حيرانيش چيست
    چرا چون مي كنم نظاره ى او
    تغافل گر زنم بيتاب گردد
    به دل پيوسته بود اين خار خارش
    به راه عشق از آن خوشتر دمى نيست
    كه بيند يار زير بار شوقت
    ترا ساقى كند چشم فسون ساز
    لبش با ديگرى در بذله گويى
    تبسم را به دلجويى نشاند
    وگر در پرده پنهان سازى آن راز
    بفرمايد به ترك چشم خونريز
    دهد هندوى زلفش عرض زنجير
    به جانت درزند از ناز پنجه
    اگر اظهار آن معنى نمودى و گر كردى نهان راز جمالش
    و گر كردى نهان راز جمالش



  • چو ميم از حيرتش ماندى دهان باز
    به دل شهزاده را چيزى ار كرد
    به سويم ديدن پنهانيش چيست
    شود تغيير در رخساره ى او
    بر او گر تيز بينم آب گردد
    كه چون آرد سرى بيرون ز كارش
    به آن عشرت فزايى عالمى نيست
    شكى پيدا كند در كار شوقت
    كه در مستى گشايش پرده از راز
    نهانى غمزه اش در رازجويى
    نظر سويت به جاسوسى دواند
    كند از ناز قانون دگر ساز
    كه نوك خنجر مژگان كند تيز
    كشد ابروى خوبش بر كمان تير
    كشد زلفش دلت را در شكنجه
    به روى خود در سد غم گشودى بسا شادى كه ديدى از وصالش
    بسا شادى كه ديدى از وصالش


/ 97