رفتن معلم به در خانه ى دستور و بيان كردن عشق ناظر نسبت به منظور و مقدمه ى درد فراق و آغاز حكايت اشتياق
گهى در پهلوى هم جا گزينند بود دايم به مكتب درسشان حرف بدينسان حرف ها مي كرد اظهار از آن پس گفت تا داند خداوند به دام عشق منظور است پا بست اگر يك لحظه حاضر نيست منظور نشيند گوشه اى از غصه دلتنگ گزد انگشت چندانى كه در مشت دمى بندد ز تكرار سبق لب زمانى در گريبان آورد سر چو منظور از در مكتب درآيد درآيد در مقام همزبانى غرض كز خواندن درس است آزاد شد از گفتار او دستور از دست معلم دامنش بگرفت و بنشاند كه اينها اين زمان سودى ندارد ببايد چاره اى كردن در اين كار و گرنه كار او بد مي شود زود ز هر بحى حديى كرد اظهارپس آنگه خواست دستورى ز دستور پس آنگه خواست دستورى ز دستور
زمانى روبروى هم نشينند كنند اين نوع عمر خويشتن صرف كه تا مجلس تهى گردد ز اغيار كه بد مي بينم او را حال فرزند زمام اختيارش رفته از دست از او افتد به مكتبخانه سد شور ز دلتنگى بود با خويش در جنگ سيه سازد چو نوك خامه انگشت كه من ديگر نمي آيم به مكتب گهش چون حلقه ماند چشم بر در نماند رنج و اندوهش سرآيد كند آهنگ عيش و شادمانى بود درس آنچه هرگز نيستش ياد پى آزار ناظر از زمين جست حدي چند از هر در بر او خواند نمودش گر بود بودى ندارد كه گرداند ازين بارش سبكبار از اين دردش نخواهد بود بهبود سخنها گفت در تدبير اين كارزمين بوسيد و از دستور شد دور زمين بوسيد و از دستور شد دور