بيان ظلمت شب دورى و اظهار محنت مهجورى و شرح حال ناظر دور از وصال منظور و صورت احوال او در پايدارى - ناظر و منظور نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ناظر و منظور - نسخه متنی

وحشی بافقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بيان ظلمت شب دورى و اظهار محنت مهجورى و شرح حال ناظر دور از وصال منظور و صورت احوال او در پايدارى





  • كه آنكو همچو من غمناك باشد
    كه آن كو چون من خاكى نشيند
    بدينسان تا به كى بر خاك گردم
    در اين تاريك شب خود را رساند
    سرا پايم بسان شمع بگداخت
    شد آخر عمر و شب آخر نگرديد
    هماى صبح را آيا چه شد حال
    به گردون طفل خور ظاهر نگرديد
    خروسا ناله ى شبگير بردار
    هم آواز منى بردار فرياد
    چه در خوابى چنين بركش نوايى
    تويى صوفى سرشت زهد پيشه
    به شب خيزى بلند آوازه گشته
    ز خرمنگاه گردون غم اندوز
    چرا پيراهن آغشته در خون
    بگو كاين جامه ى خونينت از چيست
    مگر رحم آمدت بر حال زارم
    بيان آتشين جانسوز مي كرد
    بلايى نيست همچون ماتم هجر به بزم وصل اگر عمرى درآيى
    به بزم وصل اگر عمرى درآيى



  • همان بهتر كه زير خاك باشد
    همان بهتر كه كس گردش نبيند
    اجل كو تا دهد بر باد گردم
    به يك دم شمع عمرم را نشاند
    غم اين تيره شب از پايم انداخت
    نشان صبحدم ظاهر نگرديد
    مگر بستند از تار خودش بال
    مگر زين ديو زنگى چهره ترسيد
    مرا بي همزبان در ناله مگذار
    چو لب بستى ترا آخر چه افتاد
    فكن در گنبد گردون صدايى
    ردا افكنده در گردن هميشه
    به ذكر از خواب خوش شبها گذشته
    به مشت جو قناعت كرده هر روز
    به سر پيچيدى اى مرغ همايون
    سحرگاهان فغان چندينت از چيست
    به اين زارى چو كشت اندوه يارم
    به اين افسانه شب را روز مي كرد
    نبيند هيچكس يارب غم هجر نمي ارزد به يك ساعت جدايى
    نمي ارزد به يك ساعت جدايى


/ 97