رسيدن ناظر به كوهى كه سنگ و شيشه ى سپهر را شكستى و پلنگش در كمينگاه گردون نشستى - ناظر و منظور نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ناظر و منظور - نسخه متنی

وحشی بافقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رسيدن ناظر به كوهى كه سنگ و شيشه ى سپهر را شكستى و پلنگش در كمينگاه گردون نشستى





  • به ملك غم اگر نه شهريارم
    منم چون موى خود گرديده باريك
    به بند بي كسى دايم گرفتار
    چنين تا چند از غم زار باشم
    چو پر دلگير مي گرديد از غار
    فغان كردى ز بار كوه اندوه
    چو يكچندى شد آن وادى مقامش
    چو كردى جا در آن غار غم افزا
    كند تا بزمگاهش را منور
    زدى دم بر زمين شير پر آشوب
    منقش متكايش يوز مي شد
    ز غم يكدم نمي شد آرميده به ياد چشم او فرياد مي كرد
    به ياد چشم او فرياد مي كرد



  • ز مو بر سر چه چتراست اينكه دارم
    چو شام تار روزم گشته تاريك
    بسان عنكبوتم رو به ديوار
    بدينسان روى بر ديوار باشم
    قدم مي ماند بر دامان كهسار
    فكندى هاي هاى گريه در كوه
    چو مجنون دام و دد گرديد رامش
    گرفتندى به دورش وحشيان جا
    چراغ از چشم خود مي كرد اژدر
    مقامش را ز دم مي كرد جاروب
    پلنگش بستر گلدوز مي شد
    به چشم آهوان مي دوخت ديده ز مردم دارى او ياد مي كرد
    ز مردم دارى او ياد مي كرد


/ 97