آمدن ناظر و منظور به لشگرگاه اقبال و آگاهى شاه جهان پناه از صورت احوال و استقبال ايشان كردن و شرايط اعزاز بجاى آوردن - ناظر و منظور نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ناظر و منظور - نسخه متنی

وحشی بافقی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آمدن ناظر و منظور به لشگرگاه اقبال و آگاهى شاه جهان پناه از صورت احوال و استقبال ايشان كردن و شرايط اعزاز بجاى آوردن





  • چو شد نزديك ايشان شاهزاده
    ز روى عجز در پايش فتادند
    اشارت كرد تا رخشى گزيدند
    به ناظر همعنان گرديد منظور
    به هم منظور و ناظر گرم گفتار
    به طرف چشمه اى بنشست ناظر
    ز سر موى جنون بردش به پا كى
    بدن آراست از تشريف جانان
    يكى از جمله ى خاصان منظور
    چه باشد گر گشايى پرده زين راز
    از او منظور چون اين حرف بشنيد
    حدي خويش و شرح حال ناظر
    نمي دانست لشكر تا به آن روز
    ز حال هر دو چون گشتند آگاه
    شنيد آن مژده چون شاه جهانبان
    دعاى شاه ناظر بر زبان راند
    به پوزش رفت خسرو سوى منظور
    رخ خود ماند بر در شاهزاده
    چسان عذر كرمهايت توان خواست در آنجا چند روز القصه بودند
    در آنجا چند روز القصه بودند



  • همه گشتند از توسن پياده
    به عجزش رو به خاك ره نهادند
    به تعظيمش سوى ناظر كشيدند
    ز حيرت در ميان لشكرى دور
    چنين تا طرف آن فرخنده گلزار
    به پيشش سر تراشى گشت حاضر
    به بردش پاك چرك از جرم خاكى
    چو گل آمد سوى منظور خندان
    بگفت اى ديده را از ديدنت نور
    به ما گويى حدي اين جوان باز
    ز درج لعل گوهر بار گرديد
    بيان فرمود ز اول تا به آخر
    كه در چين شهريار است آن دل افروز
    يكى بهر نويد آمد سوى شاه
    به استقبال آمد با بزرگان
    به او شاه جهاندان آفرين خواند
    كه گر بيراهيى شد دار معذور
    كه اى در عرصه ات شاهان پياده
    چه مي گويم نه جاى اين سخنهاست وطن در بزم عشرت مي نمودند
    وطن در بزم عشرت مي نمودند


/ 97