عروس خيال از حجله ى انديشه برون آوردن و او را در نظر ناظران جلوه دادن در تعريف بزمگاه سرور و صفت دامادى منظور
سرافرازان لشكر سركشيدند به پيش تخت خود منظور را خواند چو جا بر جاى خود خلق آرميدند نه خوانى بوستان دلگشايى دراو هر گرد خوانى آسمانى سماطش گسترانيده سحابى درخت صحن او فردوس كردار چو خوانسالار بيرون برد خوان را خضر گرديد ميناى مي ناب حريفان سرخوش از جام پيايى صراحى لب نهاده بر لب جام ز ميناها فروغ آب انگور كشيده آتش از مينا زبانه رخ ساقى ز مى گرديده گلرنگ ز هر سو مطربى در نغمه سازى هواى لعل مطرب در سر نى ز دف در بزمگاه افتاده آواز نواسازان نوا كردند آهنگ فتاد از مطربان خوش ترانهاشارت كرد شاه هفت كشور اشارت كرد شاه هفت كشور
به پاى تخت خاصان آرميدند به پهلوى خودش بر تخت بنشاند به مجلس خادمان خوانهاكشيدند به غايت دلنشين بستان سرايى بر او اطباق سيمين كهكشانى براو هر نان گرمى آفتابى ز الوان ميوه ها گرديده پربار ز مى شد سرگران رطل گران را ز جوى زندگانى گشته پر آب سر ساغر گران گرديده از مى گرفته جام از لعل لبش كام چنان كز نخل موسا آتش طور فكنده جام را آتش به خانه چو بلبل كرده مطرب ناله آهنگ به زلف چنگ كردى دست يازى شده دمساز فرياد پياپى ز دست مطربان مجلس فغان ساز سخن در پرده قانون گفت با چنگ به عالم نغمه ى چنگ و چغانهكه تا بستند عقد آن دو گوهر كه تا بستند عقد آن دو گوهر