عروس خيال از حجله ى انديشه برون آوردن و او را در نظر ناظران جلوه دادن در تعريف بزمگاه سرور و صفت دامادى منظور
به گردابى درون شد ماهى سيم چكيد از شاخ مرجان لل تر هوا دارى ز بزمى دور گرديد نخستين گشت گلگون عرق بار سحر چون گشت منظور نكو نام طلب فرمود ناظر را سوى خويش ز هر جاكرد با ناظر حكايت غرض اين داشت آن سروگل اندام كه با ناظر درآيد از در لطف هزاران جان فداى دلربائىطريق دوستارى آورد پيش طريق دوستارى آورد پيش
الف پيوسته شد با حلقه ى ميم لبالب گشت درج از لعل و گوهر سرشك از ديده ى نمناك باريد ز ميدان چون برون شد رفت از كار ز خلوتخانه آمد سوى حمام به دمسازى نشاندش پهلوى خويش به جا آورد لطف بي نهايت گهى از خانه گر بيرون زدى گام نظر بر وى گشايد از سر لطف كه تا بخشد نواى بي نوايىكند قطع نظر از شادى خويش كند قطع نظر از شادى خويش