سواحل هندوستان - داستان باریافتگان سفرنامه حج نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان باریافتگان سفرنامه حج - نسخه متنی

سید احمد هدایتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سواحل هندوستان

امروز يكشنبه دهم ربيعالاول مطابق «بيست و نهم عقرب»، تا شام هوا قدرى مرطوبى و گرم و حبس شده بود، و كشتى به سرعت مىرفت و همهجا در طرف يسار، كوهها و جنگلهاى سواحل «هندوستان» نمودار مىبود، طرف شب يكى دو دفعه آثار روشنائى و چراغ هم از جانب ساحل ديديم.

ورود به بمبئى

امروز دوشنبه يازدهم ربيعالاول مطابق «سىام عقرب»، براى دو ساعت به غروب مانده، كشتى به ساحل «بمبئى» رسيده لنگر انداخت، و به واسطه تعطيل گمركخانه، شب را در كشتى ماندنى شديم و هر چند اوقاتمان از اين جهت تلخ شد، لكن منظره شهر «بمبئى»، با كرورها چراغ برق و منظره سطح دريا، با هزاران كشتى كه در آن لنگر انداخته، و از هركدام يك نوع صداهائى بلند و يا يك قسم چراغهائى روشن بود بىتماشا نبود، و مدت مسافرت ما از «جده» تا «بمبئى» سيزده شبانهروز درست طول كشيد.

امروز سهشنبه دوازدهم ربيعالاول مطابق «اول قوس»،(160) صبح كشتى به كنار اسكله آمد، و توسط پلكان چوبى كه از ساحل بلند كردند، با كمال راحتى پياده شديم، جمعى از اهالى شهر به استقبال مسافرين خود آمده بودند، و جمعى از آشنايان طهرانى ما كه از «جده» توسط «كشتى همايون» قبل ما آمده بودند، كنار اسكله انتظار ورود ما را داشتند، از ديدار يكديگر خوشوقت شديم، و پس از گذشتن از گمركخانه كه دقت و تفتيشات كاملى نمىكردند، توسط درشكه رفتيم به مسافرخانه «جعفر سليمانى» در محله «وارى بندر»، كه موقع عزيمت به «مكه» هم، در آنجا منزل كرده بوديم و شرح آن داده شده است، و نهار را مهمان «حاج محمّدتقى» بلورفروش بوديم، كه قبل از ما با «جهاز همايون» وارد شده بودند، و شب را به استراحت گذرانيديم.

تلگراف به تهران

امروز چهارشنبه سيزدهم ربيعالاول مطابق «دوم قوس»، صورت تلگرافهائى تهيه و به «طهران» مخابره كرديم، و هر كدام كاغذى هم توسط پست ارسال نموديم، هواى «بمبئى» در اين ايام، بسيار لطيف و معتدل بود، روز با لباس مختصرى حركت، و شب در ايوان عمارت مسافرخانه بدون روپوش مىخوابيم. ميوهجات از هر قبيل موجود بود، بهعلاوه چندين قسم ميوهها ديديم كه در ممالك ما يافت نمىشود.

مغول محله

امروز پنجشنبه چهاردهم ربيعالاول مطابق «سوم قوس»، صبح رفتيم به «حمام مغول» كه در «مغول محله» واقع، و مخصوص جماعت شيعه است، واقعاً حمام خيلى تميز و پاكيزه و دلچسبى بود، كارگران آن چند نفر يزدى بودند، و با صميميت خدمت مىكردند، اين حمام در تمام شب هم باز است و تمام خزانهها و پلكانها و دالانها و ساير ملحقات آن، با چراغ برق روشن مىشود، و روز كه سربينه حمام نشسته لباس مىپوشد، از هر طرف در پشت جامهاى شيشه گلكارى و سبزه و باغ مىبيند. طرف عصر تا دو سه ساعت از شب، در خيابانهاى عريض و قشنگ شهر گردش كرده، به منزل مراجعت و استراحت نموديم.

باغ وحش

امروز جمعه پانزدهم ربيعالاول مطابق «چهارم قوس»، صبح زود توسط واگون الكتريك رفتيم به تماشاى باغ وحش معروف «بمبئى»،كه در اينجا «باغرانى» مىگويند، و به كلى خارج از شهر است، و پس از تماشاى يك قسمت آن، و مشاهده چندين هزار قسم حيوانات عجيب و غريب كه در قفسهاى آهنى جا دارد، و ملاحظه هزاران نوع طيور و حيوانات آبى، كه در درياچههاى مصنوعى زندگى مىكنند، ظهر شد و از گردش در خيابانهاى طولانى باغ مزبور خسته شده بوديم، و در مراجعت نزديك همين باغ، يكى دو ساعت هم صرف تماشاى موزه نموديم، و از جمله چيزهاى قابل ذكر كه ديديم، مسكوكات تمام ممالك عالم قديماً و جديداً، مجسمه تمام ملل دنيا اناثاً و ذكوراً، با لباسهاى مخصوص هر كدام و نمونههائى از چراغهاى قديم و جديد، از پيهسوزها گرفته تا چراغهاى الكتريك، و نمونههائى از تمام آلات و ادوات دفاعيه، كه نوع بشر از اول خلقت تا به امروز به كار برده و مىبرد، و تيپ حركات نماز و عبادات تمام مذاهب عالم، كه توسط مجسمههاى كوچكى ارائه و نمايش داده مىشود، و هزاران نمونه از صنايع قديمه «چين» و «هندوستان»و غيره.

طرف عصر در منزل صرف نهار كرده، شب را به گردش در كنار دريا و خيابانها و استراحت گذرانيديم.

خبر حمله به رشت

امروز شنبه شانزدهم ربيعالاول مطابق «پنجم قوس»، توسط «حاج على» نامىكه دلال خريدارى بليط كشتى جهت مسافرين است، بليط كشتى پستى جهت «بصره»، به قيمت هر بليطى سى و يك روپيه گرفتيم، و بنا هستانشاءالله روز سهشنبه حركت كنيم، طرف صبح «حسين آقاى دانش» پسر «حاج علىاكبر بزاز» كه از «طهران» آمده و عازم «اروپا» است به ديدن ما آمده، وشرح رقتآورى از قضيه مهاجمه «بالشويكها» به شهر «رشت»، و فرار قاطبه اهالى آنجا به «قزوين» و «طهران» بيان كرد، و نهار را در منزل «حاج شيخ محمّد شوشترى» كه از تجار درجه اول «بمبئى» است، و به مناسبت سابقه دوستى با «حاج شيخ جمال كتابفروش» ما را هم دعوت كرده بود صرف نموديم، ضيافت خيلى عالى، مركب از اغذيه ايرانى و هندى تهيه نموده بود، طرف عصر به تماشاى استاسيون خطوط آهن، و اسكله كشتىرانى رفته، براى چهار از شب گذشته به منزل برگشته خوابيديم.

كليسا، مسجد و بتكده

امروز يكشنبه هفدهم ربيعالاول مطابق «ششم قوس» را، تماماً صرف گردش خيابانها و تماشاى مغازههاى عالى و باشكوه شهر نموده، ضمناً چندين كليساهاى نصارى و صدها مساجد مسلمين، و هزاران بتكده هندوها را تماشا كرديم، الحق مساجد مسلمين اعم از شيعه و سنى، خيلى عالى و قشنگ و پاكيزه و باشكوه است، و مثل مساجد مخروبه ايران، مايه سرشكستگى و انفعال مسلمانها در نظر خارجىها نيست.

«حاج محمّدحسين يراقچى» همسفر ما، كه دو روز بود براى تماشا به شهر «پونه» رفته بود، امروز معاودت كرد و شرحى از جنگلها و كوهستانها و ييلاقات و آبشارها، كه در طريق خط آهن ديده بود نقل مىكرد. امشب را هم به گردش و سپس به استراحت برگزار كرديم.

ميتينگ استقلالطلبان

امروز دوشنبه هيجدهم ربيعالاول مطابق «هفتم قوس»، دستهجات شورشيان و استقلالطلبان «هند»، در چندين نقطه شهر ميتينگ مىدادند، و بر ضد مداخلات و عمليات «دولت انگليس»، خطابهها خوانده نطقها مىدادند كه به واسطه ندانستن زبان «هندى» ما چيزى نمىفهميديم، و به حالت اجتماع در خيابانها گردش مىكردند، و قواى پليس و نظام ابداً از آنها جلوگيرى نمىكردند.

در موقع رفتن به «مكه معظمه» كوهى در وسط شهر «بمبئى» ديديم، كه دور تا دور آن دامنه خانهها و ساختمانها بود، و چون مانع از اتصال خيابانها و خطوط واگون برق به يكديگر بوده، يك عده عملهجات مشغول كندن آن بودند، و سنگهاى آن را توسط ماشين مخصوص خورد كرده، جهت شوسه كردن خيابانهاى آخر شهر، و سد بستن در جلو دريا حمل و نقل مىكردند، و امروز كه قريب چهار ماه از آن تاريخ مىگذرد، تمام آن كوه از جاى برداشته شده، و در جاى آن طرح خيابانها و خانهها وعماراتى ريخته، مشغول ساختمان آنها هستند، ضربالمثل معروف «همم الرجال تقلع الجبال»،(161) درست در اين مورد به حقيقت رسيده است.

از قرار تحقيقاتى كه شد، اغلب عمارات و خانههاى شهر «بمبئى» متعلق به بلديه(162) است، كه خود ساخته و اجاره مىدهد، و از خانههاى ملكى اهالى، دو دوازدهم مالالاجاره تقريبى يكساله آن را، براى حق آب و روشنائى برق مىگيرد.

در شهر «بمبئى» علاوه بر واگونهاى برق كه لاينقطع در حركت هستند، آن قدر درشكه كرايه و اتومبيل و گارى باركش رفت و آمد مىكنند، كه رفتن از قسمت پيادهرو يك طرف خيابان به طرف ديگر بسيار خطرناك است، و كمال احتياط و مواظبت لازم دارد، از درشكهها تا نمره دوازده هزار، و از اتومبيلها تا نمره بيست هزار، و از گارىها تا نمره چهل هزار را ما ديديم.

حركت به طرف بصره

امروز سهشنبه نوزدهم ربيعالاول مطابق «هشتم قوس» چنانچه ذكر شد، موعد حركت به «بصره» بود، لهذا صبح زود با درشكه به طرف اسكله «نمبر 15»(163) رفتيم، «حاج ابوالحسن خادم» هم با اثاثيه توسط گارى رسيد، و بعد از معطلى زياد، سوار كشتى پستى موسوم به «بارودا» شديم، كه بليط آن را به قيمت سى و يك روپيه گرفته بوديم.

نزديك ظهر جهاز حركت كرد، ساعت به ساعت، روز بروز هوا سردتر مىشد. بادهاى شديد و سردى هم از جانب شمال كه سواحل مملكت «ايران» مااست مىوزيد. متدرجاً آنقدر سردشد كه شبها با تمام لباسها و بالاپوشها خوابمان نمىبرد.

روز چهارم حركت، به ساحل «بندر عباس» رسيديم، و روز ششم در ساحل شهر «بوشهر»، دو سه ساعت كشتى توقف كرد، محمولات پستى و چند نفر مسافر را پياده كردند، روز هفتم در ساحل «آبادان» باز دو سه ساعت كشتى توقف كرد، انبارهاى نفت شركت «ايران» و «انگليس» به خوبى نمودار بود.

روز هشتم سواحل «محمره» و آثار شهر مزبور ظاهر شد، و حجاج به واسطه خلاصى از آبهاى شور و تلخ دريا، و رسيدن به آب شيرين و گواراى «شطالعرب»، امروز نهايت خوشحالى و وجد و شعف داشتند، بالأخره طرف عصر كشتى به ساحل شهر «عشار» رسيده لنگر انداخت، و چون وقت تنگ بود و لازم بود طبيب بلديه، مسافرين را معاينه كند، شب را در كشتى مانديم.

معاينه مسافرين

امروز چهارشنبه بيست و هفتم ربيعالاول مطابق «شانزدهم قوس»، پس از معاينهشدن توسط دكتر بلديه، مسافرين شروع به پياده شدن كردند و تا عصر دچار تفتيشات مأمورين گمرك بودند، ما هم نزديك غروب خلاص شده با درشكه به شهر «عشار» آمديم، و سرماى فوقالعاده اقتضا مىكرد كه اطاق و منزلى بگيريم، لكن ممكن نشد و در همان مسافرخانه در قفسى كه موقع عزيمت به «مكه» منزل داشتيم نزول نموديم، و روز پنجشنبه مسافرين بليط مركب موسوم به «خليفه»، يا مركب موسوم به «سالمى» را گرفتند، و روز شنبه «مركب خليفه»، مسافرين خود را كه غالباً رفقا و آشنايان طهرانى ما بودند حركت داد، و ما كه بليط «مركب سالمى» داشتيم مانديم، و موافق آنچه شنيده مىشد «مركب سالمى» در يك فرسخى «بصره» معيوب و ناسالم شده، و تا آن را تعمير نكنند نمىتواند حركت كند.

شب در كشتى

امروز يكشنبه غره ربيعالثانى مطابق «بيستم قوس»، كشتى سالمى وارد شد و مسافرين با كمال عجله نقل اثاثيه نموده سوار آن شدند، ولى مركب حركت نكرد و شب را در آن بهسر برديم، اين چندروزه توقف در «عشار»، تمام مسافرين ملول و دلتنگ بودند، و از صدمات و زحمات مسافرت و سرماى شديد به جان آمده بودند، ميوهجات پائيزه از هندوانه و خربزه و مركبات و سيب و انار و غيره به حد وفور بود.

امروزدوشنبه دوم ربيعالثانى مطابق «بيست و يكم قوس» و امشب را هم، «مركبسالمى» حركتنكردومشغولبارگيرىوتعميرات بود، و معلوم گرديدكهازمركبهاىبسيارمندرسواسقاطاست كه ما دچار آن گرديدهايم.

ساحل عشار

امروز سهشنبه سوم ربيعالثانى مطابق «بيست و دوم قوس»، مركب با هزاران صدا و فريادهاى ناهنجار، از ساحل «عشار» با كمال تانى و خرامان خرامان حركت كرد، و پس از يك ساعت حركت، در كنار منبع نفت ايستاد و مشغول نفتگيرى شد، و اول غروب دوباره به راه افتاد و بعد از دو سه ساعت مجدداً ايستاد و لنگر انداخت.

بقعه «عُزيرِ» پيغمبر

امروز چهارشنبه چهارم ربيعالثانى مطابق «بيست و سوم قوس»، صبح مركب به راه افتاد، نزديك ظهر در ساحل يسار دجله، بقعه «عزير پيغمبر» و مساكن يهودىهاى مجاور آن نمودار شد، امشب باران زيادى آمد به ضميمه تنگى مكان، و معطلى زياد مركب، و خشونت و وحشيگرى عملهجات آن كه عموماً اكراد اعرابمنش بودند، موجب مزيد زحمت و اوقات تلخى گرديد، در واقع ابتداى حركت ما از «بصره» امروز بوده است، و اين سهروزه بىجهت وقتمان در مركب تلف شد.

شهر عماره

امروز پنجشنبه پنجم ربيعالثانى مطابق «بيست و چهارم قوس»، و امشب مركب خرامان خرامان در حركت، و در طرفين «دجله» همهجا كوخهاى اعراب و آثار آبادانى نمايان بود، ساعت چهار از شب رسيديم به شهر «عماره»، و مركب توقف كرد.

قدرى در خيابان مستطيل و قشنگ شهر، كه با چراغهاى برق روشن بودگردشكرديم، بعضىازمسافرين،نواقصآذوقهخودرا خريدارى كردند، مركب هم پس از دو ساعت توقف و خالى كردنِ بارهاى خود براه افتاد.

امروز جمعه ششم ربيعالثانى مطابق «بيست و پنجم قوس»، طرف صبح چنان مه غليظى توليد شد، كه طرفين ساحل را شخص نمىديد، و پس از برطرف شدن مه، سرماى بسيار سختى حادث گرديد.

سه ساعت از شب گذشته رسيديم به قريه «على شرجى»، به قدر نيم ساعت مركب در آنجا توقف كرده دوباره به راه افتاد، مجدداً در كنار ساحل لنگ كرد و طرف سحر حركت نمود، روز شنبه هم به اين منوال گذشت، و هر چه پيش مىرفتيم آب دجله كمتر مىشد و پائينتر مىافتاد و مركب از سرعت خود مىكاست.

بلده كوت

امروز يكشنبه هشتم ربيعالثانى مطابق «بيست و هفتم قوس»، صبح رسيديم به «بلده كوت»، و چون خط آهن از آنجا به «بغداد» داير و متصل بود، و چون اغلب مسافرين از سردى هوا و كندى و صدمات مركب منحوس «سالمى»، به تنگ آمده بودند، اكثر آنها پياده شدند كه با ماشين بروند، من هم با «حاج سيد ابوطالب» و «حاج آقا بزرگ» پياده شديم، و باقى رفقا در مركب ماندند، و ما پس از طى يك ربع فرسخ مسافت از ساحل رسيديم به ايستگاه شمن دوفر،(164) ماشينِ صبح رفته بود، ماشينِ شب هم مملو از قشون بود، و جاى مسافر نداشت و شب را بدبختانه بىسروسامان در يك اطاق كوچك و كثيفى بهسر برديم.

بغداد

امروز دوشنبه نهم ربيعالثانى مطابق «بيست و هشتم قوس»، صبح ماشين رسيده، پس از اخذ بليط سوار آن شديم و قيمت هر بليط را هفت روپيه چهار آنه كم گرفتند، و مطلقاً در اين خط، قيمت بليطها از قرار هر ميلى يك آنه است، و از «كوت» تا «بغداد» يكصد و شصت ميل مىشود، كه معادل سى و هشت فرسخ ما است، دو سه ساعت اول ماشين خيلى آهسته و خرامانه مثل «مركب سالمى» مىرفت، لكن از آن به بعد بر سرعت سير خود افزود، و به جاى آن كه يك ساعت به غروب مانده در «بغداد» باشيم، يك ساعت از شب گذشته وارد شهر مزبور گرديديم، و به عجله توسط درشكه به پاى خط واگون «بغداد» به «كاظمين» رفتيم، بدبختانه واگون مزبور كار نمىكرد و درشكهها هم، به علت نظامى بودن شهر از غروب به بعد ممنوع از حركت به خارج شهر بودند، هر دسته مسافرين به طرفى رفتند، ما هم در قهوهخانه وارد شده شام خورديم و استراحت كرديم، لكن به واسطه سرما و كثيفى قهوهخانه، خوابمان نبرد و نيمه شب برخاسته رفتيم به حمام شيعههاى «كرخ» كه خيلى گرم و مطلوب بود.

كاظمين

امروز سهشنبه دهم ربيعالثانى مطابق «بيست و نهم قوس»، پس از اداى فريضه در حمام، و صرف چاى در قهوهخانه، به پاى خط واگون آمده سوار شديم، و به طرف «كاظمين» رهسپار گرديديم، «شيخ عبدالكريم خادم» صاحب خانه ما به استقبال آمده بود، و ما را يكسره به خانه «آقا سيد سلمان خادم» دلالت كرد، و بحمدالله پس از پنج ماه بىسروسامانى و مسافرت برّ و بحر، بار ديگر خود را در جوار حضرت «موسى بن جعفر»(عليه السلام)ديده، و موفق به زيارت آن بزرگوار و اداى شكر الهى شديم.

امروز و امشب و يوم چهارشنبه را صرف استراحت و زيارتهاى پىدرپى نموديم، از قرارى كه بعضى زوّارهاى تازهوارد «كرمانشاهى» نقلكردند، در حدود غربى «ايران» تاكنون شش هفت برف سنگين باريده، و سرماى فوقالعاده شده است، و مىگفتند حركت شما در اين موقع به طرف «ايران» امكان ندارد، و تمام طرق و شوارع به واسطه برفهاى فوقالعاده، مسدود شده است.

چله زمستان

امروز پنجشنبه دوازدهم ربيعالثانى مطابق «دوم جدى»،(165) كه روز دوم چله زمستان بود، هواى «عراق» خيلى معتدل و ملايم بود، طرف عصر «كشتى سالمى» به «بغداد» رسيد، و رفقاى عقبمانده ما به ما ملحق شدند، و درك زيارت شب جمعه را نمودند.

روز شنبه آقاى «حاج سيد عزيزالله» با ما خداحافظى گفته، توسط عربانه به عزم تشرف به «نجف»، و رسيدن نزد اهل و عيال خود حركت كردند، ما هم تلگرافاتى به «طهران» مخابره و تقاضاى برات وجه كرديم، و پس از چند معطلى جواب نرسيد، و چون بانك قيمت روپيه را تعيين نمىكرد، تجار هم در داد و ستدهاى خود بلاتكليف بودند، به كسى وجه نمىدادند، ضمناً هزار گونه اخبار وحشتناك راجع به هجوم «بالشويكها»به «گيلان» و انقلاب «طهران» و غيره مسموع مىشد، كه لذت و عيش و زيارات ما را منقّص(167) و كدر مىنمود.

زيارت عسكريين

امروز جمعه بيستم ربيعالثانى مطابق «دهم جدى»، من و آقاى «حاج سيد احمد» به عزم زيارت «عسكريين»، به پاى خط آهن «سامره» رفته، و بليط را به قيمت چهار روپيه و پنج آنه گرفته سوار ماشين شديم، و در ايستگاههاى «مشاهده»، و «سميكه» و «بلد»، ماشين هر كجا چند دقيقه توقف كرد و طرف عصر رسيديم به ايستگاه «سامره» و از آنجا توسط عربانه به كنار «شط» رفته، و به وسيله قايق عبور نموده براى مغرب وارد شهر «سامره» شديم، و يكسره به منزل آقاى «آقا شيخ آقا بزرگ» كه از علماى «سامره» و از دوستان و بستگان آقاى «حاج سيد احمد» بود وارد گرديديم، و سه شب و دو روز در آنجا بوده به زيارت حضرات «عسكريين» موفق، و از مصاحبت و مذاكرات آقايان «آقا شيخ آقا بزرگ» و آقاى «آقا ميرزا محمد» محظوظ بوديم.

زيارت وداع

امروز دوشنبه بيست و سوم ربيعالثانى مطابق «سيزدهم جدى»، صبح زود پس از زيارت وداع، از «سامره» حركت كرده كنار «شط» رفتيم، با آنكه اول طلوع آفتاب بود مسافرين رفته بودند و ديگر عربانه نبود، گفتند نيم ساعت ديگر ماشين حركت مىكند، از كنار «شط» تا پاى ايستگاهماشين، پياده و دوان دوان در اراضى پرگل و باتلاق شده طى طريق كرده، به محض رسيدن ما ماشين به راه افتاد، خستگى و زحمت دوندگى به تنما ماند و معلوم شد تا دو روز ديگر ماشين به «كاظمين» نخواهد رفت، ناچار دوباره به شهر برگشتيم و چون عربانه موجود نبود در مراجعت به شهر هم پياده بوديم، و بالجمله از راه توفيق اجبارى دو روز ديگر هم در «سامره» به زيارت موفق بوديم، و عصر سهشنبه خبر رسيد كه ماشين از «موصل» آمده به «كاظمين» حركت مىكند.

در كاظمين

تهيّه و خود را سبكبار و حاضر براى مراجعت به «ايران» به اقرب وسائل ممكنه نموده بوديم، و «حاج ابوالحسن طباخ» هم از خدمت مرخص شد به «كربلا» نزد خويشان خود رفت، «حاج محمدحسين يراقچى» همسفر ما هم، رفقاى جديدى گرفت، دو نفر رفيق و همسفر ديگر ما «حاج آقا بزرگ لباسچى» و «حاج سيد ابوطالب ماهوتچى» هم، مثل ما بلاتكليف بودند، و ضمناً اوقات خود را به رفت و آمد «بغداد» جهت معاملات تجارى مشغول داشتند، و جواب تلگرافهاى ما و تمام مسافرين از «طهران» نمىرسيد كسى كاغذ هم نداشت
، بانك انگليس تسعير(170) روپيه را تعيين نمىكرد و تجار در داد و ستد و معامله روپيه بلاتكليف بودند، راه «كرمانشاهان» هم مسدود و غير قابل عبور شده بود، هزاران گونه اخبار ناگوار و اراجيف از «رشت» و «طهران» و «قزوين» و هجوم «بالشويكها» و غيره مسموع مىشد، خلاصه آن كه از روز رسيدن به «كاظمين»، زندگى و احوال خوبى نداشتيم، و هر روز را به اميد رسيدن اخبار «طهران» به فردا مىرسانديم، و به همين جهات بود كه من هم ديگر حال نوشتن روزنامه و تحرير تمام احوال و اوضاع مسافرت را نداشته، و به يادداشتهاى مختصر حركت و ورود قناعت نمودم.

جنايات انگليسىها

امروز شنبه پنجم جمادىالاولى مطابق «بيست و پنجم جدى» به عزم تشرف به «كربلاى معلى»، من و آقاى «حاج سيد احمد»، از «كاظمين» به «بغداد» رفته، و بليط عربانه فردا گرفته، شب را در مهمانخانه اسلامى كه خيلى قشنگ و جديدالبنا و پاكيزه بود استراحت كرديم، صبح يكشنبه قبل از اذان سحر، فراش كمپانى عربانه آمد و بيدارمان كرد، و بعد از اداى فريضه صبح، به اداره عربانه رفته سوار شديم دو ساعت از آفتاب گذشته رسيديم به «محموديه»، نهار در «مسيب» صرف شد و در حال حركت خانههاى بسيارى را كه «انگليسىها» در جنگ با اعراب آتش زده و منهدم كرده بودند تماشا كرديم، و براى يك ساعت مانده به غروب به «كربلاى معلى» رسيده و در منزل آقا «سيد كاظم خادم» ورود نموديم، و چهار شب در خدمت جد مظلوم «حضرت سيدالشهداء»(عليه السلام)مشغول زيارت و عتبهبوسى بوديم، من يك كاغذ از زاويه مقدسه داشتم كه تاريخ آن دو ماه قبل بود، و رفع نگرانى و تشويشات راجعه به انقلابات «گيلان» و قضاياى اخير «طهران» را نمىكرد.

نجف

امروز چهارشنبه نهم جمادىالاولى مطابق «بيست و نهم جدى» به عزم تشرف به «نجف اشرف» صبح بسيار زود توسط عربانه كمپانى از «كربلاى معلى» حركت كرديم، در سه نقطه «خان نخيله» و «خان شور» و «خان مصلّى»، اسبهاى عربانه را عوض كردند، و براى يك ساعت به غروب مانده وارد «نجف اشرف» شده، در منزل همسفر «مكه» خودمان آقاى «حاج سيد عزيزالله نجفى» ورود نموديم، و مدت پنج روز مهمان ايشان و موفق به عتبهبوسى «حضرت امير مؤمنان»(عليه السلام) و متوسل به ذيل عنايت آن بزرگوار بوديم، ضمناً يك روز به «كوفه» رفته، درك اعمال مسجدين و زيارت «حضرت مسلم بن عقيل»(عليه السلام) نموديم، آقاى «آقا سيد محمّدتقى نجفى حضرت عبدالعظيمى» را هم ملاقات، و من يك كاغذ ديگر از پدر بزرگوارم توسط ايشان داشتم، كه تاريخ آن نيز قريب دو ماه پيش بود، و رفع تشويش و اضطراب و ايجاب تسلى و اطمينان از قضاياى «طهران» نمىكرد.

ورود به كربلا

امروز يكشنبه سيزدهم جمادىالاولى مطابق «سوم دلو»،(171) صبح زود توسط عربانه كمپانى از «نجف اشرف» حركت، و طرف عصر به «كربلاى معلى» ورود كرده، دو روز ديگر به زيارت و عتبهبوسى «حضرت سيدالشهداء» ـ ارواحنا فداه ـ مشرف و موفق بوده، در همان خانه «آقا سيد كاظم خادم» پذيرائى شديم.

پريشانخيالى

امروز چهارشنبه شانزدهم جمادىالاولى مطابق «ششم دلو»، توسط عربانه از «كربلاى معلى» حركت، و طرف عصر به «بغداد» ورود نموده و در حين شدت بارندگى، به وسيله واگون به «كاظمين» رسيديم، هنوز جواب تلگرافات نيامده بود و اخبار راجع به جنگ «روس» و «ايران»، و انقلابات «طهران» در السنه و افواه شايع بود.

بالأخره در ضمن يك هفته، جوابهاى تلگرافات تمام حجاج و غيرهم متدرجاً رسيد، و مسافرين متدرجاً بناى حركت به اوطان خود گذاشتند، ما هم در روز سهشنبه 22، جواب تلگراف و برات تلگرافى خود را وصول نموده، فوراً مهيّاى حركت شديم لكن صحت و سقم اخبار مسموعه هنوز مجهول و بنابراين تشويش و پريشانخيالى ما برطرف نشده بود، و هر ساعت مىخواستيم زود به راه بيفتيم.

خلاصه آن كه از موقع مراجعت به «عراق» لذائذ مسافرت و روح فرح و انبساط در ما وجود نداشت.

زيارت وداع

جمعه بيست پنجم جمادىالاولى مطابق «پانزدهم دلو»، بعد از تحقيقات از موعد حركت ماشين «بغداد» به «قرهتو» و وصول خبر مقطوع، بالأخره امروز پس از زيارت وداع در حرم مطهر «كاظمين»، به پاى واگون رفته و بعد از خداحافظى و وداع با آشنايانى كه به مشايعت آمده بودند، سوار واگون شده به «بغداد» رفتيم، و در محوطه شمن دوفر در قهوهخانه نزول نموديم، ساعت هفت از شب گذشته ماشين رسيد و بليط به قيمت نه روپيه و چهار آنه تحصيل كرده سوار ترن شديم، و ساعت ده از شب ماشين حركت كرد.

اغلب مسافرين از اعراب بودند كه در بين راه متدرجاً پياده شدند، مسافر «ايران» ده دوازده نفر بيش نبودند، روز شنبه ماشين تماماً در حركت بود، فقط در هر ايستگاهى چند دقيقه توقف مىكرد، طرف عصر از دو «تونل» كوچك عبور نمود كه عبور از هر كدام چهار الى پنج دقيقه طول مىكشيد، شب يكشنبه ماشين در «خانقين» لنگ كرد و ما در همان واگون به راحتى خوابيديم.

قصر شيرين

امروز يكشنبه بيست و هفتم جمادىالاولى مطابق «هفدهم دلو»، صبح ماشين به راه افتاد، بعد از دو ساعت رسيديم به ايستگاه «تيروق» كه قريب يك فرسخ به «قرهتو» مانده است، آنجا پياده شديم و معاينه و تفتيشات گمركى سه ساعت طول كشيد، و مأمورين «هندى» و «عرب» با مسافرين سختگيرى نمىكردند، و هرچه مىتوانستند اسباب و محمولات آنها را در غيبت «صاحبمنصبان انگليسى» به قاچاق يا مسامحه مىگذرانيدند.

بالأخره توسط چند رأس قاطر باركش از «تيروق» به «قصر شيرين» رفتيم، كه فاصله آن قريب يك فرسخ مىشود. و در گمركخانه «قصر» هم كه متعلق به «ايران» است، تفتيشات گمركى به عمل آمد و تذكرههاى ما را گرفتند و ديگر ندادند، و در كاروانسرائى ورود كرده استراحت نموديم، و روز شنبه در تجسس مركب يا مركوبى برآمديم كه به «كرمانشاهان» برود، اتومبيل حاضر نبود، يك دستگاه «دليجان»(172) گرفتيم كه با چهار نفر يعنى آقايان «حاج سيد احمد» و «حاج سيد ابوطالب» و «حاج آقا بزرگ» و من با دو نفر مسافر «كرمانشاهى» كه در «قصر» پيدا كرديم با هم حركت كنيم، و درعوضكسرىدو نفر مسافر ديگر ما اضافه بار داشتيم كه كرايه آنرا داديم.

/ 15