حر بن يزيد رياحى - داستان باریافتگان سفرنامه حج نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان باریافتگان سفرنامه حج - نسخه متنی

سید احمد هدایتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حر بن يزيد رياحى

روز شنبه به زيارت «حر بن يزيد رياحى» مشرف شديم، هواى «كربلا» اين ايام خيلى گرم است، وسط روز هيچ نمىشود حركت كرد، ميوهجات از قبيل آلو و طالبى و خيار و هندوانه و انگور موجود است، نان و گوشت هم فراوان است، وليكن عموماً نرخها گرانتر از «طهران» است، اين چند روز همه جا صحبت سنوات جنگ، و ايام محاربه «عثمانىها» و «انگليسها»، و كيفيت غلبه «انگليسها» و قتل و غارتها و خرابى هائى كه شده است مىكنند، آقاى «آقا مير عباس»، «بىبى شهربانوئى»، و «آقا سيد ماشاءالله» پسرش، و همچنين آقاى «حاج شيخ عبدالله اندرمانى» ملاقاتشدند.

ابن فهد حلى

يكشنبه بيست و پنجم رمضان مطابق «بيست و سوم جوزا»، روز گذشته براى تشرف به «نجف»، عربانه تجارتى كرايه كرديم از قرار هر نفرى دوسره چهارده روپيه، ساعت هفت از شب اثاثيه لازمه را حمالها بردند شهر نو، بعد از طليعه فجر، نماز صبح را در مزار «ابن فهد حلى» خوانده و بعد سوار شديم، «حاج حسن سورچى» ابتدا قدرى عربانه را برد بعد راه را گم كرد، پس از يك نيم ساعتى به راه افتاد، چاى در سهفرسخى «كربلا» در قهوهخانه «خان نخيله» خورديم، مجدداً سوار شده چهار فرسخ ديگر رفتيم تا «خان شور» كه اعراب، آن را «خان حمار» مىگويند، نهار در اينجا در بالاخانه صرف شد، چون عربانه ما تجارتى بود و اسب عوض نمىكرد، امشب را اينجا مانديم.

طرف عصر و غروب هوا خيلى گرم شد در نهر آبى كه از «فرات» منشعب است و به فاصله يك ميدان از اينجا مىگذرد آب تنى كرديم شب پس از اداى فريضه و صرف شام راحت كرديم اما داد و فرياد و آوازخوانىهاى اعراب اوباش در خيابان، دو سه ساعت مانع از خواببود.

نجف اشرف

دوشنبه بيست و ششم رمضان مطابق «بيست و چهارم جوزا»، صبح اول طليعه فجر، پس از اداى فريضه سوار شده حركت كرديم، باز بواسطه نابلدى عربانهچى مدتى از خارج مىرفتيم، بعضى جاها عربانه به توده رمل رسيده عبور نمىكرد، بعضى جاها خوف سقوط داشتيم، به زحمت زياد دوباره به جاده افتاديم، در «خان مصلّى» كه سه فرسخ تا «خان شور» فاصله دارد چاى صرف كرديم، اينجا يك باب كاروانسراى قشنگى است كه گفتند از بناهاى مرحوم «حاج ميرزا حسن شيرازى» ـ اعلىالله مقامهـ است، چند باب خانه كوچكى نيز موجود است، يك بقعه خشت و گلى در كوچه بود، بالاى درباش نوشته بود «هذا مولد المهدى صاحب الزمان(عليه السلام)» ماخذ اين نسبت را ندانستم.

بعد از دو ساعتى كه مالها را خوراك دادند مجدداً سوار شده حركت كرديم، باز عربانهچى، عربانه را از خارج جاده مىبرد، گاهى گير مىكرد بايد پياده شويم، گاهى داخل گودال مىشد، وحشت سرنگون شدن داشتيم، به شوخى و جدى خيلى ملامتش كرديم، و به او بد گفتيم زيرا كه او هم علاوه بر نابلدى، آدم خيلى بدخلق و شرورى بود، با اين حالت و با اشتداد فوقالعاده گرما، تقريباً يك ساعت از ظهر گذشته وارد «نجف اشرف» شديم، ورودمان در خانه «آقا شيخ هادى» معروف به «شمسه» بود كه از خدام و مردى موقر و متين است.

پس از صرف نهار و چاى، طرف عصر به حمام رفته و غسل كرده، به زيارت باسعادت «حضرت اميرمؤمنان و مولاى متقيان» تشرف حاصل نموديم، و من سلامتى خود و خانوادهام را در اين مسافرت، از آن بزرگوار خواسته به ذيل دامان عنايتش متوسل شدم، بعد از مراجعت از حرم مطهر صرف شام شد.

رفتيم بالاى پشت بام خيلى بلندى بخوابيم، اما تا ساعت پنج و شش از شب خواب ممكن نشد، زيرا كه بنا بر مشهور «ابن ملجم ملعون» در شب بيست و هفتم به دركات جهنم واصل شده، و امشب اهالى «نجف» در كوچهها و بازارها و خانهها و همهجا، فريادها و صداهاى مسرت و خوشحالى بلند كردهاند، و از گوشه و كنار صداى ساز و رقص و آواز نيز شنيده مىشد.

امروز سه شنبه بيست و هفتم رمضان مطابق «بيست و پنجم جوزا»، پس از تشرف به حرم مطهر، فرستاديم «حاج حسن عربانهچى» آمد كه معامله با او را فسخ كرده، نوشتهاى را كه به او سپرده بوديم پس بگيريم، راضى نشد و رفت. طرف عصر با واگون به «كوفه» رفتيم، چون دير به آنجا رسيديم موقع نبود كه به «مسجد كوفه» برويم شب را در خانهاى كه متعلق به «حاج ابوالحسن تاجر بغدادى» و در كنار شط واقع است بسر برديم.

مسجد كوفه

امروز چهارشنبه بيست و هشتم رمضان مطابق «بيست و ششم جوزا»، از صبح تا ظهر مشغول اعمال در «مسجد كوفه، و مسجد سهله» و زيارت «حضرت مسلم بن عقيل» و «هانى» بوديم تمام خويشان و دوستان را به دعاى خير ياد كرديم، نهار به «كوفه» مراجعت كرده و در مسجد «يونس نبى» صرف نموديم، طرف عصر از شدت گرما در شريعه، آبتنى كرده، و براى دو ساعت به غروب، با واگون به «نجف اشرف» مراجعت نموديم.

خط آهن بين «كوفه» و «نجف» از ساير خطها ممتاز است، زيرا كه يك گودى مستطيلى در وسط خط هست، كه چرخهاى واگون ميان آن قرار گرفته و مىگردد و اين خلاف ساير خطوطى است كه ديدهايم، عيباش اين است كه هميشه به واسطه ريزش سنگ و ريگ و شن در ميان گودى خط، بايد عملهجات مراقب آن باشند و آن را پاك كنند.

امروز پنجشنبه بيست و نهم رمضان مطابق بيست و هفتم جوزا، پس از مراجعت از حرم مطهر، دو مرتبه فرستاديم «حاج حسن عربانهچى» را آوردند كه فسخ معامله كنيم، به قال و قيل و بدزبانى برگزار كرد، ناچار رفتيم به حاكم شهر كه يك نفر ايرانى و منصوب از طرف «دولت انگليس» است شكايت كرديم، فرستاد «حاج حسن» را حاضر كردند باز بناى داد و فرياد را گذاشت، حاكم نوشته ما را از او گرفت و پاره كرد و تا ميزان نصف كرايه را جهت آمدن فقط به او داديم.

طرف عصر رفتيم به اداره كمپانى، و بليط عربانه جهت مراجعت به «كربلا» از قرار نفرى هفت روپيه و نيم گرفتيم، و بناى حركت به روز يكشنبه سوّم شوّال شد، از همان محل اداره كه بيرون دروازه است به طرف «وادىالسلام» رفته، فاتحه جهت اهل قبور خوانده «حضرت هود و صالح» را زيارت كرديم، و قدمزنان از بيرون حصار شهر گردش كرده رسيديم به محل معروف به «چرى» كه مىگويند سابقاً درياچه بوده و هلال شوال را آنجا رؤيت كرده به شهر مراجعت نموديم و بعد از تشرف به حرم به خانه برگشته شام خورديم و خوابيديم.

عيد فطر در نجف

جمعه غره شوّالالمكرّم مطابق بيست و هشتم جوزا، امروز آقاى «سيد محمّدتقى حضرت عبدالعظيمى» مجاور «نجف»، كه از جمله زهاد و عباد و اوتاد به شمار است، و تازه از ورود من باخبر شده به ديدن آمدند، وجه امانتى را كه آقاى والد ـ روحى فداهـ براى ايشان داده بودند رد كردم، كاغذى هم به توسط ايشان براى من آمده بود دريافت كردم و موجب خوشوقتى گرديد، شب دعوت كردند معذرت خواسته، وعده مراجعت از «مكه» دادم.

آقاى «سيد عزيزالله طهرانى» مجاور نجف، پسر عموى آقا «سيد ابوطالب ماهوتچى» همسفر ما نيز چند دفعه ديدن كردند، امروز معلوم شد كه ايشان هم عازم «مكه معظمه» شدهاند، و قصد همراهى با ما را دارند، چون اهل علم و سيد جليلى است با مسرت قبول كرديم، لكن قرار شد براى تمشيت منزل خود، چند روز بعد از ما حركت كرده، در «كربلا» يا «كاظمين» به ما برسند.

برخلاف معمول ايران، در «نجف» روز فطر را عيد مىگيرند، يعنى دكاكين بسته است، مردم با لباسهاى نو و دستهاى حنابسته، دسته دسته به ديدن هم ديگر مىروند و شيرينى صرف مىكنند، اطفال هم با جامههاى رنگارنگ در كوچهها جولان مىدهند و تفاخر مىكنند، و غالباً در سر گذرها و ميدانها اسباب بازى فراهم است. امروز صبح و عصر و شب هم موفق به زيارت بوديم.

وادىالسلام

امروز شنبه دوم شوال مطابق «بيست و نهم جوزا»، به بازديد آقاى آقا «سيد محمّدتقى» رفتيم، يك جلد «زادالمعاد» چون نداشتم به رسم تعارف و يادگار به من دادند، كار ديگرى نداشتيم جز زيارت كه خداوند نصيب جميع اقربا و دوستان بفرمايد.

اين چند روز در «نجف» هوا خيلى گرم بود و «بادهاى سام» مىوزيد، ميان روز در صحن و كوچهها كمتر عبور و مرور مىشد، سه ساعت از آفتاب گذشته، ما مىرفتيم در سرداب مىافتاديم، تا يكى دو ساعت به غروب در صحن خانه هم رفتوآمد زحمت داشت، حال كه «برج جوزا» است و در «نجف»ايم اينطور است، نمىدانيم برج «سرطان» و «اسد» در «مكه» اگر رسيده باشيم چه خواهيم كرد!؟
صاحب خانه ما آقا «شيخ هادى شمسه»، همانطور كه اول ملاقات از قيافهاش هويدا بود، شخص متين و محترمى است، اين چند روزه كمال انسانيت و مهربانى را، با ما به جا آورد.

قدرى از برنجهاى اعلاى «نجف» جهت زاد و راحله سفر دريا خريده به توسط مكارى به «كاظمين» فرستاديم، مدت اقامت در «نجف» همهروزه صبح اول آفتاب، من به «وادىالسلام» رفته و يك جزو قرآن قرائت، و ثواب آن را تقديم روح مرحوم «ميرزا سيد على متولىباشى» و ساير اقوام كه آنجا مدفوناند مىنمودم.

امروز يكشنبه سوم شوّال مطابق «سىام جوزا»، صبح زيارت وداع كرديم، پنج ساعت به غروب مانده در نهايت شدت گرما از خانه بيرون آمده، رفتيم به اداره كمپانى عربانه كه بيرون دروازه است، آقا «سيد عزيزالله» هم به مشايعت آمده بودند. براى سه ساعت به غروب مانده حركت كرديم، هوا به قدرى گرم بود، و بادهاى موسمى چنان مىوزيد كه خوف هلاكت بود، و با آنكه سر و صورت خود را پيچيده بوديم، باز دست و صورتمان پوست انداخت.

براىيك ساعتازشبگذشته رسيديم به «خان مصلى» كه تا «نجف» سه فرسخ است، هنوز هم گرماى هوا تخفيف پيدا نكرده بود، اينجا اسب عوض كردند، مجدداً سوار شده حركت كرديم. در «خان شور» و «خان نخيله» هم اسب عوض كردند، بدون معطلى مىرفتيم و مقارن طلوع فجر يعنى ساعت هشت از شب گذشته، رسيديم به كربلاى معلّى.

كربلاى معلّى

امروز دوشنبه چهارم شوال مطابق «سى و يكم جوزا»، نماز صبح را در خانه رسيده بوديم، و پس از صرف چاى حمام رفته غسل كرديم و به زيارت حرمين شريفين موفق شديم، در موقع حركت ما از «طهران» بنا بود يك نفر نوكر همراه برداريم و ببريم و «حاج ابوالحسن» نامى كه مردى پير و مجرب و چند سفر به «مكه» رفته بود، نامزد اين كار شده بود، لكن به جهاتى منصرف شديم و خيال داشتيم در «عتبات» يك نفر استخدام كنيم، چند نفرى هم در «نجف» و «كربلا» ديديم لكن بالأخره قسمت «حاج ابوالحسن» شد، مشاراليه بعد از حركت ما از «طهران»، به تنهائى مشرف به «عتبات» شده و امروز او را در صحن ملاقات كرديم، قرار شد بيايد به «كاظمين» قرار قطعى با او گذاشته شود، امروز بليط عربانه از كمپانى گرفتيم بناى حركت به چهارشنبه است.

علامت بمب در مسجد كوفه

كشتى خريده به «كاظمين» فرستاديم، با آن كه در نتيجه جنگه«انگليسها» در تمام شرائين و عروق(45) عراق نفوذ پيدا كرده و حكومت مىكنند، باز از طرف اعراب در همهجا مقاومت با قدرت و تسلط آنها بيشتر مىشود، هر جا كه قدم گذارديم صحبت حريت و آزادى، و ضديت با سلطه خارجه و تهيه انقلاب ميان بود، در هر جا هم آثار خرابى و غارتهاى سابقه مشاهده مىگرديد، در «كوفه» خانههاى بسيار زيرورو شده بود، در مسجد «كوفه» و «سهله» علامات بمبها كه طيارهها انداخته بودند ديده مىشد، همينطور در «خان شور» و در «مسيب» و در «كربلا».

امروز هم كه روز پنجم شوّال است شهر «كربلا» منقلب است، جمعى از نمايندگان و رؤساى قبائل با آقاى «آقا ميرزا محمّدتقى شيرازى» آمدوشد مىكنند، حاكم شهر هم در تكاپو است. بعضى مجاورين تدارك آذوقه مىكنند، مسافرين هم در وحشت هستند، خداوند عاقبت ما را به خير فرمايد. امشب به زيارت آقاى «ميرزاى شيرازى» مشرف شديم لكن از كثرت جمعيت اعراب موقع مذاكره نشد.

/ 15