ذبح گوسفند - داستان باریافتگان سفرنامه حج نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

داستان باریافتگان سفرنامه حج - نسخه متنی

سید احمد هدایتی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

1 برج دوم از دوازده برج فلكى، مطابق با ماه ارديبهشت.

2 راهها.

3 جدا شده.

4 لقمان: 22
5 يس: 49، 50
6 واحد پول پاكستان و هندوستان.

7 مراد حرم حضرت عبدالعظيم(عليه السلام) واقع در شهر رى است.

8 گرفته شده از روسى، يكى از وسائل نقليه روپوشيده است كه داراى چهار چرخ بوده و به وسيله دو اسب يا بيشتر حركت مىكند.

9 زن و مرد آنان.

10 گوارائى.

11 كارگران.

12 تفريح.

13 پرسيدم.

14 مكانى در بين راه، كه از مسافر عوارض و ماليات مىگيرند.

15 ماهِ دوم سال فلكى.

16 كنترل.

17 گياهى است داراى ساقههاى سفيد و ستبر، بلندىاش تا يك متر مىرسد، ساقهاش لطيف و آبدار و طعم آن ترش است.

18 گياهى است داراى برگهاى بريده و خاردار و ساقههاى سفيد كوتاه كه در پختن بعضى خوراكىها به كار مىرود.

19 مراد لانه و استراحتگاه آنهاست.

20 اداره دارائى.

21 مأمورانى را مىگفتند كه براى انجام امور ديوانى سفر مىكردند.

22 آجرهاى مربع شكلى را گويند كه در گذشته زمين را با آن فرش مىكردند.

23 رژه و عبور سربازان از مقابل شاه يا ديگر اميران.

24 شادىبخش.

25 آخر ماه قمرى را سَلْخ گويند.

26 اوّل ماه قمرى را غُرّه گويند.

27 چپ.

28 كوهها و تپهها.

29 مخلوط كاه و يونجه و جو كه به اسب بدهند.

30 سوّمين ماه قمرى فلكى مطابق با خردادماه، جوزاء صحيح است.

31 ماد صحيح است و نام منطقهاى از ايران شامل آذربايجان و عراق عجم بوده است.

32 ازدواج و زناشويى.

33 سومين ماه قمرى، مطابق با خرداد ماه.

34 همچون صليب.

35 مؤنث شامخ و به معنى بلند و مرتفع است.

36 معرب لكلك.

37 از قلّه كوهها تا عمق صحراها.

38 ايستگاه، توقفگاه.

39 در لغت به معنى رزمنا و، كشتى و يا قايق تندرو آمده، ليكن با توضيحات بعدى مؤلف معلوم مىشود چگونه قايقى بوده است.

40 سمت چپ شط.

41 در متن الملوك آمده ولى صحيح الملك است.

42 به هنگام غروب آفتاب خطاب به خورشيد فرمود بازگرد، و خورشيد ديرتر غروب كرد.

43 چهارمين ماه قمرى فلكى مطابق با تيرماه.

44 مأخوذ از روسى است، و ظرف حلبى بزرگى را گويند كه در آن نفت و يا روغن و يا چيز ديگر مىريزند.

45 رگها و مويرگها.

46 سرخوش.

47 ترساندن.

48 موسم باران هند، برسات با سين يا برشكال هم گفته مىشود، مأخوذ از سانسكريت است.

49 قاطع، كسى كه در قصد خود ترديد ندارد.

50 بقره: 188
51 در متن «التغماء» آمده ولى صحيح «تمغا» است كه واژهاى است تركى و به معناى باج گرفتن از مردم بر دروازه شهرها و بنادر به كارى رفته است.

52 رويه هر چيز و پشت بام را سطح گويند.

53 قبلا در ص69 توضيح آن آمده است.

54 سفره چرمى.

55 ديوان خاقانى شروانى، ص321، چاپ امير كبير.

56 باغهاى به همپيوسته وكنار هم.

57 كُند حركت.

58 از شهرهاى عراق كه نزديك بصره واقع است.

59 شكلى ترسناك دارند.

60 آخر شوّال.

61 نام هر يك از اطاقهاى كشتى.

62 بندر خرّمشهر.

63 اوّل ذى القعده.

64 محلّى كه آب رودخانه وارد دريا مىشود.

65 بهترين نقطه كشتى و محلّ ويژه.

66 پايين رفتن.

67 ساخته شده.

68 به كسر ميم و فتح طاء به معنى سكّو و مكان مرتفع است.

69 پنجمين ماه فلكى مطابق با مرداد ماه.

70 كشتى همايون.

71 شترداران.

72 ترانه خواندن.

73 خَن، انبار كشتى و اطاق كه زير كشتى قرار داشته باشد را گويند. مخفّف خانه است.

74 موسم باران هند.

75 اظهار خرسندى، همدردى و ارآمش دهى.

76 هزاران.

77 بىاندازه و بىشمار.

78 جلو.

79 پشت.

80 راست.

81 چپ.

82 اطاق پايين كشتى.

83 سخت و خشن.

84 زخرف: 12، 14
85 با ترتيب و نظم.

86 كاركنان.

87 يكى از مواقيت حج است.

88 مترجم.

89 مقابل، روبرو.

90 نوعى نمك كه در مصارف دارويى به كار مىرود.

91 درختى است داراى برگهاى درشت و گلهاى ريز سفيد يا سرخ، از پوست آن مادهاى گرفته مىشود كه در طب براى مالاريا به كار مىرود.

92 زرادخانه، كارخانه اسلحهسازى.

93 بهبودى.

94 شُقدُف، نوعى از هودج معمولى اهالى حجاز است.

95 عمرهتمتع طوافنساءندارد، لذا يا درعمل و يا درنوشتن اين اشتباه از سوى مؤلف صورت گرفته است.

96 روز هشتم از ماه ذىحجّه.

97 ششمين ماه فلكى مطابق با شهريور ماه.

98 خط دار و نقطهدار، نقش و نگار دار.

99 صيد براى حاجيان در حرم حلال نمى شود و ربطى به پايان اعمال حج ندارد.

100 حوضچههاىگرداگرد نخلستانكهبراىآبيارىنخلهابهكار مىرفت ليكندر اينجا مرادكوزهها است.

101 ماندن حاجيان در منى تا ظهر روز دوازدهم واجب است، و معلوم نيست چرا مؤلف همراه با ديگران، شب سيزدهم را مانده است!

102 شورى: 23
103 غرّاء به معنى فصيح و شيوا است.

104 مؤلف محترم اينجا اشتباه كرده، حضرت آمنه مادر رسول گرامى اسلام در بين مكه و مدينه در محلّى به نام «ابواء» مدفون شدهاند.

105 اين پول از رايج بودن خارج و باطل گرديده است.

106 لفظى فرانسوى است و به معنوى دستور و برنامه تعليمات مدارس به كار مىرود.

107 پيشرفته، مدارسى شبيه دارالفنون.

108 محل فرود آمدن كاروان، ايستگاه.

109 بزرگترين و معتبرترين جزيره اندونزى است.

110 مغربىها.

تدارك مراجعت به اوطان خود هستند، و شهر نسبتاً خلوت شده است، و ايرانىها براى مراجعت به وطن يا تشرف به «مدينه منوره» در وسوسه و ترديد افتادهاند، زيرا كه تخلف حركت به «مدينه» از روز بيست و دوم، همچنان كه از طرف «سلطان» جار كشيده بودند مؤيد صحت خبر اغتشاشات «بينالحرمين» است تا خدا چه خواهد.

ذبح گوسفند

امروز چهارشنبه بيست و چهارم ذىالحجه مطابق «هفدهم سنبله»، صبح بدون تشرف به حرم، من و آقاى «حاج سيد احمد»، از قهوهخانه بيرون شهر كه خوابگاه قرار داده بوديم، حركت به ميدانى كرديم كه گوسفند مىفروشند، و براى تقصيرهائى كه كرده بوديم، گوسفند خريده ذبح و بين فقرا تقسيم كرديم.

111 خون دماغ شدن و خون از بينى آمدن.

112 قيچى.

113 لفظى تركى است به معنى پادگان.

114 اصطلاحى است كه برخى از اهل سنت درباره شيعه بكار مىبرند.

115 آرام آرام و به تدريج.

116 فاصله مكه تا جده حدود 70 كيلومتر است.

117 مشكها.

118 شعر در متن به همين شكل آمده، ليكن با سياق شعرى سازگار نيست.

119 توقّف كرديم.

120 هفتمين ماه فلكى مطابق با مهرماه.

121 آب برداشتن، آب نوشيدن.

122 تالاب، آب انبار.

123 درختى خار دار است كه در مصر و عربستان فراوان يافت شود و شبيه درخت اقاقيا است.

124 آن زمان سنگال مستعمره فرانسه بوده است.

125 با هم نشستن براى گفتگو و مشاوره.

126 نواحى اطراف آن.

127 مراد حرم پيامبر(صلى الله عليه وآله) و حرم ائمه بقيع است.

128 جمع بَقَل است به معنى سبزيجات و ترهبار.

129 نگهبانها.

130 كاسههاى كوزهاى شكل.

131 مورد نياز.

132 طلب رضايت كردن.

133 دلجويى.

حكم را كرده است، ما هم به يكديگر اطلاع داده شب را به زيارت «ائمه بقيع» و اقامه عزا در آنجا اختصاص داديم.

از درب «مسجد نبوى» تا «دروازه بقيع»، در تمام كوچهها چراغ نصب كرده بودند، و بيرون دروازه هم تا بقعه ائمه(عليهم السلام)، چند مشعل و دو دستگاه چراغ بلند زنبورى گذاشته بودند، كه تمام محوطه روشن بود و فاصله به فاصله، پليس جهت محافظت مردم ايستاده بود، واقعاً شب جمعه خوشى داشتيم و تا ساعت چهار از شب مشغول به روضهخوانى و عزادارى بوديم، در حالتى كه روزهاى سابق و همچنين سنوات سابقه، معمولا اول غروب درب «بقعه مطهره» و درب «دروازه بقيع» را مىبستند، و ديگر احدى جرأت رفت و آمد در آنجا نداشت.

از اين اقدام و مساعدت «قائممقام» و «شريفالشخاص» كه در نتيجه اتحاد و جديتهاى خودمان به عمل آمد، نهايت تشكر و امتنان دست داد، ساعت چهار از شب مأمورين پليس ما را دسته دسته با مشعل به منازل خودمان رسانيدند.

تيراندازى و فرار مردم

امروز جمعه بيست و چهارم محرم، مطابق «هفدهم ميزان»، صبح صداى چند تير تفنگ در شهر بلند شد، و يكدفعه شهر بههم خورد و مردم رو به منازل خود فرار كردند، بعد از دو سه ساعت، معلوم شد خبرى نبوده فقط دو نفر با هم نزاع كرده، و به طرف هوا شليك نموده است. دو سه دفعه ديگر هم روزهاى گذشته اين قبيل اتفاق افتاد، معلوم مىشود معمولٌبه و متداول است، و جهت آن اين است كه تمام مردم با اسلحه حركت مىكنند، و حكومت قدرت ندارد از همه خلع سلاح بكند، و هر منازعه جزئى منجر به شليك مىشود، در شهر كه اينطور باشد از ناامنى «راه احد» كه نيم فرسخى شهر است نبايد متعجب بود.

چند روز متوالى است كه ما عزم تشرف به «مسجد قبا» و امكنه متبركه اطراف مدينه، و همچنين تماشاى «فدك» را داشتيم، لكن با هركس صحبت مىكنيم مىگويند راهها ناامن است، و عربانهچىها و خركچىها هم جرأت رفتن ندارند.

عزادارى در منزل قائممقام

طرف عصر از طرف «قائممقام» پيغام آوردند كه هرچند ديشب خودم در «بقيع» بودم، و در عزادارى با شما شركت داشتم و خيلى مستفيض شدم، لكن براى توسل به «حضرت سيدالشهدا» و فيضمندى كامل، امشب و دو شب ديگر مجلس عزادارى در خانه شخصى خودم تهيه ديدهام، خواهشمندم اين سه شب را زودتر از «بقيع» مراجعت نمائيد، در خانه مشتركاً عزادارى كنيم.

ضمناً تقاضا نموده بود كه روضهخوان هم از خودمان همراه ببريم، و شام هم در آنجا صرف كنيم، ما هم با تقديم تشكرات از نظريات عاليه ايشان، كه مبنى بر ميهماننوازى و ايجاد اتحاد بين فرق اسلام است، قبول نموده اول شب در «بقيع» عزادارى و سينهزنى مختصرى كرده، به راهنمائى مشعلدارها به طرف خانه «قائممقام» رفتيم.

يك باغچه مصفاى قشنگى بود، كه تمام آن را با چراغهاى زنبورىو فانوس روشن كرده بودند، در يك طرف، ايوان خيلى بزرگى را با اطاقهاى مجاور آن مفروش كرده بودند، خود «قائممقام» و پسرهايشو «شريفالشخاص» با چند نفر ديگر ايستاده، و با نهايت خوشروئى و تواضع، از واردين پذيرائى مىكردند، و اشاره به جلوس در اطاقها وايوان مىنمودند، و پيشخدمتها براى هركس يك فنجان قهوه مىآوردند، دو ساعت از شب گذشته شروع به روضه توسط چهار نفر روضهخوان عرب و عجم كه قبلا معين كرده بوديم شد،
و عزادارى و سينهزنى بهعمل آمد و الحق جناب «حاج شيخ عباسعلى خراسانى» كه ختم مجلسبا او بود، داد سخن به مناسبت مجلس و مقام از حيث ذكر فضائل ائمهو مظلوميت آنها، و لزوم وحدت مسلمين عالم داد، و تمام مستندات كلام را آيات قرآنى و اخبار وارده از طريق اهل سنت قرار داد، و با اين حالابداً از نزاكت لازمه در چنين مجلس، كه يك ثلث آن سنى مذهباندخارج نشد، پس از ختم مجلس و صرف چاى ما رفتيم و جمعى مانده صرف شام كردند.

كتابفروشىهاى مدينه

شنبه بيست و پنجم محرم، مطابق «هيجدهم ميزان»، مدت يك هفته بود كه من در دكانهاى كتابفروشى «مدينه» تجسس از بعضى كتب مىنمودم و كتاب مهمى نيافتم، جز يك جلد كتاب موسوم به «وفاء الوفاء باخبار آلالمصطفى» كه در واقع تاريخ زندگانى «حضرت ختمى مرتبت» است، با تفصيل بناى «مسجد نبوى» و تغييراتى كه توسط خلفاى سلاطين، در ازمنه مختلفه در آن داده شده، و شرح تمام مقامات متبركه و مساجد و «مشاهد» مدينه و اطراف آن. ضمناً با يك نفر كتابفروش موسوم به «سيد حسن اوليازاده» آشنا و مأنوس شده بودم، و با مشاراليه در دكانش كراراً مباحثات مذهبى مىكردم، و خيلى مستعد و متمايل به تشيع بود.

و امروز بر حسب وعدهاى كه با مشاراليه و «حاج شيخ عباس على واعظ خراسانى» كرده بوديم در محضر «قاضى عبدالغنى كابلىالأصل» مجاور «مدينه» رفته، و مدت مديدى با قاضى مزبور كه مردى فاضل و عالم و مطلع از جميع كتب شيعه و عقايد و فتاواى علما ما بود، و در فن محاوره و مجادله يد طولائى داشت مشغول مباحثه بوديم. موضوع صحبت از اين بود، كه حكم الهى در باب تعيين جانشنين براى رئيس مسلمين چيست؟ هرگاه عدم تعيين و تنصيص و يا تفويض به جماعت مسلمين بوده، چنان كه مىگويند «پيغمبر اكرم» كرده، پس «خليفه اول» چرا برخلاف آن رفتار، و «خليفه ثانى» را جانشين خود قرار داد؟ و اگر نصب جانشين لازم بوده چرا «پيغمبر» و «عثمان بن عفان» نكردند؟
و اگر رأى جماعت در انتخاب خليفه لازم بوده، چرا خليفه ثانى، امر را به نظر چند نفر احاله نمود، و اين حق را از ساير مسلمين سلب كرده؟ و نيز مدتى صحبت از عدم اختصاص «آيه تطهير» به «خمسه طيبه» چنانچه عامه قائلاند بود، با آن كه ضماير مقبل و مبعد آيه مباركه، همه جمع مؤنث و راجع به «نساء نبى» است، و ضماير اين آيه جمع مذكراند، كه مرجع آنها «اهلالبيت» است، و به وضعيت همين آيه مباركه و عدم مراعات ترتيب آيات «مكى» و «مدنى» در جميع قرآن، استناد به تحريف وضعى آن مىشد.

بالأخره مجلس بدون تسليم احدالطرفين ختم، و «سيد حسن اوليازاده» بر مراتب تمايل و اجتذاباش به مذهب تشيع افزوده گرديد، و مىگفت انشاءالله از اين شهر فوراً به «عراق» رفته مجاور خواهم شد.

امروز بعد از ظهر خبر آوردند، كه پس فردا بناى حركت است. و معلوم شد كه همان روزهاى اول «شريفالشخاص» براى جلب رضايت و انجام خواهش ما، يك ثلث كرايه را از جمالها كه از اهالى «بينالحرمين» بودند گرفته، و آنها را مرخص كرده و با همان وجه از جمالهاى «يَنْبُعى» شتر به قدر كفايت كرايه كرده است، ضمناً مكشوف شد كه اين روزى يك مجيدى كه از حجاج به عنوان خرج لنگ گرفته است بىاساس بوده، و حملهدارها و مقومين آن وجوهات را خودشان جمع كرده و خوردهاند.

زيارت حضرت عبدالله

134 شب گذشته.

135 لفظى فرانسوى است به معنى قطار و راه آهن.

136 اسراء: 79.

137 آل عمران: 37.

138 كنز العمال ح18869.

139 صحيح آن جمادى الأوّل است.

140 نساء: 32
141 احزاب: 31
142 جدا.

143 هشتمين ماه فلكى مطابق با آبان ماه.

144 از روسى گرفته شده به معنى حلب بزرگ كه در آن روغن يا چيز ديگرى ريخته مىشود.

145 به زور.

146 خيمه، سراپرده.

147 غارت.

148 روز هشتم ذىحجّه.

149 بىباك.

150 ناگهانى.

وارد شده و به محض ورود، شمشير در ميان طائفين و مصلين و محرمين و اهالى «مكه» گذارده، مشغول قتل عام شدند و متجاوز از سى هزار نفوس را در «مسجدالحرام» و كوچهها و خانههاى «مكه» گردن زدند، و سرهاى كشتگان را در «زمزم» و چاههاى بركههاى «مكه» ريختند، و تمامى اموال و مكنت مردم را غارت نمودند، و تمام اثاثيه و خزانه حرم را نيز بين خود تقسيم كردند، و در روز چهاردهم «ابوطاهر» امر نمود كه سنگ «مقام» را كه در آن جاى پاى «حضرت خليل» بوده است از جا بكنند، و چون يكى از خدام حرم آن را قبلا برده بود و مخفى كرده بود، امر كرد «حجرالأسود» را از جاى درآورده، حمل به «هجر» كه از نواحى «بصره» است نمودند، و در «مسجد ضرار» منصوب نمودند.

«ابوطاهر» پس از يازده روز توقف در «مكه»، به «هجر» رفت و آن را موسوم به «دارالهجرة» نمود، و در نظر داشت كه زيارتگاه خلق را به آنجا انتقال دهد، و چند بار خلفاء و اعيان زمان، مبالغ گزاف طلا براى او فرستادند كه سنگ را به محل خود عودت دهد، قبول ننمود! تا آن كه به امر «خليفه فاطمى مصر»، يا به جهات ديگر كه مختلف ذكر شده است، در سنه 339 هجرى در روز «عيد اضحى»، «سنبر بن الحسين قرمطى»، سنگ را به «مكه» آورده به جاى اولش نصب نمود و مىگفت:

«قد اخذناه بقدرة الله،وأعدناه بمشيّته، وقد أخذناه بأمر، ورددناهُ بأمر» و پس از مدت بيست و دو سال كه سنگ به جاى اولش اعاده شد، آن را شكسته و در حلقه پيچيده يافتند، سپس حجاج حرم چند سال آن را در «كعبه منوّره» مخفى كرده، بالأخره توسط زرگرهاى بامهارت آن را در يك حلقه بزرگى از نقره گذاشتند، به قسمى كه قطعات آن از جدا شدن و تفرق محفوظ گرديد، و در محل اولش به طور استحكام منصوب شد، به همان حالتى كه تا امروز باقى است.

قنات زبيده

چهارم راجع به قنات زبيده.

چون آب آشاميدنى در «مكه» منحصر بود به آب بارانى كه در گودالها جمع مىشد، و غالباً كثيف و متعفن بود و آن هم كفاف از تمام مردم، خاصه در موسم حج نمىنمود، و از اين جهت «حجاج بيتالله» در نهايت شدت و زحمت و سختى بودند، و بسا اوقات كه دسته دسته مردم از عطش هلاك مىشدند.

«زبيده» دختر «ابوجعفر منصور» زوجه «هارونالرشيد»، در حدود سنه 180 هجرى، مهندسين و مُغنّيان ماهر به «مكه» فرستاد، كه به هر وسيله و به هر قيمتى كه هست از اطراف، آب شيرين و گوارائى به«مكه» برسانند، و مأمورين مزبور پس از طراحى و دقت كامل، اراضى «حنين» را كه در طريق «طايف» واقع، و غزوه معروفه «حنين» بدان منسوب است تحت نظر گرفته، و آب آن را كه صرف مزارع و باغاتىچند مىشد، توسط مجراهاى تحتالجبالى به «مكه معظمه» رسانيدند، و در طرفين اين قنات هر كجا گودالى ديدند كه قابليت جمع آب باراندارد، چاهى كنده و به قنات اتصال دادند كه آب باران نيز كمكى به آب«حنين» بنمايد.

151 چشمه حنين.

152 رساندن.

153 ياد جوانى كردن، آوردن ابياتى از عشق و جوانى يا وصف طبيعت در اوّل قصيده.

154 اشعار عاشقانه.

«جبل نعمان» را نيز كه به مصرف سقايت مزارع و باغات مىرسيده، به همان دستور مسطور، از مجارى تحتالجبالى به «عرفات» رسانيد، و اين آب از «عرفات» گذشته، مىرسد به «مشعرالحرام» در دامنه «جبلالرحمة»، بعد مىرود به «مزدلفه» و از آنجا دور زده در پشت كوه «منى» مىريزد در چاهى كه موسوم به «بئر زبيده» است، و امروز «عين حنين» و «عين نعمان»، هر دو به «قنات زبيده» تعبير مىشود، كه معادل يك مليون و هفتصد و پنجاه هزار مثقال طلا صرف احداث آن شده است، و چنانچه طلا را مثقالى سه تومان قيمت بگذاريم، اين مبلغ متجاوز از ده كرور تومان پول امروزه ايران ما مىشود، و هرچند صرف چنين مبلغ هنگفتى جهت احداث دو رشته قنات به نظر، مايه تعجب و بهتآور مىباشد، لكن كسى كه گردش مجراى مزبور را در زير كوههاى سخت ديده باشد، و فكرى در چگونگى ثقب و حفر آن، با فقدان اسباب و آلات در آن زمان نموده باشد، ابداً تعجبى نخواهد داشت.

عجيبتر آن است كه مباشرين و متصديان، چون صورت مخارج و مصارف قنات مزبور را در «بغداد» به خدمت «زبيده» رسانيدند، بهدون هيچگونه رسيدگى و دقتى گفت «تركنا الحساب ليوم الحساب; فمن بقي عنده شيء من بقية المال فهو له، ومن بقي له شيء عندنا أعطيناه».

و چون غبار و خاك هميشه در «قنات زبيده» مىريزد و موجب سد آب مىشود، هميشه بايد آن را پاك و به اصطلاح لايروبى كرده، و در ازمنه مختلفه چندين نفر از «خلفاى عباسى» و «سلاطين چركسى» و «عثمانى»، خصوصاً زوجات و صباياى آنها، اقدام به بنّائى و تعمير «قنات زبيده» نمودهاند، و نظر به فقدان اين گونه وسائل در اين زمان، امسال در «مكه معظمه»، انجمن مخصوصى تأسيس شده بود كه بوسيله جمع كردن اعانه از اهالى و زائرين، اقدام به لايروبى قنات مزبور بكنند.

اين بود مطالبى كه جسته جسته، در ابواب طولانى كتاب «الاعلام باعلام بيتالله الحرام» تحت نظر من آمد، و با صرفنظر از قسمتهاى غير مهم آن ترجمه، و در اين اوراق براى يادداشت درج نموديم، و اين بود حالت امروزه «قنات زبيده» كه بدان اشاره شد.

وضعيّت مسجدالحرام و كعبه

اما در خصوص وضعيت حاضره «مسجدالحرام» و «كعبه منوره» چون مؤلف كتاب مزبور، خود معاصر با «سلطان مراد عثمانى» بوده است، و از سنه 984 به بعد، اطلاعاتى اظهار نكرده رجوع به كتاب «خلاصة الكلام فى بيان امراء البلد الحرام» نمودم، كه نيز در «مكه معظمه» ابتياع شد، و تاريخ «مكه» را به سال 1304 هجرى، در زمان شرافت «شريف عون» و سلطنت «سلطان عبدالحميد» ختم كرده، و مكشوف گرديد كه در خلال اين سيصدساله اخيره، تغييراتى كلى در وضعيت و بناى «مسجدالحرام» و «كعبه» داده نشده، و فقط جزئى تعميرات و مرمتهائى در آن صورت گرفته، موافق آنچه امسال مشاهده نموديم.

از سنه 1304 تا اين زمان، كه قريب سى و پنج شش سال مىشود، نه تغييرات اساسى و نه تعميرات مهمى در مسجد به عمل نيامده، بنابراين بايد گفت «كعبه» امروزه با همان بناى «عبدالله بن زبير» است، كه قسمت شمالى آن را «حجاج بن يوسف» منهدم، و پس از اخراج و تجزيه «حجر اسمعيل» بنا نموده، و وضعيت حاضره «مسجدالحرام» همان وضع و اساس است كه «المهدى خليفه عباسى»، شالوده آنرا ريخته و بنا نموده، و فرزندش «الهادى» آن بنا را به اتمام رسانيده، و «سلطان سليم» و «سلطان مراد عثمانى»، خرابىهاى همان بنا را كه از حريق حاصل شده بود تجديد و تعمير نمودهاند.

كشتى شجاع

چهارشنبه بيست و هشتم صفر مطابق «هيجدهم عقرب»، پس از بيست روز معطلى و توقف در «جده» به شرحى كه گذشت، بالأخره ديروز كشتى موسوم به شجاع، وارد ساحل گرديد، و چون متعلق به همان كمپانى «حجاز نورانى» بود، بليطهاى ما را برده تبديل كردند و بليط «كشتى شجاع» گرفتند، و امروز از اول آفتاب حجاج شروع به گذشتن از گمركخانه و سوار شدن به قايقها، و جاى گرفتن در كشتى نمودند، و هرچند مأمورين گمرك خيلى مزاحمت جهت جلوگيرى از حمل مسكوكات طلا مىكردند، چون ما در عقب همگى و آخر كار حركت كرديم، بدون هيچ صدمه و زحمتى از گمركخانه گذشته، و توسط قايقها به كشتى سوار شديم، و براى سه ساعت به غروب مانده، كشتى صداهاى مهيبى بلند كرده به حركت افتاد، و متدرجاً آثار و علائم شهر «جده» از نظر دور و ناپديد شد.

موافق آنچه صاحب كتاب الاعلام باعلام بيتالله الحرام نوشته، بندر شهر «مكه» در قديمالايام قصبهاى بوده است موسوم به «شعبيه»، و در سنه بيست و شش هجرى «خليفه ثالث» كه به زيارت بيتالله رفت، بندر مزبور را انتقال به محل دفن «حضرت حوا» نمود، كه متدرجاً آباد و معتبر و موسوم به «جده» گرديد و بندر سابق متروك و منهدم شد.

عزادارى در كشتى

155 مورد رضايت است.

156 درِ گريه و اشك.

157 خشن و سخت.

158 زير دريا.

159 درد دريا.

160 نهمين ماه فلكى مطابق با آذرماه.

161 همّتهاى مردان كوهها را از جاى برمىدارد.

162 شهردارى.

163 شماره 15
164 قطار.

165 دهمين ماه فلكى مطابق با دى ماه.

166 بالشويكها در انقلاب 1917م، پس از برانداختن حكومت تزارى به رهبرى لنين با استقرار ديكتاتورى پرولتاريا، زمام امور را به دست گرفته و حزب كمونيست را تشكيل داده و دولت اتّحاد جماهير شوروى را به وجود آوردند.

167 كوتاه و ناقص.

168 حركت كرده.

169 بهاى ناچيزى.

170 قيمتگذارى.

171 يازدهمين ماه فلكى مطابق با بهمنماه.

172 كالسكه بزرگ براى حمل و نقل مسافر كه پيش از پيدا شدن اتوبوس با آن مسافرت مىكردند و به وسيله دو اسب يا بيشتر كشيده مىشد.

173 دوازدهمين ماه فلكى مطابق با اسفند ماه.

174 احزاب: 10
175 گل ولاى كاريزها.

176 دادگاه عمومى دادگسترى.

177 ناهموار.

/ 15