شناخت خرد - خردگرایی در قرآن و حدیث نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خردگرایی در قرآن و حدیث - نسخه متنی

محمد محمدی ری شهری؛ نویسنده همکار: رضا برنجکار، عبدالهادی مسعودی‌؛ ترجمه: مهدی مهریزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شناخت خرد

1 / 1

حقيقت خرد

1 . پيامبر صلّى الله عليه و آله : خرد ، نورى است كه خداوند، آن را براى انسان آفريد و وسيله روشنى بخشى دل قرار داد ، تا بدان ، تفاوت ديدنى ها را از ناديدنى ها بازشناسد .

2 . پيامبر صلّى الله عليه و آله : خرد ، نورى است در دل كه بدان ، ميان حقّ و باطل را جدا مى كند.

3 . پيامبر صلّى الله عليه و آله : خرد در دل ، مانند چراغ در ميان خانه است .

4 . امام على عليه السّلام ـ در حكمتهاى منسوب به ايشان ـ : جان ، حيات تن و خرد، حيات جان است .

5 . امام صادق عليه السّلام : خداوند ، خرد را از چهار چيز آفريد : دانش ، قدرت ، نور و اراده كارى . پس آن را متّكى بر دانش و جاودانه در ملكوت ، قرار داد .

6 . امام صادق عليه السّلام : بنياد و بقاى انسان به چهار چيز است : آتش ، نور ، باد و آب ؛ با آتش مى خورد و مى نوشد ، با نور مى بيند و تعقّل مى كند . . . ؛ و اگر در چشم آدمى نور نبود ، توان ديدن و خردورزى نداشت .

7 . امام كاظم عليه السّلام : خرد ، روشنايى جان است .

ر . ك : ص 19 «درآمد» / حديث 293 و 294 «مبدأ معارف انسانى» .

1 / 2

آفرينش خرد و نادانى

قرآن

سوگند به نفْس و آن كس كه آن را درست كرد ؛ سپس پليدى و پرهيزكارى اش را به آن الهام كرد .و سوگند به وجدان بيدار و ملامتگر [نفْس لوّامه] (كه رستاخيز حقّ است) .و من نفْس خود را تبرئه نمى كنم ؛ چرا كه نفْس ، قطعاً به بدى امر مى كند ، مگر كسى را كه خدا به او رحم كند ؛ زيرا پروردگار من آمرزنده مهربان است .

حديث

8 . پيامبر صلّى الله عليه و آله : خداوند تبارك و تعالى ، خرد را از نور ذخيره شده و پنهان در علم پيشين خود ، آفريد ؛ دانشى كه هيچ پيامبر مرسل و فرشته مقرّبى بر آن آگاهى نيافت .

9 . پيامبر صلّى الله عليه و آله : خرد ، نخستين آفريده خداوند سبحان است .

10 . پيامبر صلّى الله عليه و آله : خداوند ، خرد را آفريد ؛ سپس او را به سخن آورد و او پاسخ داد . آن گاه خداوند فرمود : سوگند به عزّت و جلالم كه آفريده اى دوست داشتنى تر از تو نيافريدم ؛ به وسيله تو مى گيرم و مى بخشم . به جلالم سوگند كه تو[خرد را در هر كه دوست بدارم، كامل سازم و در هر كس كه مبغوض بدارم ، ناقص بگذارم.

11 . امام على عليه السّلام : خداوند عزّوجلّ ، در نهاد فرشتگانْ خردى بدون شهوت ، نهاد و در چارپايان ، شهوتى بدون خرد آفريد ؛ امّا در آدميان ، خرد و شهوت را با هم نهاد . پس هر آن كس خردش بر شهوتش پيروز گردد ، از فرشتگان برتر است و هر آن كس كه شهوتش بر خردش غالب گردد ، از چارپايانْ پست تر است .

12 . امام صادق عليه السّلام : خداوند، خرد را كه نخستين آفريده روحانى او در سمت راست عرش خود است ، از نور خود آفريد . آن گاه بدو گفت : «پشت كن» . او نيز پشت كرد . پس فرمود : «روى آور» . خرد نيز روى آورد . پس از آن ، خداوندِ تبارك و تعالى فرمود : تو را آفريده اى بزرگ آفريدم و بر تمام آفريده هايم ارجمند داشتم . پس از آن، جهل و نادانى را از درياى شور و تاريكْ خلق كرد و بدان فرمود : «پشت كن» . او نيز پشت كرد . پس فرمود : «روى آور» . پس او رو نياورد . آنگاه به جهل فرمود : «گردنكشى كردى» . پس او را لعنت كرد .

13 . امام صادق عليه السّلام ـ در تفسير آيه «فألهما فجورها وتقوىها» ـ : [خداوند] براى عقل روشن ساخت چه كارى انجام دهد و از چه چيزى دورى گزيند .

14 . امام صادق عليه السّلام ـ در تفسير آيه «ونفس وما سوّاها» ـ : [خداوند] نفس آدمى را آفريد و صورت داد ؛ ـ و در تفسير آيه «فالهما فجورها وتقويها» فرمود ـ : [خداوند،] به نفس ، خوبى ها و بدى ها را شناساند و الهام كرد . آن گاه مخيّرش كرد و او برگزيد .

ر . ك : حديث 272 . «لشكريان خرد و نادانى»

چشم اندازى بر آفرينش عقل و جهل

آفرينش عقل و جهل ، چگونگى تركيب اين دو عنصر متضاد و فلسفه تركيب آنها در انسان، از اصلى ترين مسائل انسان شناسى اسلامى و مهمترين مبانى تربيتى در اين آيين الهى است و اينك، با الهام از احاديث اين باب، توضيحات كوتاهى در باره اين مسائل ، ارائه مى شود :

1 . خلقت عقل

در پرتو احاديثى كه ذكر شد . مى توان گفت كه مقصود از خلقت عقل، آفرينش شعور مرموزى است كه حقيقت آن را خدا مى داند و بس . لذا نمى توان انتظار داشت كه تحقيقات علمى، بتواند كُنه نيروى عقل را كشف كند؛ ليكن از طريق ويژگى ها و علائم ، مى توان اين پديده را تعريف كرد . مهمترين اين خصائص، عبارت اند از :

الف) نخستين آفريده

اين خصوصيّت كه در چند حديث[1] مورد توجّه است ، ممكن است اشاره به اين نكته باشد كه هويت واقعى انسان ، چيزى جز عقل نيست ؛ نكته اى كه در روايات ديگر نيز بدان تصريح شده است .[2] طبق اين احاديث ، اصل و اساس انسان در خلقت ، عقل است و ديگر چيزها به تبعِ عقل براى او آفريده شده است .

ب) آفرينش از نور

اشاره به اين است كه كار اصلى عقل ، روشنگرى ،[3] واقع نمايى، آينده نگرى و قراردادن انسان در مسير عقايد ، اخلاق و اعمال شايسته[4] و در يك جمله ، رساندن به كمال است .

ج) حق گرايى محض

نيروى عقل ، تسليمِ محضِ حقّ است و اگر تنها باشد و با جهل آميخته نگردد ، از حق تبعيت مى كند و چيزى جز حق را نمى پذيرد :.

. . فقال له : أدبر ، فأدبر ، ثمّ قال له : أقبل ، فأقبل .[5]

[خداوند] بدو [عقل] فرمود : «پشت كن»؛ او نيز پشت كرد . سپس فرمود: «روى آور» . پس او روى آورد .

2 . آفرينش جهل

در نگاه ابتدايى به نظر مى رسد كه آفرينش جهلْ بى معناست؛ چه اينكه جهل، عدم علم است و عدم ، آفرينش ندارد . بنابر اين، بايد احاديثى را كه دلالت بر خلقت جهل دارد، توجيه كرد . ليكن با تأمّل در اين روايات ، معلوم مى شود كه مقصود از خلقت جهل، آفرينش شعور مرموزى است در مقابل عقل كه به لحاظ آنكه انسان را به كارهاى ناشايست دعوت مى كند ، «جهل» و «حمق»، و به لحاظ آنكه او را به زشتى ها وا مى دارد ، «نفس أمّارة بالسوء» و به لحاظ آنكه كارهاى زشت را لذيذ و دلپذير جلوه مى دهد ، «شهوت»[6] ناميده مى شود ، و ويژگى هايى بدين شرح دارد :

الف) پس از عقل آفريده شد

اين خصوصيت، اشاره به آن است كه وجود جهل، يك وجود تبعى است و به دنبال آفرينش عقل با فلسفه و حكمت خاص خود ، در وجود انسان قرار داده مى شود.

ب) آفرينش از تلخى و تاريكى

در مقابل نيروى عقل كه از نور آفريده شده، نيروى جهل از تلخى و تاريكى آفريده شده است و اين اشاره بدان است كه مقتضاى نيروى جهل، نديدن حقايق، گرايش به باورهاى موهوم و اخلاق و اعمال ناشايست و در يك جمله، ضلالت و گمراهى است[7] و ثمرى جز تلخى و ناكامى ندارد .

ج) باطل گرايى محض

برخلاف عقل، نيروى جهل، تسليم محض باطل است و اگر تنها باشد ، هيچ گاه از حقّ تبعيت نمى كند .

فقال له: «أدبر» فأدبر، ثمّ قال له: «أقبل» فلم يقبل[8].

پس [خداوند] بدو [جهل] فرمود : «پشت كن»، او نيز پشت كرد. سپس بدو فرمود: «رو آور». پس رو نياورد .

3 . تركيب عقل و جهل

يكى از مهمترين نكاتى كه درباره خلقت عقل و جهل، قابل تأمّل است ، مسئله تركيب اين دو عنصر در وجود انسان است . امام على عليه السّلام درباره شرح اين تركيب فرمود :

إنّ الله ـ عزّوجلّ ـ ركّب في الملائكة عقلاً بلا شهوة ، وركّب في البهائم شهوة بلا عقل ، وركّب في بني آدم كليهما[9] .

خداوند، در نهاد فرشتگان، خردى بدون شهوت نهاد و در چارپايان، شهوتى بدون خرد آفريد؛امّا در آدميان، خرد و شهوت را با هم قرار داد.

عنصر جهل در اين سخن، شهوت ناميده شده است . فرشتگان، فقط از عنصر عقل برخوردارند و بهائم، فقط از عنصر شهوت. فرشته، عقل محض است و بهيمه، جهل محض . انسان نيز تركيبى است از عقل و جهل ، يا عقل و شهوت ، يا عقل و نفس امّاره .

4 . حكمت تركيب عقل و جهل

مهمترين مسئله در مورد آفرينش عقل و جهل ، حكمت و فلسفه تركيب اين دو عنصر متضاد است . امّا چرا خداوند حكيم، به انسانْ نفس امّاره داد؟ چرا به او شهوت داد تا به جاهليت گرايش پيدا كند؟ چرا به انسان، مانند فرشته، عقل بدون شهوت داده نشد تا هرگز گِرد زشتى ها نگردد؟

پاسخ اين است كه: چون خداوند حكيم مى خواست انسان بيافريند ؛ چون مى خواست موجودى بيافريند كه بتواند انتخاب كند . فلسفه و حكمت و رمز تركيب عقل و جهل در انسان، آفرينش موجودى آزاد و انتخابگر است .

فرشتگان چون شهوت ندارند ، صدور اعمال ناشايست از آنها ممتنع است[10]؛ لذا نمى توانند جز راهى را كه عقل مى گويد ، انتخاب كنند. بهائم نيز چون عقل ندارند، نمى توانند جز راهى را كه شهوتْ آنها را بدان مى خواند ، انتخاب كنند ؛ امّا انسان، چون آميخته اى است از عقل و شهوت ، آزاد است و مى تواند انتخاب كند .

آنچه موجب برترى خميرْ مايه انسان بر ساير پديده هاست، آزادى و قدرت انتخاب اوست و شايد همين امر، موجب شد كه آفريدگار، هنگام آفرينشْ به خود تبريك گويد.[11] از اين رو ، از پيامبر اسلام روايت شده كه فرمود:

ما من شي ء أكرم على الله من ابن آدم. قيل: «يا رسول الله! ولا الملائكة؟»، قال: الملائكة مجبورون بمنزلة الشّمس والقمر .[12]

هيچ چيزى نزد خداوند گرامى تر از فرزندان آدم نيست . گفته شد : حتّى فرشتگان ؟ فرمود : فرشتگان مانند ماه و خورشيد مجبورند .

البته اين فضيلت ، بالقوه هنگامى فعليت مى يابد كه انسان از اين آزادى در جهت تكامل اختيار خود، بهره بردارى نمايد؛ امّا اگر از آزادى سوء استفاده كند و در مصاف عقل وشهوت ، عقلْ مغلوب گردد ، نعمت آزادى به نقمت تبديل مى گردد . لذا امام عليه السّلام در ادامه سخنى كه در تبيين تركيب عقل و جهل از ايشان نقل كرديم ، مى فرمايد :

فمن غلب عقله شهوته هو خير من الملائكة ، ومن غلبت شهوته عقله فهو شرّ من البهائم.[13]

آنكه عقلش بر شهوتش پيروز گردد از فرشتگان برتر است، و آنكه شهوتش بر عقلش غالب گردد، از چارپايانِ پست است .

1 / 3

جايگاه خرد

15 . امام على عليه السّلام : خرد ، در قلب جاى دارد .

16 . امام على عليه السّلام : قلب ، فرمانرواى اعضاست كه بدان مى سنجند و مى فهمند و با رأى و دستور قلب به حركت درمى آيند .

17 . امام صادق عليه السّلام : جايگاه خرد ، قلب است .

18 . امام صادق عليه السّلام ـ در گفتگو با پزشك هندى ـ : پزشك : «به من بگو چگونه بر شناخت پروردگارى كه او را به توانايى و ربوبيّت وصف مى كنى ، استدلال مى كنى، حال آنكه قلبْ همه چيز را با حواس پنجگانه كه شرح دادم، باز مى شناسد ؟». امام صادق عليه السّلام فرمود : «[شناخت خداوند] با خردى است كه در قلب من جاى دارد و به برهانى كه در شناخت خداوند، بدان استدلال مى كنم» .

19 . امام صادق عليه السّلام : جايگاه خرد ، مغز است . آيا نمى بينى به انسان كم خرد مى گويند : چقدر سبك مغزى؟

20 . ابن عبّاس : خداوند تبارك و تعالى به داوود عليه السّلام وحى فرستاد : «... به فرزندت بنگر و از چهارده چيز از او پرسش كن ، اگر پاسخ گفت، دانش و نبوّت را برايش به ارث گذار» ... آن گاه ، داوود عليه السّلام به سليمان عليه السّلام گفت: «فرزندم! به من بگو جايگاه عقل تو دركجاست؟» . سليمان گفت : «مغز ...»

21 . وهب بن منبه : درباره چگونگى آفرينش آدم عليه السّلام در تورات چنين آمده است : . . . و خرد او در مغزش گذاشته شد .

توضيحى درباره جايگاه خِرد

چنانكه ملاحظه گرديد، در پاره اى روايات ، «قلب [دل]» جايگاه عقل و ادراك معرّفى شده، در حالى كه در پاره اى ديگر ، «دماغ [مغز]»، جايگاه ادراك دانسته شده است . آيا اين دو دسته احاديثْ با يكديگر تعارض دارند يا اداراكات انسانى دو جايگاه دارند و «قلب» و «دماغ»، دو مركز شناخت و در عرض يكديگرند؟ يا اينكه دو مركزند و در طول يكديگر واقع شده اند؟

پاسخ اين است كه در اين روايات، تعارضى نيست و حلّ مسئله در اين نكته نهفته است كه واژه «قلب»، درنصوص اسلامى به چهار معنا به كار رفته است :

1) تصفيه كننده خون .

2) عقل .

3) جايگاه شناخت شهودى .

4) روح.

«قلب» به معناى چهارم، مبدأ اصلى تمامى ادراكات انسانى است و احاديثى كه قلب را جايگاه خرد مى دانند، به اين معنا اشاره دارند. در اين صورت، مغز ـ كه به حواس پنج گانه مربوط است ـ در طول قلب قرار دارد، نه در عرض آن .

برپايه اين تصوّر، مى توان گفت كه جايگاه عقل، دماغ است؛ زيرا ادراكات انسانى، از طريق مغز به روح منتقل مى گردد و مى توان گفت كه جايگاه عقل، قلب است؛ زيرا هنگامى كه قلب به معناى روح باشد ، مبدأ تمامى ادراكات حسى، عقلى و شهودى است .

1 / 4

انواع خرد

22 . امام على عليه السّلام : خرد ، دو گونه است : فطرى و اكتسابى، و هر دو، منفعت مى رسانند .

23 . امام على عليه السّلام : خرد را دو گونه يافتم : سرشتى و شنيدنى [اكتسابى] . خرد اكتسابى ، بدون خرد فطرىْ سودمند نيست؛ همان گونه كه نور خورشيد ، بى فروغ چشم ، سودى نمى بخشد .

ر . ك : ص 25 «درآمد»، «عقل طبع و عقل تجربه» / ص 51 «ارمغان خدايى ».

1 / 5

فزونى و كاستى خرد در دوران زندگى

24 . امام على عليه السّلام : چون خردمند ، پير شود ، عقلش جوان مى گردد و چون نادان پير گردد ، نادانى اش جوان شود .

25 . امام على عليه السّلام : خرد و نادانى تا حدود هيجده سالگى براى چيرگى بر آدمى در نبردند؛ چون به هيجده سالگى رسيد ، هر يك از آن دو در او افزون بود ، بر او چيره مى شود .

26 . امام على عليه السّلام : بچه ها در هفت سالگى كودكى را رها مى كنند ؛ در نُه سالگى به نماز واداشته مى شوند ؛ در ده سالگى جاى خوابيدن آنان جدا مى گردد ؛ در چهارده سالگى بالغ مى شوند ؛ تا 21 سالگى قد مى كشند و تا 28 سالگى خردشان رشد مى كند ؛ بجز تجربه [كه پس از آن نيز زمينه رشد دارد] .

27 . امام على عليه السّلام : بچه ها در هفت سالگى كودكى را كنار مى گذارند ؛ در چهارده سالگى بالغ مى شوند؛ قدشان در 24 سالگى به بيشترين حدّ خود مى رسد ، و خردشان در 28 سالگى به كمال مى رسد ؛ پس هر چه پس از آن باشد ، بر اثر تجربه است .

28 . امام على عليه السّلام : بچه ها هفت سال پرورش يابند ؛ هفت سال تربيت شوند ؛ هفت سال به كار گماشته گردند ؛ نهايت افزايش قدشان در بيست و سه سالگى است ، و پايان دوره رشد خردشان سى و پنج سالگى است ؛ پس از آن هرچه [رشد عقلشان باشد ، بر اثر تجربه است .

29 . امام باقر عليه السّلام : انسان چون بزرگ شود ، نيمه بد خصلتهايش از ميان برود و نيمه خوب آنها باقى ماند ؛ خردش پابرجا شود ؛ رأى و نظرش استوار گردد و نادانى اش اندك شود .

30 . امام صادق عليه السّلام : خرد آدمى از چهل سالگى تا پنجاه ، شصت سالگى افزايش يابد و پس از آن، رو به كاستى نهد .

ر . ك : ص 101 «آنچه خرد را نيرومند مى سازد» .

پژوهشى در باره زمان افزايش و كاهش رشد عقل

يكى از مسائل مهم در تعليم و تربيت، رعايت هنگام آن است. بى ترديد، تعليم و تربيت نابهنگام، موفّق نيست. از اين رو، تحقيق در باره اينكه تا چه سنّى قواى عقلى در انسان رشد مى كند و در چه زمانى رشد عقلى او متوقّف مى گردد، براى تعيين بهترين فرصت تربيت او ضرورى است و احاديث اين باب، به اين مسئله مهم، اختصاص دارد.

در اين احاديث، مقطع سرنوشت ساز عمر انسان، سنّ توقّف رشد عقلى، آغاز فرسودگى عقل و امكان جوان ماندن هميشگى انديشه، مورد توجّه قرار گرفته است.

الف) مقطع سرنوشت ساز

در روايت شماره بيست و پنجم مقطع سرنوشت سازِ عمر انسان تا سن هيجده سالگى تعيين شده است و در اين هنگام، سرنوشت پرورشى او مشخّص مى شود؛ يا قواى عقلى ، او را تسخير مى كنند و يا در چنبر هوس و شهوت قرار مى گيرد . از اين پس، تغيير مسير زندگى انسان، دشوار مى گردد.

ب) سنّ توقّف رشد عقلى

براساس روايات بيست و ششم و بيست و هفتم ، رشد طبيعى عقل انسان در سن 28 سالگى متوقف مى شود و مطابق روايت بيست و هشتم مقطع توقّف رشد طبيعى عقل 35 سالگى است و پس از آن، تنها از طريق تجربه افزايش نيروى عقل، امكان پذير است.

ج) آغاز فرسودگى عقل

مطابق روايت سى ام افزايش قواى عقلانى در انسانْ تا شصت سالگى امكان پذير است و از اين هنگام، فرسودگى عقل آغاز مى گردد. قرآن كريم نيز بدون مشخّص كردن دقيق هنگام آغاز فرسودگى عقل، در دو آيه به فرسوده شدن نيروى ادراك در هنگام پيرى در انسان، اشاره كرده است.[14]

د : جوان شدن عقل در پيرى

در روايات نوزدهم و بيست و چهارم، امكان جوان شدن و توانمند شدن عقل در پيرى، مورد توجّه قرار گرفته است ؛ با اين توضيح كه شخص عاقل ، نه تنها پيرى از عقل وى نمى كاهد و عقلش فرسوده و پير نمى گردد ؛ بلكه عقلش جوان تر و نيرومندتر مى گردد . لذا در روايتى ديگر از امام على عليه السّلام آمده:

رأي الشيخ أحبّ إليّ من جلد الغلام.[15]

نظر پير، نزد من از تيزى جوان ، پسنديده تر است .و در حديثى ديگر چنين نقل شده :

رأيّ الشيخ أحبّ إليّ من حيلة الشاب.[16]

نظر پير، نزد من از چاره جويى جوان، پسنديده تر است .

امّا جاهل ، نه تنها پيرى از جهلش نمى كاهد ، بلكه به عكس ، جهل وى را افزايش مى دهد. بنابراين ، فرسودگى عقل در پيرى، ويژه كسانى است كه در جوانى عوامل تقويت آن را فراهم نكرده باشند.

در پايان، در زمينه تفسير روايات اين باب بر اساس دسته بندى ارائه شده، چند نكته حائز اهميت است:

1 . توجّه به مفهوم عقل

تأمّل در اين روايات، نشان مى دهد كه مقصود از عقل در همه اين روايات، يكسان نيست؛ بلكه مراد از عقل در بندهاى «الف» و «د» عقل عملى و در بند «ب» و «ج»، مقصود، نخستين معنا از معانى عقل، يعنى استعداد معرفت و آگاهى است.

2 . اختلاف روايات بند «ب»

مقطع توقّف رشد طبيعى عقل ، در روايات بيست و يكم و بيست و دوم ، 28 سالگى و در روايت بيست و سوم، 35 سالگى تعيين شده است . در صورتى كه بتوانيم صدور هر دو را از معصوم اثبات كنيم، اختلاف روايات، حمل بر اختلاف اشخاص مى شود.

3 . ضرورت پژوهش ميدانى

با عنايت به اهمّيت موضوع و با توجّه به اينكه روايات باب، از نظر سند داراى اعتبار لازم نيست، براى اثبات صدور آنها از طريق قرائن و تأييد آنچه ذكر شد، پژوهش ميدانى، ضرورى است و اميد است كه مركز تحقيقات دارالحديث، مقدمات اين پژوهش را فراهم سازد. ان شاء الله.

4 . ساير عوامل كاهش يا افزايش رشد عقل

مقاطع مختلف زندگى ، يكى از عوامل افزايش يا كاهش و يا توقّف رشد عقل است. عوامل ديگرى نيز در اين زمينه وجود دارد كه در فصل پنجم، با عنوان «اسباب تقويت عقل» و در فصل ششم، با عنوان «آفات عقل» خواهد آمد.

1 . ر . ك : حديث 9 و 12 و 272 .

2 . ر . ك : ص 51: «ارزش خرد» .

3 . ر . ك : ص 31 .

4 . ر . ك : حديث 272 .

5 . ر . ك : حديث 12 .

6 . ر . ك : حديث ح 11 .

7 . ر . ك : ص 292 .

8 . ر . ك : حديث 12 .

9 . ر . ك : حديث 11 .

10 . سوره تحريم ، آيه 6 : «لا يَعْصُونَ اللهَ ما أَمَرَهُم وَيفْعلُونَ ما يُؤمَرونَ . از آنچه خدا به آنان دستور داده، سرپيچى نمى كنند و آنچه را كه مأمورند، انجام مى دهند» .

11 . سوره مؤمنون، آيه 12 ـ 14 . «و به يقين ايشان را از عصاره اى از گل آفريديم .. . آفرين باد بر خدا كه بهترين آفرينندگان است» .

12 . شعب الإيمان ج 1، ص 153 و 174، تاريخ بغداد ج 4، ص 45 (ش 1652)، الفردوس ج 4، ص 105 (ش 6231) ، كنزالعمّال ج 12 ، ص 192 (ش 34621) .

13 . ر . ك : حديث 11 .

14 . سوره نحل، آيه 70 : «وَاللهُ خَلَقَكُم ثُمَّ يَتَوفّاكُم وَ مِنكُم مَن يُرَدُّ إلى أَرذَلِ العُمُرِ لِكَي لا يَعْلَمَ بَعَدَ عِلمٍ شَيْئاً؛ و خدا شما را آفريد، سپس [جان] شما را مى گيرد و بعضى از شما تا خوارترين [دوره] سالهاى زندگى [= فرتوتى] بازگردانده شود، به طورى كه بعد از [آن همه] دانستن،[ديگر] چيزى نمى داند» . سوره حج ، آيه 5 : «وَمِنكُم مَن يُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ العُمُرِ لِكَي لا يَعلَمَ مِن بَعدِ عِلمٍ شَيْئاً ؛ و برخى از شما به غايت پيرى مى رسند، به گونه اى كه پس از دانستن [بعضى چيزها]، چيزى نمى دانند».

15 . نهج البلاغه : حكمت 86 ؛ خصائص الأئمّة عليهم السّلام ص 95 ، بحار الأنوار ، ج 74، ص 178 .

16 . كنزالفوائد ج 1، ص 367 ؛ بحارالأنوار ج 75، ص 105 .

/ 19