درآمد - خردگرایی در قرآن و حدیث نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خردگرایی در قرآن و حدیث - نسخه متنی

محمد محمدی ری شهری؛ نویسنده همکار: رضا برنجکار، عبدالهادی مسعودی‌؛ ترجمه: مهدی مهریزی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

درآمد

انديشه
و تعقّل، اصلى ترين تكيه گاه اسلام در
عقايد، اخلاق و اعمال است. از نظر اين
آيين آسمانى، انسان حق ندارد آنچه را كه
عقل نادرست مى داند، باور كند؛ صفاتى را
كه عقلْ ناپسند مى داند، بدان متّصف شود.
و كارهايى را كه عقلْ ناشايست مى داند،
انجام دهد.

از اين رو، در فرهنگ قرآن و احاديث رسول
خدا صلّى الله عليه و آله و سخنان اهل بيت
عليهم السّلام آن بزرگوار، واژه هايى كه
مردم را به تعقّل و انديشه دعوت مى كنند؛
مانند تفكّر، تذكّر، تدّبر، تعقّل،
تعلّم، تفقّه، ذكر، لُبّ ونُهى، كه محور
و اساس سخن با مردم بوده، بيش از هر چيز
ديگر، مورد توجه و تأكيد است.

در قرآن كريم، مشتقات علم 779 بار، عقل 49
بار، فقه 20 بار، فكر 18 بار، ذكر 274 بار،
تدّبر 4 بار و لُبّ 16 بار آمده است.

از نظر اسلام، عقل، اصل انسان، معيار
ارزش ودرجات كمال او، ملاك ارزيابى
اعمال، ميزان جزا و حجّت باطنى خداوند
متعال است.[1]

عقل، از بهترين هديه هاى الهى به انسان،
نخستين پايگاه اسلام، اساسى ترين پايه
هاى زندگى و زيباترين زيور انسان است .
عقل، گرانبهاترين ثروت، بهترين دوست و
راهنما، و اصلى ترين تكيه گاه اهل ايمان
است . از نظر اسلام، علم، نيازمند عقل
است؛ زيرا علمِ بدون عقل براى عالم،
زيانبار است.[2]

كوتاه سخن اينكه از نظر اسلام، تنها راه
تكامل مادّى و معنوى و سازندگى دنيا و
آخرت و رسيدن به جامعه مطلوب و مقصد اعلاى
انسانيت، درست فكر كردن است و همه
گرفتارى هاى انسان، نتيجه به كار نگرفتن
انديشه و جهل است.

از اين رو، در جهان پس از مرگ، آنان كه به
فرجام عقايد، اخلاق و اعمال ناشايسته خود
گرفتار مى شوند، درباره ريشه گرفتارى هاى
خود چنين مى گويند:

وقالوا لو كنّا نسمع أو نعقل
ما كنا في أصحاب السعير، فاعترفوا بذنبهم
فسحقاً لأصحاب السعير .[3]

و گويند اگر شنيده [و پذيرفته] بوديم
يا تعقّل كرده بوديم، در [ميان] دوزخيان
نبوديم. پس به گناه خود، اقرار كنند؛ و
مرگ باد بر اهل جهنّم!

واژه عقل در لغت

واژه عقل، در زبان عرب به معناى نگه
داشتن، بازداشتن و حبس كردن است، مانند
بستن شتر با عقال .[4]

همان گونه كه عقال، شتر را از حركت بيجا
باز مى دارد، نيرويى در جان انسان وجود
دارد به نام عقل، كه او را از جهل و لغزش
در انديشه و عمل، باز مى دارد. لذا پيامبر
گرامى اسلام صلّى الله عليه و آله فرمود:

العقل عقال من الجهل .[5]

خرد، بازدارنده از نادانى است .

واژه عقل در روايات اسلامى

فقيه و محدّث بزرگوار، شيخ حرّ عاملى
(رض) درباره معانى عقل، چنين مى فرمايد:

عقل در سخن انديشمندان و حكيمان، معانى
بسيار دارد[6] و با جستجو در احاديث، سه
معنا برايش به دست مى آيد:

1 . نيرويى كه بدان خوبى ها و بدى ها و
تفاوتها و زمينه هاى آن، شناخته گردد، و
اين، معيار تكليف شرعى است .

2 . ملكه اى كه به انتخاب خوبى ها و پرهيز
از بدى ها فرا مى خواند .

3 . تعقّل و دانستن؛ و از اين روست كه در
برابر جهل و نادانى قرار مى گيرد ، نه در
برابر ديوانگى . بيشترين استعمال عقل در
احاديث، معناى دوم و سوم است .[7]

با تتبّع و تأمّل در مواردى كه كلمه «عقل»
وكلماتِ هم خانواده آن در نصوص اسلامى به
كار رفته است، معلوم مى شود كه اين كلمه،
گاه در مبدأ ادراكات انسان به كار رفته
است و گاه، در نتيجه ادراكات او ، و در هر
يك از اين دو نيز كاربردهاى مختلفى دارد .

الف : كاربردهاى عقل در
مبدأ ادراكات

مبدأ معارف انسانى

احاديثى كه حقيقت عقل را به نور تفسير مى
كنند،[8] و يا مبدأ پيدايش عقل را نور مى
دانند[9] و يا عقل را هديه الهى و اصل انسان
مى دانند،[10] اشاره به اين معنا دارند.

طبق اين احاديث، انسان در ژرفاى هستى
خود، از نيرويى نورانى برخوردار است كه
حيات روح او محسوب مى شود. اگر اين نيرو
پرورش پيدا كند، در پرتو آن، انسان مى
تواند حقايق هستى را درك كند و حقايق
محسوس را از نامحسوس، حق را از باطل، خير
را از شر و نيك را از بد، تشخيص دهد.

اگر اين نيروى نورانى و اين شعور مرموز و
پيچيده، تقويت شود، انسان از ادراكاتى
فوق انديشه برخوردار مى گردد و با ديده
غيبى با جهان غيب آشنا مى شود و غيب براى
او مبدّل به شهود مى گردد،[11] كه از اين
مرتبه از عقل، در نصوص اسلامى به «يقين»
تعبير مى شود .

مبدأ تفكّر

كاربرد ديگر عقل در متون اسلامى،
مبدأ فكر و انديشه است . در اين كاربرد،
عقل به عنوان منشأ «الفطنة (زيركى)» و «الفهم
(دانستن)» و«الحفظ (نگهدارى)»[12] تعريف مى
شود و «دِماغ»، جايگاه آن معرفى مى گردد.[13]

آيات و احاديثى كه بر تعقّل و تفكّر تأكيد
مى كنند و نيز احاديثى كه عقل تجربى و عقل
تعلّمى را در كنار عقل طبع و عقل موهبتى
مطرح مى نمايند، نمونه هايى از استعمال
واژه عقل در مبدأ انديشه است.

مبدأ الهام

وجدان اخلاقى، نيرويى است در متن وجود
انسان كه او را به ارزشهاى اخلاقى دعوت مى
كند و از ضدّ ارزشها باز مى دارد. به عبارت
ديگر، احساس جاذبه فطرى نسبت به ارزشهاى
اخلاقى و احساس نفرت طبيعى نسبت به ضدّ
ارزشها، وجدان اخلاقى ناميده مى شود.

اگر انسان خود را از همه عقايد و سنن و
آداب مذهبى و اجتماعى جدا فرض كند و مفهوم
عدل و ظلم، خير و شرّ، صدق و كذب، وفاى به
عهد و عهدشكنى را تصوّر نمايد، فطرت او
داورى مى كند كه عدل، خير، صدق و وفاى به
عهد، زيباست و ظلم، شرّ، كذب و عهد شكنى،
زشت است .[14]

احساس جاذبه نسبت به ارزشها و نفرت نسبت
به ضدّ ارزشها، از نظر قرآن كريم، الهام
الهى است:

ونفس وما سوّاها فألهمها
فجورها وتقواها .[15]

سوگند به زمين و آن كس كه آن را گسترد.
سوگند به نفْس و آن كس كه آن را درست كرد .

اين احساس و الهام، اساسى ترين بخشهاى
هديه معرفتى خداوند متعال به انسان است و
مبدأ آن، يعنى شعور مرموزى كه احساس
ارزشهاى اخلاقى را در انسان به وجود مى
آورد، در متون اسلامى، عقل ناميده مى شود
و همه ارزشهاى اخلاقى، جنود عقل[16]، و همه
ضد ارزشها ، جنود جهل شمرده مى شوند .

توجّه به يك نكته

در برخى از كتب فلسفى، سخنى به امام على
عليه السّلام درباره تفسير عقل نسبت داده
شده كه منطبق با يكى از معانى عقل در
فلسفه است. متن سخن اين است:

قال السائل: يا مولاى وما العقل؟ قال عليه
السّلام : العقل جوهر درّاك، محيط
بالأشياء من جميع جهاتها، عارف بالشي ء
قبل كونه فهو علة الموجودات ونهاية
المطالب .[17]

پرسشگر گفت: «آقاى من! خرد چيست؟» . فرمود:
«خرد، گوهرى درك كننده است كه بر حقايق از
همه جهتْ احاطه دارد، اشيا را قبل
ازآفرينش مى شناسد . اين گوهر، سبب و علّت
موجودات و پايان خواسته ها است» .

با همه تفحّصى كه در منابع حديثى در اين
زمينه انجام گرفت، مصدرى براى آن، يافت
نشد.

ب) كاربردهاى عقل در
نتيجه ادراكات

شناخت حقايق

در نصوص اسلامى، كلمه عقل، علاوه بر
استعمال در مبدأ ادراكات شعور مُدرِك ،
گاه در مُدرَكات عقلى و شناخت حقايق
مربوط به مبدأ و معاد و آگاهى نيز به كار
مى رود. نمونه آن، احاديثى است كه عقل را
در كنار انبياى الهى، حجّت باطنى خداوند
متعال معرّفى مى كنند .[18] همچنين احاديثى
كه عقل را قابل تعلّم مى دانند، يا آن را
به معيار ارزش انسان، و پاداش اعمال او
ذكر مى كنند، يا عقل را به «طبع» و «تجربه»،
و «مطبوع» و «مسموع» تقسيم مى كنند،
مقصود از عقل، شناخت و آگاهى است.

كار بر پايه خرد

گاه كلمه عقل، در عمل كردن به مقتضاى قوّه
عاقله ـ از باب مبالغه ـ به كار مى رود؛
چنانكه از پيامبر اسلام در تعريف عقل
روايت شده است :

العمل بطاعة الله، و إن العمال بطاعة
الله هم العقلاء .[19]

خرد، پيروى از دستورهاى خداوند است . به
درستى كه خردمندان، كسانى اند كه فرمان
خداوند را پيروى مى كنند.

يا از امام على عليه السّلام روايت شده
است:

العقل أن تقول ما تعرف و تعمل بما تنطق به
.[20]

خرد، آن است كه آنچه مى دانى، بر زبان
آورى و به آنچه مى گويى، عمل كنى .

جهل نيز مانند عقل، در عمل كردن به مقتضاى
نادانى به كار رفته است ؛ مثلاً آمده است :

وكل جهل عملته ...[21]

و هر نادانى را كه انجام دادم...

زندگى عقل

عقل، حيات روح است؛ ليكن خود او نيز از
نظر نصوص اسلامى، حيات و مرگ دارد، و
تكامل مادّى و معنوى انسان، در گرو حيات
آن است. رمز اصلى حيات عقلى بشر، زنده شدن
قوّه عاقله، به معناى وجدان اخلاقى اوست
و اين، يكى از رازهاى اصلى بعثت انبياى
الهى است.

امام على عليه السّلام با جمله «و يثيروا
لهم دفائن العقول[22]؛ گنجينه هاى خرد را
در آنان، آشكار كنند»، به فلسفه بعثت
انبياء اشاره كرده است.

زنده كردن انديشه در جهت كشف اسرار
طبيعت، از انسان ساخته است ؛ ولى زنده
كردن عقل در زمينه شناخت كمال مطلق و
برنامه ريزى جهت حركت در مسير مقصد اعلاى
انسانيت، جز از انبياى الهى ساخته نيست.

آنچه در كتاب و سنّت درباره عقل و جهل، از
اسباب و موانع عقل و آثار و علائم و احكام
آن آمده است، همگى مربوط به اين معنا از
معانى عقل و انديشه است.

هنگامى كه انسان در پرتو تعاليم پيامبران
الهى به بالاترين مراتب حيات عقلى رسيد،
به نورانيت و معرفتى دست مى يابد كه نه
تنها خطاپذير نيست؛ بلكه او را تا رسيدن
به مقصد اعلاى انسانيت همراهى مى كند. على
عليه السّلام در اين باره مى فرمايد:

خردش را زنده گردانيد و نفسش را ميرانيد
تا پيكر ستبر او لاغر شد و دل سختش به
لطافت گراييد؛ فروغى سختْ روشن بر او
تابيد و راهش را روشن ساخت و به راه راستش
روان داشت؛ درها او را به آستان سلامت و
سراى اقامت راندند. و به آرامشى كه در
بدنش پديد آمده بود، پاهايش در قرارگاه
ايمنى و آسايش استوار بماند؛ به آنچه دل
خود را به كار واداشت و پروردگارش را
خشنود ساخت .[23]

بر اين اساس و بر مبناى آنچه در كتاب «العلم
و الحكمة في الكتاب والسنة»، در تعريف
علم و حكمت حقيقى بيان كرديم، علم و حكمت
و عقل، در متون اسلامى سه تعبير مختلف از
يك نيروى نورانىِ سازنده باطنى در وجود
انسان است. اين نيرو، از آن جهت كه انسان
را به تكامل مادّى و معنوى هدايت مى كند،
نورِ علم، و به دليل آنكه از استحكامى
برخوردار است كه خطاپذير نيست ، حكمت
حقيقى، و به لحاظ آنكه انسان را به انتخاب
كردار نيك، وادار مى سازد و از لغزشهاى
فكرى و عملى باز مى دارد، عقل ناميده مى
شود. بررسى مبادى، اسباب و آثار، آفات و
موانع علم، حكمت[24] و عقل[25] به روشنى اين
مدّعا را اثبات مى كند.

عقل نظرى و عقل عملى

در تفسير عقل نظرى و عقل عملى، دو نظريه
وجود دارد:

نظريه اوّل اين است كه عقل، مبدأ ادراك
است و در اين مورد، تفاوتى ميان عقل نظرى
و عقل عملى وجود ندارد؛ بلكه تفاوت در هدف
است. اگر هدف از ادراكِ چيزى، شناخت بود،
مبدأ ادراك آن، عقل نظرى ناميده مى شود؛
مانند شناخت حقيقت هستى؛ و اگر هدف از
ادراكِ چيزى عمل بود، مبدأ ادراك آن، عقل
عملى ناميده مى شود؛ مانند شناختِ نيكو
بودنِ عدل و زشت بودن ظلم، پسنديده بودن
صبر، ناپسند بودن جزع و ... اين نظريه به
مشهور فلاسفه نسبت داده شده است. بر اساس
اين نظريه، عقل عملى، مبدأ ادراك است نه
تحريك.

نظريه دوم، اين است كه تفاوتِ ميانِ عقل
نظرى و عقل عملى، جوهرى است، يعنى تفاوت
در مبدأ ادراك بودن آنهاست. عقل نظرى،
مبدأ ادراك است؛ خواه هدف از ادراك،
معرفت باشد يا عمل؛ و عقل عملى، مبدأ
تحريك است و نه ادراك. وظيفه عقل عملى،
اجراى مدرَكات عقلى نظرى است.

نخستين كسى كه اين نظريه را در برابر
مشهور اختيار كرده، ابن سينا و پس از وى،
قطب الدين رازى، صاحب محاكمات و اخيراً
محقّق نراقى، صاحب جامع السعادات است.[26]

به نظر مى رسد كه نظريه نخست، به مفهوم
كلمه عقل، نزديك تر است وصحيح تر آن است
كه عقل عملى، به مبدأ ادراك و تحريك تفسير
شود؛ زيرا شعورى كه بايدها و نبايدهاى
اخلاقى و عملى را هدف قرار مى دهد، هم
مبدأ ادراك است و هم مبدأ تحريك، و اين
نيروى ادراكى، همان است كه قبلاً وجدان
اخلاقى ناميده شد و در نصوص اسلامى در
باره آن آمده: «عقل طبع نام كما سنوضّحه» .

عقل طبع و عقل تجربه

در متون اسلامى به جاى تقسيم عقل به نظرى
و عملى، تقسيم بندى ديگرى وجود دارد و آن،
تقسيم عقل به «عقل طبع» و «عقل تجربه» يا
«عقل مطبوع» و «عقل مسموع» است. امام على
عليه السّلام مى فرمايد:

العقل عقلان: عقل الطبع و عقل التجربة، و
كلاهما يؤدى المنفعة.

عقل دو گونه است: طبيعى و تجربى، و هر دو
سودآور است .

و نيز فرموده است:

رأيت العقل عقلين
فمطبوع و مسموع،

ولا ينفع
مسموع إذا
لم يك مطبوع،

كما لا ينفع الشمس
وضوء العين ممنوع.

عقل را دو گونه يافتم، طبيعى و شنيدنى.عقل
شنيدنى، بدون عقل طبيعى، سودمند نيست؛
چنانكه با فقدان نور چشم،خورشيد،سودى
ندارد[27] .

جالب توجّه است كه همين تقسيم، درباره
علم از آن حضرت روايت شده است:

العلم علمان: مطبوع و مسموع و لاينفع
المسموع اذا لم يكن المطبوع.[28]

دانش، دو گونه است: طبيعى و شنيدنى. دانش
شنيدنى، بدون دانش طبيعى، سودمند نيست .

سؤال اين است كه عقل و علم مطبوع چيست و چه
تفاوتى با عقل و علم مسموع دارد، و چرا
اگر عقل و علم مطبوع نباشد، عقل تجربه و
علم مسموع براى انسان مفيد نيست؟

پاسخ اين است كه به حسب ظاهر، مقصود از
عقل و علم مطبوع، معارفى است كه خداوند
متعال در طبيعت همه انسانها نهاده، تا
بتوانند راه كمال را بيابند و به مقصد
نهايى آفرينش خود، راه يابند. قرآن كريم،
از اين معارف فطرى به الهام فجور و تقوا
تعبير كرده است:

و نفس و ما سوّاها فألهما
فجورها و تقواها .[29]

سوگند به زمين و آن كس كه آن را گسترد ؛
سوگند به نفْس و آن كس كه آن را درست كرد .

كه امروزه آن را وجدان اخلاقى مى نامند.

عقل طبع و يا وجدان اخلاقى، هم مبدأ ادراك
است و هم مبدأ تحريك، و اگر بر اساس
تعاليم پيامبران الهى احيا شود و رشد
كند، انسان مى تواند از ساير معارفى كه از
طريق تحصيل وتجربه اندوخته است، بهره
گيرد وبه حيات طيّبه انسانى دست يابد.

اگر عقل طبع در اثر پيروى از هواهاى
نفسانى و وساوس شيطانى بميرد، هيچ معرفتى
براى رساندن انسان به زندگى مطلوب او
سودمند نيست. همان گونه كه در كلام زيباى
اميرالمؤمنين آمده، عقل طبع، نقش شمع را
دارد و عقل تجربه، نقش خورشيد را. براى
ديدن حقايق، هم چشم سالم لازم است و هم
نور خورشيد، و همان طور كه نور خورشيد نمى
تواند جلوى لغزش نابينا را بگيرد، عقل
تجربه هم نمى تواند مانع لغزش و انحطاط
كسانى گردد كه عقل طبع و وجدان اخلاقى
آنها مرده است .

فرق عاقل و عالم

در درآمد كتاب العلم و الحكمة في الكتاب
والسنة، توضيح داديم كه واژه علم، در
نصوص اسلامى دو كاربرد دارد: يكى جوهر
وحقيقت علم، وديگر، پوسته وظاهر دانش. در
كاربرد اوّل، عقل و علم تلازم دارند،
همان گونه كه اميرالمؤمنين فرموده است:

العقل و العلم مقرونان في قرن لا يفترقان
ولايتباينان .[30]

خرد و دانش همراه اند ، نه از يكديگر جدا
شوند و نه با يكديگر ستيز كنند .

و بر اين مبنا فرقى ميان عالم و عاقل نيست.
عاقل، عالم است و عالم، عاقل. خداوند نيز
فرموده است :

تلك الأمثال نضربها للناس و
ما يعقلها إلّا العالمون .[31]

و اين مَثَلها را براى مردم مى زنيم؛ و[لى]
جز دانشوران آنها را در نيابند .

امّا در كاربرد دوم، عاقل و عالم متفاوت
اند و علم، به عقل نيازمند؛ چرا كه ممكن
است كسى عالم باشد، ولى عاقل نباشد. اگر
علم همراه عقل شد، براى عالِم و عالَم
سودمند است، و اگر از عقل جدا شود، نه
تنها سودمند نيست، بلكه زيانبار و خطرناك
است.

خطر علمِ بدون عقل

به فرموده امام على عليه السّلام :

العقل لم يجن على صاحبه قطّ والعلم من غير
عقل يجنى على صاحبه[32].

خرد، هرگز، بر صاحبش جنايت نورزد؛ امّا
دانشِ بدون خرد ، بر صاحب خويش جفا كند .

در جهان امروز، علم رشد كرده؛ ولى عقل
كاهش يافته جامعه كنونى، مصداق اين
فرمايش آن امامِ بزرگ است كه مى فرمايد:

من زاد علمه على عقله كان وبالاً عليه .[33]

آنكه دانش وى بر خردش افزون شود ، بارى بر
او باشد .

و مصداق اين شعر

إذا كنت ذا علم و لم تك عاقلاً
فأنت كذي نعل ليس له رجل[34]

اگر دانشورِ بدون خردى، به سان كسى باشى
كه نعل دارد، ولى پا ندارد .

امروز علم در اثر جدا شدن از عقل، به جاى
آنكه عامل آرامش و آسايش و رشد و تكامل
مادّى و معنوى جامعه بشر باشد، موجب
ناامنى و اضطراب و فساد و انحطاط مادّى و
معنوى انسانها گرديده است.

در جهان امروز، علم به صورت ابزارى
درآمده براى رسيدن به مطامع سياسى و
اقتصادى و لذايذِ مادّىِ جمعى رفاه طلب و
مستكبر و بى عقل كه با استفاده از اين
ابزارِ كارآمد ، بيش از هر زمان ديگر ،
توده هاى مردم را به انحراف و استضعاف مى
كشند.

تا علم در كنار عقل قرار نگيرد و عقل به
موازات علم، رشد نكند، جامعه بشر روى
آرامش و آسايش را نخواهد ديد، و به گفته
امام على عليه السّلام :

أفضل ما منّ الله سبحانه به على عباده علم
و عقل، و ملك و عدل .[35]

برترين بخشش خداوند بر بندگانش دانش و
خرد است و حكمرانى و عدالت پيشگى .

بنابر اين، علم در جهان امروز، بيش از هر
وقت ديگر، نيازمند عقل است و كتاب «خِرد
گرايى در قرآن و حديث» كه اينك در برابر
شماست، بيش از هر زمان ديگر، كاربرد
فرهنگى ، اجتماعى و سياسى دارد .












1
. ر. ك: فصل اوّل از بخش يك .

2 . همان .

3 . سوره ملك، آيه 10 ـ 11 .

4 . ر. ك: النهاية، ج 5، ص 2139؛ الصحاح، ج 5، ص
1769؛ المصباح المنير، ص 422 ـ 423؛ معجم
مقاييس اللّغة، ج 4، ص 69؛ المفردات
للرّاغب، ص 577 ـ 578؛ التعريفات للجرجاني،
ص 65؛ كتاب العين للخليل، ص 565 .

5 . ر. ك: حديث 277 .

6 . ر . ك : نهاية الحكمة ، مؤسسة النشر
الإسلامى ، ص 305 و 308 ؛ كشف المراد ، ص 234 و
245 ؛ بحار الأنوار ، ج 1 ، ص 99 ـ 101 .

7 . وسائل الشيعة ، تحقيق مؤسسه آل البيت
عليهم السّلام ، ص 208 ـ 209 .

8 . ر. ك: ص 31 و 33 .

9 . همان .

10 . ر . ك : ص 51 ، 53 و 55 .

11 . ر . ك : العلم و الحكمة في الكتاب والسنة
، ص 1 (ح 3) .

12 . ر . ك : حديث 55 و 287 .

13 . ر . ك : حديث 19 ، 20 و 21 .

14 . ر . ك : كتاب الحسن و قبح عقلى، ص 49 .

15 . سوره شمس، آيه 7 ـ 8 .

16 . ر . ك : ص 123 .

17 . اتحاد عاقل به معقول ، ص 12 .

18 . ر . ك : ص 91 .

19 . ر . ك : حديث 361 .

20 . ر . ك : حديث 350 .

21 . مفاتيح الجنان، دعاى كميل .

22 . ر . ك : حديث 608 .

23 . نهج البلاغه، خطبه 230.

24 . ر . ك : العلم والحكمة في الكتاب
والسنة، ص 145، 157 و 183 .

25 . ر . ك : ص 101، 122، 211 و 235 .

26 . براى توضيح بيشتر ر . ك : «حسن و قبح
عقلى»، فصل ششم: «عقل نظرى و عقل عملى» .

27 . ر . ك : ص 45 .

28 . ر . ك : العلم والحكمة في الكتاب
والسنة، ص 36 (ح 4) .

29 . سوره شمس، آيه 7 ـ 8 .

30 . ر . ك : حديث 275 و ص 127 .

31 . سوره عنكبوت ، آيه 43 .

32 . ر . ك : حديث 105 .

33 . ر . ك : حديث 107 .

34 . ر . ك : حديث 110 .

35 . ر . ك : حديث 108 .


















/ 19