فقهاي اماميه در بطلان اشتراط انتقال اختيار طلاق به زن اتفاق نظر دارند ولي امكان وكالت زن در طلاق خويش را پذيرفتهاند و بدين ترتيب امكان به دست آوردن نتيجهاي را كه حصول آن از طريق اشتراط انتقال اختيار طلاق به زن غيرممكن دانسته شده است، فراهم دانستهاند.بهنظر ميرسد وكالت در امر طلاق مانند وكالت در ساير اعمال حقوقي نيابتپذير، داراي دو مرتبه باشد. مرتبه اول آن است كه مرد پس از آنكه تصميم به طلاق ميگيرد و مقدمات لازم را فراهم ميكند، اجراي صيغه مربوط را بنا به دلايلي از قبيل عدم توان اجراي صحيح آن، به ديگري واگذار ميكند. مرتبه بالاتر آن است كه مرد تصميمگيري در مورد طلاق را به ديگري واگذار كند تا او اگر مايل بود طلاق را محقق سازد.53فقهاي اماميه به اجماع معتقدند كه مرد غايب ميتواند در طلاق همسر خود به ديگري وكالت دهد.54 در مورد مرد حاضر نيز مشهور فقها به امكان اجراي طلاق به وكالت از او معتقد هستند.55 فقهاي مزبور در اين مورد به اطلاق ادله وكالت، استناد ميكنند كه شامل كليه امور نيابتپذير ميشوند. همچنين اطلاق برخي نصوص از جمله صحيحه سعيدالاعرج56 مورد استناد مشهور فقها قرار گرفته است. به حكايت صحيحه مزبور، از امام صادق عليهالسلام در مورد مردي كه امر طلاق زن خود را به ديگري سپرده است سئوال ميشود و آن حضرت بدون جويا شدن از اينكه مرد مزبور از همسر خود غايب است يا خير، صحت چنين وكالتي را تأييد ميكنند. در مقابل، برخي از فقهاي اماميه57 معتقدند مردي كه نزد همسرش حاضر باشد فقط مباشرتا ميتواند اقدام به طلاق كند. حال آيا ميتوان زوجه را در طلاق خود وكيل كرد؟ عقيده مشهور در فقه اماميه، اين است كه زن، اهليت لازم براي وكيل شدن در اين مورد را دارد و اطلاق ادله مربوط، شامل زن نيز ميشود. در مقابل، شيخ طوسي بر آن است كه وكالت زن در طلاق خويش حتي در موارد غيبت زوج صحيح نيست.58 براي اثبات اين عقيده به دلايلي چند تمسك شده است.اولين دليلي كه در حمايت از عقيده شيخ طوسي اظهار شده است اين است كه قابل نميتواند فاعل باشد. بنابراين، زوجه كه قابل فعل طلاق است نميتواند فاعل اين فعل هم باشد. به اين استدلال چنين پاسخ داده شده است كه در عقود، كه مركب از ايجاب و قبول هستند، تغاير اعتباري طرف ايجاب و قبول، كافي است چه رسد به طلاق، كه تحقق آن تنها به يك انشاء ، محتاج است. بنابراين زن ميتواند به اعتبار اينكه وكيل شوهر است، فاعل و به اعتبار اينكه زوجه موكل است، قابل باشد.59دومين دليل، استناد به روايت معروف «الطلاق بيد من اخذ بالساق» است.60 در پاسخ گفته شده است كه مراد از اين روايت، توجيه ولايت امر طلاق به مرد است كه با وكالت زوجه در طلاق، منافاتي ندارد.61«ظهور نصوص مربوط به وكالت،62 در غير زوجه» سومين دليل است به اين معني كه ظاهر ادله وكالت، تجويز وكالت دادن به غير زوجه است. معتقدان به امكان وكالت زن در طلاق خود، منكر وجود چنين ظهوري در ادله مزبور شدهاند.63 بعضي از فقها در عين قبول امكان وكالت زن در طلاق خويش، به دليل اهميت امر فروج تأكيد كردهاند كه ترك احتياط و دادن وكالت به زوجه شايسته و سزاوار نيست.64