بيشك طلاق در حالت معمول و متعارف خود كم و بيش همراه با رنج و مشقت زوجه است. جدايي زن از همسر خود به تعبير روايت،87 همراه با افسردگي و شرم و اندوه عظيم است. چنين مشقت و ضرر طبيعي، موضوع قاعده نفي ضرر و حرج نيست بلكه مراد، ضرر و حرجي علاوه بر ضرر و حرج معمول و متعارف است كه صرفظ نسبت به برخي اشخاص يا در بعضي اوقات و حالات خاص، حاصل ميشود. در حقوق كشورهاي اسلامي تحت عنوان «طلاق تعسّفي»، از طلاقهاي ظالمانه و خسارت آفرين و مشفتزا سخن گفته شده است. در مورد خسارات طلاق، كساني كه قائل به اصل حظر در طلاق هستند، ميگويند اين ممنوعيت، يك حظر ديني است و بنابراين طلاق فقط هنگام ضرورت و حاجت، مباح است و اين حاجت، حتي ممكن است عدم علاقه باشد. اين موضوع، امري است نفساني و فقط خود زوج از آن آگاه است و در نتيجه اگر شوهر بدون سبب، همسر خود را طلاق دهد از نظر ديني، گناهكار است گرچه از نظر حقوقي خسارتي بر اين عمل مترتب نميشود88 و نميتوان مانع او شد.گروهي از حقوقدانان، گرچه طلاق را حق شوهر ميدانند اما اين حق را همانند بقيه حقوق، از حيث اجرا و آثار آن، تحت حكومت مفاهيم قانوني و قضايي قرار ميدهند و از اين رو چنانچه شوهر، از حقي كه به او داده شده است، سوءاستفادهكندبايد خسارت متضرّر را جبران كند.برخي از حقوقدانان89 در ايران نظريه «سوءاستفاده از حق» را براي مقابله با طلاقهاي بيمورد و غيراخلاقي پيشنهاد كرده و گفتهاند:«حقي كه قانونگذار در مورد طلاق به مرد داده امتياز فطري و طبيعي او نيست، اختياري است كه بدليل حفظ مصالح خانواده به او اعطاء كرده است. پس، اگر مرد اين حق خود را نابجا به كار برد، و محرك او در طلاق دادن اميال نامشروع و خواستههاي غيرانساني يا تنها اضرار به زن و خانواده او باشد، بايد خسارات ناشي از كار خود را بپردازد. دادگاه ميتواند با ارزيابي دلائل مرد و توجه به عادت و رسوم و اخلاق عمومي، تشخيص دهد كه آيا شوهر مجاز در استفاده از اين حق بوده و آن را بجا استعمال كرده است يا نه؟ و در صورتي كه دلائل را موجه نديد، مرد را به جبران خسارات مادي و معنوي زن محكوم سازد. الزام مرد به جبران خسارت شايد در بادي نظر امري گران جلوه كند، زيرا چگونه ممكن است شخصي را از بابت اجراي حق خود به خسارت محكوم كرد؟ ولي، بايد دانست كه وجود حق با امكان محكوم ساختن به جبران ضرر منافات ندارد... . از نظر اصول حقوقي، شايد از اين هم پيشتر بتوان رفت و ادعاء كرد كه، اگر دادگاه جبران خسارت زن را منوط به جلوگيري از طلاق بداند، ميتواند از صدور گواهي عدم [امكان [سازش خودداري كند (ماده 3 قانون مسؤوليت مدني). ولي اين تعبير با ظاهر ماده 1133 و مباني تاريخي آن مخالف است. از ملاك ماده 137 قانون تجارت90 نيز ميتوان از اجراي حق طلاق مرد در موردي كه هدف از آن اضرار به زن است، جلوگيري كرد. با اينكه در شركتهاي تضامني هر يك از شركاء ميتواند شركت را فسخ كند، در صورتي كه غرض شريك اضرار بهديگرانباشد، اين حق از او سلب ميشود... .»حقوقدانان اروپا در بحث محدوديت حقوق به علت سوءاستفاده، بعضي از حقوق را مطلق دانستهاند و گفتهاند كه اين حقوق به جهت ماهيت خود به علت سوءاستفاده محدود نميگردند. يعني قانونگذار تشخيص داده كه پارهاي از حقوق به جهت بعضي مصالح بايد مطلق و نامحدود باشند. برخي از حقوقدانان ايراني نيز91 ضمن پذيرش تقسيم فوق، مواردي مثل حق پدر در مخالفت با ازدواج دختر نابالغ، عطف شاخه و ريشه درخت همسايه از ملك خود، حق درخواست تقسيم مال مشاع و حق معامله كردن يا خودداري از معامله را به عنوان نمونههاي حقوق مطلق در حقوق ايران ذكر كردهاند. برخي ديگر از حقوقدانان ايراني92 ضمن نفي مطلق بودن نمونههاي فوق نسبت به قاعده لاضرر، اين قاعده را عامالشمول دانسته و در عين حال افزودهاند:«حقوق مطلق در فقه اسلام و حقوق ايران اگر هم وجود داشته باشند بسيار معدود و مضيقند. شايد حق طلاق براي شوهر از جمله اين موارد بسيار نادر و استثنائي باشد.»