نغمه حسرت
ياد ايامي كه در گلشن فغاني داشتم
گرد آن شمع طرب مي سوختم پروانه وار
آتشم بر جان ولي از شكوه لب خاموش بود
چون غبار از شكر سر بر آستاني داشتم
در زمين با ماه و پروين آسماني داشتم
نغمه ها بودي مرا تا همزباني داشتم
نغمه ها بودي مرا تا همزباني داشتم
در ميان لاله و گل آشياني داشتم
پاي آن سرو روان اشك رواني داشتم
عشق را از شوق بودم خاك بوس درگهي
در خزان با سرو و نسرينم بهاري تازه بود
درد بي عشقي ز جانم برده طاقت ورنه من
بلبل طبعم رهي باشد ز تنهايي خموش
نغمه ها بودي مرا تا همزباني داشتم