منا
... هنوز صبح نشده و اذان نگفته اند. همسفران صدايم مى زنند، بسيارى از مردم هنوز خوابند بعضى ديگر مشغول دعا يا نماز، كم كم آماده مى شويم ...
اى روح بيقرار كه براى ديدنِ هيچ و به دعوت خدايت به سرزمينى بى هيچ آمده اى آيا در اين وقوف كاسه شعورت را در زير بارش وحى گرفتى؟
آيا با گم كردن خويش در مردم و حركت با عامه، خود را در زير پاى خداوند افكندى؟
آيا در اين مشعر ـ كه اسم مفرد است ـ همانگونه كه او خواسته بود به حكمت واحد دست يافتى؟
به سوى سرزمين منا حركت مى كنيم. در تنگه فشرده، كه عرض آن كمتر از 500 متر است و بر روى آن سوله زده اند كه گذرگاه را به كمتر از 100 متر رسانده است، مى ايستيم تا آفتاب طلوع كند و همراه با خورشيد به سرزمين عشق پا نهيم. فشار جمعيت شديد است، همه عرق كرده اند. و سرانجام خورشيد طلوع مى كند و حركت به منا و وقوف در آن آغاز مى گردد. از دور در آسمان منا بالن عظيمى بشكل پرچم ايران ديده مى شود. و اين كار خوب موجب مى گردد كه گمشدگان براحتى خود را به منطقه ايرانى ها برسانند. منا هم مانند عرفات خيابان كشى و داراى آب و برق شده است. تعدادى ساختمان كوچك در آن ساخته اند و مؤسسات دولتى نيز ساختمان هاى بزرگ به پا كرده اند. ارتش هم يك بيمارستان موقتى در مدخل منا ساخته است.
بعثه مقام معظم رهبرى در حاشيه خيابان اصلى قرار دارد. چادرها را مرتب و منظم برپا كرده اند. در طول مسير در چندين نقطه تابلوهايى نصب شده كه محل دقيق كاروان هاى ايرانى را مشخص كرده ولى عملا درك آن براى اكثر حاجيان، كه از عامه مردم اند و گاه سواد كافى هم ندارند، مشكل است ولى به هر حال كار مفيدى است.
بيمارستان را در محوطه اى باز با تعدادى چادر راه اندازى كرده اند. بخش هاى اورژانس، داخلى، داروخانه و درمانگاه را هر يك در داخل چادر بزرگى ايجاد كرده اند. چادرهاى درمانى همه كولر آبى دارند، اما چادر استراحت بزرگى كه براى همه پرسنل برپا كرده اند فقط چند پنكه دارد و در ساعت تابش خورشيد، بيشتر به كوره شبيه مى شود.
خسته و كوفته صبحانه را مى خوريم تا براى مرحله بعدى كه رمى جمرات و قربانى است آماده شويم، امروز دهم ذيحجه است. فردا و پس فردا را بايد در منا «وقوف» كنيم. آماده مى شويم تا به آخرين جمره سنگ بزنيم و فردا و پس فردا هر سه جمره را سنگباران كنيم.