يكي از اشكالات عمدؤ نظام آموزش فعلي، همراه نكردن طرح قاعده هاي اصولي با مثالهاي فقهي است. هرچند بيان مثالهاي فقهي حجم بحثها را افزايش ميدهد، امّا از يك طرف شناخت بهتر از قاعده هاي مورد بحث را زمينه سازي و از طرف ديگر قدرت تطبيق و تفريع و ملكؤ استنباط را به تدريج ايجاد و تقويت ميكند؛ براين اساس افزايش مثالهاي فقهي برداشتن گامي مهمّ درجهت توسعؤ كيفي دانش اصول است، بلكه بالاتر از راه هاي تورم زدايي در اصول به شمار ميرود، زيرا هنگامي كه بنا را برذكر مثالهاي فقهي بنهيم، طبعاً قواعد غير كاربردي ـ كه داراي مثالهاي فقهي نيستند ـ رفته رفته شناخته ميشوند و از مدار بحث خارج ميگردند.
تقسيم سازي اصولي
تقسيم بندي، راهبردي موءثّر جهت توليد انديشه درعرصؤ دانش است. سنيّان دردوره اي كه هنوز تقليد براصول، فقه و اجتهاد آنها سايه نگسترده بود، ازتقسيم بندي براي پيشبرد بحثهاي اصولي بهره ميگرفتند. جويني يكي از عالمان اهل سنّت جايگاهي ويژه را براي تقسيم بندي ترسيم ميكند و از آن به مسلكِ تقسيم ياد ميكند:... ان عسر فعليه ان يحاول الدرك بمسلك التقاسيم33؛اگرتعريف وحدّ برانسان دشوار آمد، بايد براي درك به مسلك تقسيم روي آورد.بهره گيري شيخ انصاري از شيوؤ تقسيم دربحثهاي اصولي بركسي پوشيده نيست. تقسيم هاي وي نسبت به قطع، ظنّ، شبهات، استصحاب و... از تقسيم سازي هاي مشهور است. بي گمان رويكرد شيخ به اين شيوه نقشي بسزا در ظهور او به عنوان شخصيّتي تاريخ ساز در اصول داشته است.قبل از شيخ نيز گرچه تقسيم سازي به چشم ميآيد، امّا ويژگي شيخ آن بود كه بسيار تقسيم ميكرد و بن بستهاي بحث را با تقسيم كردنهاي فراوان و گاه نَفَسگير ميشكست، تا راه را به انديشه هاي ناب و نو بگشايد؛ به همين دليل هركجا پاي انديشه اي نو از شيخ به ميان است، تقسيم يا تقسيمهايي نيز مشاهده ميشود.با اين وصف انكار نمي توان كرد از زمان شيخ به بعد تقسيمهاي بي حاصل، بسياري از بحثهاي اصولي را فراگرفته است. اين تقسيمها از آن جا كه حاصلي در پي ندارند، به نوبؤ خود تورم اصول را تشديد كرده است.امام خميني دربحثهاي خود به بي حاصلي بسياري از تقسيمها اشاره كرده است،از آن جمله نسبت به تمام اقسام ظنّ موضوعي و اغلب اقسام قطع موضوعي ميگويد: