تحليل ادعاها - سکولاریست ها و دولت اسلامی (1) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سکولاریست ها و دولت اسلامی (1) - نسخه متنی

خالد توفیق؛ مترجم: مصطفی فضائلی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

مهم تر از اين آن است كه سطحى نگرى و تعصب برخى مبلغان افراطى ملى گرايى به حدى رسيده كه حتى صرف كشانده شدن اين حركت را به مساجد رد مى كنند,68 و در جهت پشتيبانى از تز تغيير سياسى ـ اجتماعى بر اساس اسلام يا تأييد دولت اسلامى نيست. چه بسا چنين مواضع سخت گيرانه اى كه بر توده ها سايه افكنده است و حتى به مسجد رفتن آن ها نيز كار دارد, خود سبب خوارى اين جريان ملى گرايى در دنياى عرب است.

از وجوه افتراق شگفتى كه انقلاب برخاسته از ايران و خيزش اسلامى همراه با آن در چهار گوشه جهان اسلام با آن رو به رو بودند اين است كه برخى كوشيده اند تا اين نهضت را از هر گونه محتواى اسلامى تهى كنند. چنان چه موضع گيرى در جهت مبارزه عليه دولت اسلامى, بر اساس پذيرش دولت سكولاريستى بوده است, موضعى كه براى طرف داران آن روشن است, بايد پرسيد پس گناه توده هاى به پا خاسته چه بود تا با دين و اسلامشان رها شوند!

ييكى از اين شخصيت ها نغمه اى پيشين را اعاده مى كند كه احياگرى اسلامى را به وا پس گرايى متهم مى كند, آن گاه كه مى گويد: (من احساس مى كنم كه روى گرداندن از قيام ملى گرايانه و به سوى قيام دينى به مثابه موضعى ارتجاعى و وا پس گرايانه است.)

سپس بر توده هاى مسلمان در ايران حمله مى كند و ميان انگيزه هاى دينى اين توده ها و (بعد سياسى ـ اقتصادى ـ اجتماعى در انقلاب ايران) تفكيك قائل مى شود تا در جهت تلاش براى از بين بردن انگيزه هاى دينيِ بر آمده در اين نهضت به تصريح اين گفته باز گردد كه: (انقلاب ايران تحت پرچم (لا اله الا الله) واقع نشد و آن گونه كه ما عادتاً نام مى بريم, انقلابى دينى نبود. و على رغم اين كه تحت رهبرى يك مرد بزرگ دينى و مسلمان واقع شد كه از صفات (كاريزما) [يعنى رهبرى شجاعانه با نفوذ معنوى فوق العاده] برخوردار بود, اما انقلاب براى آزادى و عدل بود.)69

نمى دانم با اين نويسنده با هوش! كه ارزش هاى عدل و آزادى را خارج از چهارچوب اسلام قرار مى دهد چگونه مناقشه كنيم.

بايد متون اسلامى و وقايع مهم را در اين عرصه كنار بگذاريم و به كتاب خدا اكتفا كنيم, مى پرسيم آيا اين محقق قرآن كريم را ولو به طور گذرا مرور كرده است, تا بداند كه كتاب خدا بر پايى عدل را در ميان افراد بشر در طليعه اهداف همه پيامبران و فرستادگان خود ياد مى كند, آن جا كه مى فرمايد: (لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان ليقوم الناسُ بالقسط;70 ما رسولان خود را با نشانه هاى آشكار فرستاده ايم و همراه آنان كتاب و ميزان فرو فرستاديم تا مردمان به قسط برخيزند.)

آيا براى بيان يكى از اهداف بعثت سيد المرسلين حضرت محمد ـ صلى الله عليه و آله ـ دليلى روشن تر از كلام خداى تعالي§ وجود دارد كه مى فرمايد: (ويضع عنهم اصرهم و الاغلال التى كانت عليهم;71 و بند و زنجيرهايى را كه بر آنان بود بر مى دارد.)

و آيا دشمنى پيشه كردن صاحبان ثروت و مال و مقابله آنان با دعوت پيامبران و به قتل رساندن آنان سببى غير از پيروى آنان از عدل داشته است؟ (ويقتلون الذين يأمرون بالقسط من الناس;72 و كسانى از مردمان را كه به قسط امر مى كنند به قتل مى رسانند.)

شايسته بود اين دوست ما آياتى را ملاحظه مى كرد كه حاوى واژه هاى قسط و عدل هستند تا مسلم گردد كه انقلاب براى عدل و آزادى از متن دين الهى در اديان و رسالت هاى مختلف است, و اسلام از اين قاعده خارج نيست, بلكه كامل ترين ساختار و تبيين نهايى رسالت آسمانى است.

شگفت انگيزترين گواهى كه از موضعِ منقيِ جريان سكولاريزم نسبت به احياگرى اسلامى و دولت اسلامى مى آوريم در مورد كسى است كه خيزش اسلامى را به مسيحيت تشبيه كرده و بى آن كه احساس شرم كند در همان آغاز دهه هشتاد مى نويسد: (نتيجه چه خواهد بود اگر اين حركتى كه من به خود اجازه مى دهم آن را (مسيحيتِ اسلامى) بنامم پيروز شود؟)73

تحليل ادعاها

هنگامى كه عناصرِ سكولاريزم را تجزيه نظرى مى كنيم در مى يابيم كه اين ديدگاه در ادعاهاى فكرى اش به پرسش ها و اشاره ها و شبهه هاى ذيل باز مى گردد:

اول ـ اسلام و دولت:

آيا اسلام, دين و دولت است يا دين بدون دولت؟ و اين مسئله اى است كه فرهنگِ سكولاريزم خود را وقفِ ساخت و پرداخت آن كرده با عنوان: اشكال قدرت مادى در اسلام. سپس به تحرير رأى خود پرداخته است مبنى بر اين كه اسلام ـ در نظر اين جريان ـ تنها به جنبه معنوى منحصر مى گردد و بس.

اينان خاستگاه هايى دارند كه مهم ترينشان عبارت اند از: اين مقوله كه اسلام دين و دولت است مقوله اى عارضى است كه به تازگى پديد آمده و در گذشته ناشناخته بود. خلف الله مى گويد: (اين مقوله تازگى دارد و انديش مندان قديمى مسلمان مى گفتند: اسلام عقيده و شريعت است.)74

شگفتا كه چنين سخنى را هم محققى بر جسته هم چون (هشام جعيط) تكرار كند, آن جا كه مى گويد: (اين انديشه كه اسلام, دين و دولت است ـ به وصفى فراگير ـ انديشه تازه اى است.)75 به رغم آن كه وى به روشنى مى نويسد كه پيامبر ـ صلى الله عليه و اله ـ (بر پايه جوهر رسالت)76 دولتى تأسيس كرد پس چگونه ممكن است اين انديشه جديد باشد.

اما موضع اين جريان نسبت به دولت پيامبر(ص) در زمينه دچار آشفتگى فراوانى است, به طورى كه آرا و نظريات درباره اين موضوع متفاوت بوده و اختلاف شديدى دارند. در اين باره مى توانيم موارد ذيل را مورد ملاحظه قرار دهيم:

/ 19