بیشترلیست موضوعات سكولاريست ها و دولت اسلامى (قسمت اول) سكولاريستى كردن دولت عصر اسلام يا سكولاريزم؟ تحول بنيادين توهم اسلامى كردن دولت! تجربه اسلامِ سياسى روانِ گسسته (النفس المبتوره) معركه دفاع نظرى نقطه عطف دهه هشتاد جريان منفى تحليل ادعاها جريان هاى پديد آمده دور پندارى ها توضیحاتافزودن یادداشت جدید
گمان نمى رود كه اين نويسنده براى تعارض موهوم ميان دين و توسعه بر اصول نظرى دقيق در مباحث توسعه تكيه كند, بلكه تمام آن چه كه مورد استشهاد قرار مى دهد ظواهرى سطحى است كه بدون مبالغه خنده آور است, زيرا به دنبال مطالب پيشين چنين مى نويسد: (از جمله براى مثال به كارگيرى دستگاه هاى صوتى و بلندگوها در اذان و مراسم دينى هنگام استراحت روزانه, و مبالغه در تقيّد و تعبّد دينى چه در تقويت نقش عبادت… يا تجديد چاپ كتاب هايِ زردِ بى فايده.)به گواهيِ همين عبارت هاى نقل شده, وى فاقد توانايى تشخيص وجه افتراق ميان ديدگاه ها و روى كردهاى مختلف است, در راه حلّى كه پيش نهاد مى كند به زبان انشايى و لحن خطابى چنين مى نويسد: (پس ما بايد همگى, على رغم اختلافات ايدئولوژيكى, چپى و راستى, اشتراكيّون و دست راستى ها, در جاى گاهى يا منطقه كوچكى جمع شده, بايستيم و اين شعار واحد را سر دهيم: سكولاريزم دولت عربى.)5اگر خاستگاه نويسنده ايدئولوژى چپ باشد پس مفروض است كه گرايش دينى ـ برحسب روش شناسى چپ ـ در وادى دست راستى قرار مى گيرد, بنابراين من نمى دانم چگونه ممكن است اين نويسنده, ايدئولوژى راستى را بر خود بشوراند و در عين حال از آن بديلى براى خود قرار دهد!پس از آن نويسنده به ايجاد رويارويى ميان دين, كه آن را عقل غيبى و اسطوره اى توصيف مى كند, و خِردگرايى كه آن را مساوى با سكولارسازى مى داند, مى پردازد. و اين گرايش در حقيقت اشاره دارد به جريانى ريشه اى كه در اروپا پديد آمده و مى رود تا در جهان اسلام نمايان گردد, نوگرايى را مساوى با عقلانيت قرار مى دهد و عقلانيت را در تضاد با دين, در نتيجه معناى نوسازى و شرط عقلانيت در اين گرايش, ريشه كن كردن دين است. يكى از مورخان اهل اين گرايش در مورد معناى تحوّل مطلوب چنين مى نويسد: (مقصود من مسئله گذر از ميراث و سنت ها به سوى نوگرايى; يعنى از ذهنيّت دينى به ذهنيت عقلانى, است.)6منتقدان معاصر به خوبى ادعاهاى سطحى خردگرايى را آشكار ساخته و از تمايلات سطحى كودكانه 7 پنهان در وراى آن پرده برداشته اند و معيارگرايى افراطى در جريان ديگرى كه از غرب گرفته شده و مقتضى روش هاى علمى آن است, روشن مى سازند.8
عصر اسلام يا سكولاريزم؟
اگر بخواهيم از ارزش عقلانيت چشم بپوشيم كه طرح هاى (سكولاريستى كردن دولت و عقلانى ساختن تراث (دين)) آن را احاطه مى كند, در طرف ديگر مى بينيم مرتكب خطايى آشكار مى گردد آن گاه كه مى پندارد سكولاريزم نيازى شديد براى توده ها و مطلبى مهم براى جوامع عربى و اسلامى است. از باب نمونه در آن اثر, چنين مى خوانيم: (پس بنابراين از خاستگاه مبادرت و پاسخ گويى به مسائل جامعه عرب است)9 كه دعوت به سكولاريستى كردن برمى خيزد.حال آن كه مى بينيم به سادگى تمام مى توان با شواهدى ديگر از همين جريان سكولاريستى اين ادعاها را ردّ و ساقط كرد, علاوه بر آن كه اين ادعاها متضمن قلب كلى واقعيت موجود در جهان اسلام است.از همان زمان, يعنى اواخر دهه هفتاد, محقق ديگرى كه داراى توانايى هاى علمى بالايى در جامعه شناسى و نقد فكرى است, مطالبى نوشته كه به كلى با آن چه (شوقى عبدالحكيم) مى گويد, متعارض است, آن جا كه مى نويسد: (پايان دهه هفتاد زمانى است كه عقيده سكولاريزم به پايان راه خود رسيده و به لحاظ سياسى ناتوان يا حاشيه اى گرديده تا آن كه وجود دو راه به موازات نوگرايى سكولاريستى آشكار شده است: درون گرايى يا اصول گرايى.)10بديهى است صاحب كتاب (سكولاريستى كردن دولت و عقلانى كردن دين) به لحاظ مرتبه علمى و توانايى هاى روش شناختى به پايه (هشام شرابى) نمى رسد. هشام شرابى به روشنى هرچه تمام تر فروپاشى سكولاريزم و پايان يافتن طرح سياسى آن را تا پايان دهه هفتاد اعلان كرده و در نتيجه دروغين بودن اين كه سكولاريستى كردن, تبلور خواست عمومى در دنياى عربى و اسلامى را روشن ساخته است.در حالى كه مسئله از يك گواهى يا دو گواهى بر بازماندگى سكولاريزم و اوج گيرى گرايش اسلامى فراتر مى رود, علاوه بر آن, واقعيت موجود زندگى نيز به آن گواهى مى دهد و وقايع موجود نشان از رونق اسلام و عصر ايمان در همه دنيا دارد.تنها اين نيست و بس, بلكه ابزارهاى تحليلى كه (شرابى) به كار مى گيرد, با پشتوانه وقايع اجتماعى, ما را به اين نتيجه مى رساند كه تنها راهى كه مى تواند در جوامع عربى و اسلامى تحول پديد آورد, راه اسلام است. شرابى چنين مى نويسد: (در حال حاضر نظام خرده بورژوازى همان نيروى عقايدى حاكم در درون جامعه پدرسالار جديد عربى است, و اين خود حركت انقلابى (مخالف) را شكل مى دهد, نيرويى كه مى تواند تحول آفرين باشد.)11