سلسله های اسلامی در ایران و مساله مشروعیت نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

سلسله های اسلامی در ایران و مساله مشروعیت - نسخه متنی

علی رضا شجاعی زند

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ـ عهد شاه اسماعيل كه با انديشهء ايجاد يك حكومت دينى, با پشتوانهء معنوى روساى صوفى و جانفشانى هاى قزلباشان همراه است

ـ دوره اى كه طول سلطنت شاه طهماسب و اوايل عهد شاه عباس را دربر مى گيرد. در اين دوره مذهب و روحانيون از احترام بالايى برخوردارند و مهم ترين اقدامات در بزرگداشت شعائر مذهبى, تكريم علما و آبادانى اماكن مذهبى در همين دوره صورت مى گيرد

ـ دوره سوم برهه اى است كه از اواسط سلطنت شاه عباس آغاز و به عهد شاه سلطان حسين ختم مى شود. در اين دوره ـ همراه با فراز و فرودهاى آن به طور نسبى از نفود گذشتهء علما در دربار كاسته مى گردد.

عهد شاه سلطان حسين كه متعاقب دورهء سوم فرا مى رسد, با ويژگى هاى خاص خود بيش تر به دورهء دوم شباهت دارد. البته وجود دوره هايى كه دين و متوليان دينى از احترام و اقتدار بالايى برخوردار بودند, هيچ گاه به معناى درهم شكستن بناى مناسبات قيصر ـ پاپيستى دولت صفوى نبوده است بلكه صرفا يك تموج درونى در ساختار قدرت محسوب مى شود.

اسماعيل به عنوان بنيان گذار سلسله صفوى, خود از اقطاب طريقت صوفيه به شمار مى رفت, لذا علاوه بر كاريزماى فرمانرواى پيروز, از كاريزماى دينى نيز به نوعى برخوردار بود. او كه هردو اقتدار سياسى ـ دينى را در خود جمع مى دانست, نيازى براى ميدان دادن به روحانيون نمى ديد. لذا در عهد او شاهد هيمنهء كامل اقتدار سياسى بر دين مى باشيم. در عهد طهماسب اول, اين روند معكوس گرديد و نقش و اهميت صدر افزايش يافت. برخلاف او, شاه عباس اول از قدرت علما به ميزان زيادى كاست و نهاد سياسى را بر متوليان مذهبى كاملا مسيطر ساخت و خود بر راس هردو نشست. در عصر شاه صفى و شاه عباس دوم روابط متعادل ترى ميان اين دو ركن برقرار گرديد, با وجود اين, غلبهء نسبى هم چنان با ركن سياسى بود. شاه سليمان با داعيهء تند ظل اللهى به تضعيف هرچه بيش تر ركن دينى در دستگاه صفوى كمك كرد. تنها در دورهء شاه سلطان حسين بود كه علما مجددا در دربار صفوى قدرت گرفتند.72 دستگاه علمايى در دولت صفوى گرچه فرود و فرازهاى متفاوتى را تجربه كرد و در بعضى از ادوار در دست پادشاه قيصر ـ پاپيست به موقعيت نازلى سقوطنمود, ليكن در همين عصر بود كه زمينه هاى استقلال و تشكل نسبى آن فراهم گرديد. امير ارجمند در همين ارتباط مى گويد:

روحانيت شيعه در دورهء صفوى, از يك اتحاديهء برخوردار از امتيازات ويژه به يك دستگاه روحانى سالارىHierocracy) ) مقتدر مبدل شد اگرچه يك قرن ونيم زمان لازم بود تا بتواند خود را از سيطرهء سادات و نمايندگان عارف مسلك شيعى كاملا بيرون كشد و اقتدار دينى انحصاريش را مستقر سازد.73

در دورهء نسبتا طولانى آشفتگى و هرج ومرج سياسى كه به تبع فروپاشى سلسلهء صفوى در ايران پديدآمد, علماى شيعه استقلال و استمرار نهادىاشان را حفظكردند و در حالى كه نهاد سياسى دست خوش التهابات و نابسامانى هاى سختى بود, آن ها به تحيكم موقعيت خود در ميان مردم و تقويت بنيهء علمى و تشكيلاتى خويش پرداختند. پس از اين كه ايل قاجار توانست بر آشوب ها و كشمكش هاى طايفه اى فايقآيد و حكومت خود را مستقر سازد, دو محور اقتدار ـ پادشاه و علما ـ مستقل از يكديگر شكل گرفته بودند.

پرى در مقالهء جهان اسلامى: مصر و ايران74 بر اساس الگوى دو وجهى اسميت چنين تحليل كرده كه ايران در اواخر عصر صفوى و آغاز دورهء قاجار, بتدريج از مدل ارگانيك دور و به مدل كليسايى نزديك شده است او اين تحول را ناشى از قدرت گرفتن علماى اصولى, خارج از اطار دولت صفوى كه آنان را به يك قدرت دينى مستقل بدل ساخت, مى داند.

آغامحمدخان كه با نشان دادن برترى خود نسبت به ديگر رقبا و مدعيان تاج وتخت در ايران, سلسلهء قاجار را بنيان گذارد, مرد ديندارى مى نمود75 اما رابطهء نزديكى با علما نداشت. درحالى كه جانشين وى فتحعلى شاه ارادت و احترام زيادى نسبت به علما نشان مى داد. برخورد متفاوت اين دو پادشاه با دستگاه روحانيت و نهاد دينى, متناظر با همين موضع گيرى دوگانه و به ظاهر متعارض شاه اسماعيل و شاه طهماسب صفوى نسبت به علماى عصر خويش مى باشد و همان دلايل در توجيه آن جارى است. اقدامات فتحعلى شاه در ساخت و تعمير مساجد و زيارتگاه ها, پشتيبانى مالى از سادات, علما و حوزه هاى علميه و حمايت از نوشتن كتاب هاى مذهبى, و از همه مهم تر تشويق و ترغيب علماى بزرگ عصر به اقامت در پايتخت, همگى از تلاش هاى گستردهء وى براى كسب مشروعيت و تحكيم پايه هاى اقتدار سياسى دولت قاجار محسوب مى شود.76 آغامحمدخان بنيان گذار سلسله, كه به علت برخوردارى از شرايط خاص دورهء جدال و پيشروى و اين كه پس از تاجگذارى, مدت زيادى زنده نماند, به طور جدى با مسئلهء مشروعيت حاكميت خويش مواجه نشد اما جانشينان وى كه از شرايط خاص وى برخوردار نبودند, به چند دليل عمده در صدد تقويت پايه هاى مشروعيت دولت قاجار برآمدند: ـ كنارگذاردن دواعى قيصر ـ پاپيستى كه آنان را از داشتن يك وجههء دينى ذاتى, هم چون صفويان محروم مى ساخت.77

ـ ظهور يك ساختار دوگانهء قدرت به دنبال شكل گيرى نهاد مستقل علمايى يعنى قرارگرفتن در شرايطى كه تا پيش از اين سابقه نداشت.78 امير ارجمند مى گويد: رابطهء روحانيت با دولت در دورهء صفوى بر نوعى تبعيت(Heteronomy from State ) مبتنى بود درحالى كه در دورهء قاجار بر پايهء خودمختارى(Autonomy) استوار گرديد.79

نيكى كدى نيز مناسبات شاهان و علماى بزرگ در اين دوره را با مناسبات ميان امپراتوران و دستگاه پاپ در قرون وسطى مقايسه كرده است.80 ـ شرايط سخت سياسى خصوصا فشارهاى خارجى, دولت قاجار را به شدت نيازمند جلب حمايت و پشتيبانى داخلى نموده بود.81 على رغم نياز جدى دولت قاجار به جلب حمايت علما و همراه ساختن اقتدار سياسى و دينى, در دورهء قاجار هيچ گاه اتحاد پايدار و خالى از نگرانى و تزلزل ميان دولت و علما پديدنيامد. البته تماس و مراوده ميان دربار و روحانيت و حكمرانان محلى و علما در تمام طول حكومت قاجار وجودداشت و هردو طرف با انگيزه هاى مختلف به حفظ اين ارتباط اهتمام داشتند. فتحعلى شاه ابزار ارادت و احترام به علما را به غايت رساند و در عين حال از نفوذ قابل توجهى در ميان آنان برخوردار بود. اين رابطهء صميمانه در دورهء محمدشاه به علت گرايشات صوفى مآبانهء وى و اقدامات خصمانهء وزيرش ـ حاجى ميرزا آغاسى ـ عليه علما, تا حدى به سردى گراييد و بالاخره در دورهء ناصرى به شكل مقابلهء علنى درآمد. در تمام طول سلطنت قاجار, هرقدر به جلو مى رويم نقار ميان دولت و علما ريشه اى تر, نمايان تر و خشن تر مى گردد.82

/ 16