بیشترلیست موضوعات اسلام و توسعهنيافتگى: بازنگرى يك معماى ديرينه× چكيده: 1. مقدمه 2. آمار و فرايندى كه نيازمند توضيح است نقش مراكز آموزشي در ارتقأفرهنگ عمومي از ديدگاه امام خميني(ره) الف ـ جايگاه خاص مراكز آموزشي در رهنمودهاي حضرت امام(ره) ب ـ آموزش و پرورش به منزله يك فرآيند 3. سه قضيه اصلى (25) 4. خود اسلام به عنوان مانع دايمى توسعه 5. جهانبينىهاى ايستا به همراه اسلام 6. شكلگيرى تصورات و دانش مسلمين 7. جامعهگرايى 8. به سوى يك تركيب جامع [سنتز]; نقش كليدى بحث عمومى (68) توضیحاتافزودن یادداشت جدید
در هر حال، پايگاه اجتماعى بازرگانان توضيح كاملى جهت افول اقتصادى طولانى جهان اسلام ارائه نمىكند. [اما] در مجموع قدرتمندان سياسى حتى در جاهايى كه اقتصاد مدرن حاكم بود، با تحقير به بازرگانان مىنگريستند. جك گلدستون بيان مىكند كه خواص بازرگانان در انگلستان هيچ گاه نتوانستند وارد جرگه اشراف شوند; در سال 1800 [با وجودى كه] ثروت، شان بهترى به دست آورد، اما [هنوز] دختران اشراف حاضر به ازدواج با طبقه بازرگان نبودند و اين طبقه، از نظر اجتماعى، گروهى سطح پايين باقى ماندند. پديده مشابهى را مىتوان در مورد ترتيبات ضد رقابتى اصناف مشاهده نمود. همان طور كه جونز خاطرنشان مىسازد، اين ترتيبات در اروپا جايى كه اصناف، مدافع صنعت مدرن محسوب مىشدند نيز وجود داشت. تفاوت بين جهان اسلام و اروپا اين نبود كه اصناف دو كشور بطور متفاوت رفتار مىكردند، بلكه [از آن رو بود كه] در اروپا حكام، هزينه امتياز قايل شدن براى اصناف را درك مىكردند. گرايشها و خطمشىهاى متفاوت جزئى ممكن است در طول دههها و قرون، تاثيرات زيادى در نوسانهاى مربوط به پيشرفت اقتصادى داشته باشند. به همين صورت حتى تفاوت مختصرى در برخورد با بازرگانان، در درازمدت مىتواند تاثير قابل ملاحظهاى در بر داشته باشد. يك معماى مرتبط با اين امر توسط اولگنر مطرح شده و مربوط به تاثير مداوم اخلاق اقتصادى است كه به همراه اسلام وجود دارد. اساسىترين هدف از دكترين اقتصاد اسلامى معاصر اين است كه اخلاقيات اقتصادى فردگرايانه كه در غرب از طريق تماس و ارتباط منتشر شده جايش را به اخلاق جمعگرايانه نظير آنچه در قرون وسطى در خاورميانه جريان داشتبدهد. همان طور كه ملاحظه خواهيم كرد، نوعى اخلاقيات اكيدا فردگرايانه مردم را وادار مىكند كه اهداف خود را بدون ملاحظه نتايج اجتماعى آن تعقيب نمايند. در مقابل اين، اخلاق جامعهگرايانه، توجه به نيازهاى اجتماعى دارد. توجيهى كه اقتصاد اسلامى اغلب در حمايت از دستورات و تجويزهايش، همچون تعيين قيمت عادلانه، دستمزد منصفانه، تحريم بهره، و سفتهبازى، به عمل مىآورد دغدغه نوعى توازن بين نيازهاى فردى و اجتماعى را ايجاد مىكند. (48) البته نظير اخلاقيات جمعى در اقتصاد اسلامى، در ساير مذاهب از جمله مسيحيت نيز وجود دارد. اما در خلال قرونى كه به انقلاب صنعتى منجر شد شعبههاى گسترشيافتهاى از مسيحيت از انديشههاى جامعهگرايانه به سوى فردگرايانه سوق داده شد. (49) همان طور كه اولگنر و ديگران مىگويند، انتقال اخلاقىاى كه با رشد سرمايهدارى اروپايى همراه بود، بطور اساسى [و بالقوه] مانع گسترش اسلام گرديد. البته اين بيان، آن واگرايى پيشرفت اقتصادى را توضيح نمىدهد. تا حدى كه انتقال اخلاقى از توسعه اقتصادى حمايت مىكند، مطالعاتى كه يك جهانبينى ايستا را شناسايى مىكند، [تنها] يك علامت توسعهنيافتگى را كشف كردهاند، اما سازوكارهاى على زيربناى آن را توضيح ندادهاند. آنها اساسا نوعى ثبات را شناسايى مىكنند بدون آنكه به منشا آن بپردازند.
6. شكلگيرى تصورات و دانش مسلمين
ملاحظات اينال سيك در ارتباط با ذهنيت اقتصادى عثمانى، همانند مشاهدات اولگنر سؤال جديدى به دنبال دارد كه چرا اين ذهنيت تا افول [و افت كامل] تمدن عثمانى نسبتبه اروپا، همچنان نفوذناپذير باقى ماند. وقتى كه تمدنى كه از نوعى تفوق نظامى، سياسى و اقتصادى بهرهمند بوده، روند نزولى را آغاز مىكند انتظار اين است كه راههاى تشخيص [و علتيابى] موضوع بررسى شود. در قرون هفدهم و هجدهم تعدادى از مسلمانها پيرامون واقعيت و علل افول [تمدن] جهان اسلام مطالبى نوشتند. برنارد لوئيس نشان مىدهد كه همه آنها، با اندكى استثنا، (50) متوجه برترى اروپا در صنعت اسلحهسازى بودند. عملا هيچ كدام از آنها به مطالعه و بررسى ارزشهاى اقتصادى جديد و نهادهايى كه تقويتكننده تفوق نظامى رو به رشد اروپا بود، نپرداختند. در نتيجه بسيارى از كشورهايى كه توسط مسلمانان اداره مىشدند، براى اخذ راهنمايى در نوسازى امور نظامى، به استخدام كردن غربيها پرداختند، اما تا مدتهاى طولانى نسبتبه درك جامعه غربى و فرهنگ و [حتى] فعاليتهاى اقتصادى آن توجه بسيار كمى كردند. لوئيس گزارش مىدهد كه درست تا قرن نوزدهم [حتى] يك اثر با محتواى اقتصادى به عربى، فارسى و يا تركى ترجمه نشد. اين طور نبود كه محققان [ناظران] مسلمان درباره افول جهان اسلام، توجهى به مشكلات اقتصادى نداشته باشند. از جمله مشكلاتى كه آنها بطور مشترك به عنوان عوامل ناتوانى اقتصادى شناسايى كردند، فساد، رابطهگرى [و پارتىبازى]، ظلم، حرص و ماليات سنگين بود. مشكلات مذكور به اين دليل به وجود آمدند كه ارزشها و نهادهايى كه حاميان رونق و شكوفايى گذشته بودند، به نحوى فاسد [و ناكارامد] گشته بودند. راه چاره مناسب، كشف، تجديد قوا و از نو نهادينه كردن ساختارهايى بود كه قبلا كارامد بودنشان به اثبات رسيده بود. جهان اسلام برخلاف اروپا، تا قرن نوزدهم، حركتهايى را كه تغييرات اجتماعى قابل توجهى در پى داشته باشد، ايجاد نكرد. (51) لوئيس در تفسير اين يافتهها، هيچ خطايى را متوجه روح اسلام نمىداند. او مىنويسد «اگرچه در قالبهاى اجتماعى و حقوقى مسلمانان مواردى هست كه نياز به ملاحظه مجدد دارد، در خود اسلام چيزى مخالف پيشرفت اقتصادى وجود ندارد. وى سپس پارهاى از انتقادات [و تحولات] اخلاقى را ذكر مىكند كه براى كسب مجدد پويايى اقتصادى در جهان اسلام اساسىاند. از جمله تغييراتى در ديدگاه نسبتبه سخاوت و لئامت، رتبهبندى وضع حرفهاى، گرايش به سوى كسب و كار، تجربه و نوآورى مفيد خواهد بود. ارزشهاى سنتىاى كه لوئيس به عنوان مدافع توسعه ذكر مىكند، نسبتبه مواردى كه اينال سيك و اولگنر بيان مىدارند، فراتر مىرود. در تبيين اينال سيك از افول اقتصادى، بدگمانى نسبتبه امور تازه [و نوظهور] نقشى محورى دارد. در ديدگاه اولگنر كمتوجهى به بازرگانان دليلى اساسى است. اما تاكيد بحث لوئيس، وراى شناسايى ارزشها و اعمال ضد رشد مىباشد. او معتقد است كه محققان مسلمان نسبتبه فرايندهاى در حال پيشرفت، تشخيص ضعيفى ارائه دادهاند و در شناسايى ساختار اجتماعىاى كه زمينهساز پيشرفت اقتصادى اروپا بوده، ناموفق بودهاند.