8. به سوى يك تركيب جامع [سنتز]; نقش كليدى بحث عمومى (68) - اسلام و توسعه نیافتگی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسلام و توسعه نیافتگی - نسخه متنی

تیمور کوران؛ مترجم: یداله دادگر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ملاحظه دو ايراد در باره اين بحث قابل توجه است [يكى اينكه] آيا اين ديدگاه با آن نقش مهمى كه مسلمانها در راه‏اندازى روابط تجارى با خارج از اروپا ايفا كردند، در تعارض نيست؟ مسلمانان براى تقويت‏شبكه‏هاى تجارى وسيع در كشورهاى آفريقايى و آسياى شرقى، نهادهاى اساسى تجارى راه‏اندازى كردند. نقش آنان شامل وارد كردن حقوق تعاونيها و مبادلات اقتصادى به مناطقى بود كه قبل از آن قانون مكتوب نداشتند، [همچنين در بر گيرنده] انتشار زبان عربى به عنوان زبان بازرگانى و در نتيجه ايجاد مبادلات در مناطقى بود كه قبل از آن، به خاطر اختلافات زبانى، از هم جدا بودند. (67) هيچ كدام از اين مشاهدات تعارضى با اوضاع نامساعد جهان اسلام نسبت‏به اروپا ندارد. اگرچه مسلمانها در توسعه و راه‏اندازى قراردادهاى فردى نقش اصلى را داشته‏اند، اما توسعه قوانين تعاونيها را به اروپاييها واگذار كردند. همين طور پس از آن كه به نهادينه كردن قوانين اعتبارات [مالى] بين فردى مبادرت كردند، تدوين چارچوب نهادى بانكدارى جديد را به اروپاييها سپردند. بنا به دلايلى كه قبلا مطرح گرديد، اين امور، مسلمانها را نسبت‏به غرب در مرتبه پايين‏ترى قرار داد. اما ديگر نمى‏بايست نسبت‏به مناطقى كه نهادها حتى از خاورميانه هم عقب‏مانده‏تر بودند، باز بمانند [كه در مورد تجار مسلمان چنين شد]. همان طور كه يك بازيگر متوسط شطرنج ممكن است از يك بازيگر حرفه‏اى شكست‏بخورد، اما يك بازيگر تازه‏كار [آماتور] را خواهد برد. تجار مسلمان نيز مى‏توانستند در رقابت‏با تجار اروپايى تسليم شوند ولى تفوق خود را در باقى قسمتهاى جهان حفظ نمايند.

دومين ايراد، مربوط به قابليتهاى اجتماعى پيوندهاى مدنى است. آيا چنين نيست كه مناطق پيشرفته اقتصادى، نسبت‏به مناطق فقير، در فعاليتهاى دسته‏جمعى شاركت‏بيشترى از خود نشان مى‏دهند؟ و آيا ممكن نيست كه اين مساله اعث‏بى‏اعتبارى اين نظر شود كه جامعه‏گرايى را مانع پيشرفت اقتصادى مى‏دانست؟ تحقيق رابرت پتنام، بر روى عدم برابريهاى منطقه‏اى در ايتاليا، در واقع نشان مى‏دهد كه جامعه مدنى در مناطق شمالى مرفه نسبت‏به مناطق جنوبى عقب‏مانده، توسعه‏يافته‏تر است. اما همچنين اثبات مى‏كند كه جامعه مدنى شمال، لبريز از شبكه‏هاى اجتماعى است: افراد نوعا متعلق به انجمنهاى زيادى هستند كه در درون هر يك روابط بين فردى تضعيف مى‏گردد. در مقابل، اشتغالات مدنى در جنوب محدودتر است، در عين حال همكاريهاى مبتنى بر پيوندهاى همبستگى [خانوادگى] قوى است. تفاوت مذكور بيانگر كارايى بيشتر نظام قانونى در شمال نسبت‏به جنوب است (كه در آن فقدان حمايت مؤثر از قوانين و قراردادها باعث استمرار مافيا گرديده است).

مناسبترين پيامد [در اينجا] اين است كه فردگرايى باعث تسريع در رشد مى‏شود، اما نه از طريق گسستن پيوندهاى اجتماعى، بلكه به وسيله تضعيف و متنوع ساختن آنها. برترى اقتصادى آن از راه تكثير انجمنها و گسترش انتخاب فردى در موضوع مشاركتهاى مدنى صورت مى‏گيرد. محدوديتهاى جامعه‏گرايى، به شكل شواهدى در تقويت پيوندهاى خانوادگى در جنوب ايتاليا، از تدوين شبكه‏هاى اشتغالات مدنى در عرض طبقات اجتماعى ممانعت‏به عمل مى‏آورد. پيوندهاى مستحكم مبتنى بر پيوندهاى خون (و نژاد) باعث‏حفظ و تقويت همكارى ميان گروههاى كوچك مى‏گردد، در حالى كه پيوندهاى ضعيف كه بطور زيست‏شناختى مردم غير مرتبط را به هم پيوند مى‏زند، باعث وسعت دادن به تعاون و همكارى و حفظ يك تركيب اجتماعى عظيم مى‏گردد.

يافته‏هاى پتنام در مورد ايتاليا ديدگاه گريف را رد نمى‏كند اما نشان مى‏دهد كه اثر فردگرايى و جامعه‏گرايى راههايى وراى ترتيبات تعاونى ميان بازرگانان را گسترش مى‏دهد. ادعاى گريف على‏رغم اين محدوديت، شايستگى توصيفى دارد كه كاملتر از ساير ديدگاههايى است كه تا به حال اشاره شده است و بطور خاص دو نوع تعادل جداگانه را تعريف مى‏كند; يكى عقيده فرهنگى مسلط اروپاى غربى را حفظ مى‏كند، و ديگرى جهان اسلام را نشان مى‏دهد. البته جاى اين انتقاد هست كه منشا تفاوتهاى مهم از لحاظ اقتصادى را توضيح داده نشده، رها نموده است. اما تمامى تجزيه و تحليلهاى اجتماعى اساسا آغازى دلبخواهى دارند و ادعاى قابل شناخت دانستن تفاوتهاى تمدنها بطور دقيق بلندپروازانه است. انتقاد قابل قبولتر آن است كه بحث مذكور اين امر را توضيح نداده كه چرا تا حدود يك قرن پيش جهان اسلام هيچ نوع شناسايى‏اى از آثار عقب‏ماندگى ناشى از عقايد فرهنگى‏اش انجام نداده است. چرا مسلمانان بلند همت در جستجوى موانع پيشرفت اقتصادى خود، به بازشناسى منشا ناملايمات مربوط، مبادرت نكرده‏اند؟ چرا حكام، به جهت ترس از سلطه اروپاى غربى، به شناسايى نارساييهاى اقتصادى فرهنگ جامعه‏گرايانه خود نپرداخته‏اند؟ چرا بازرگانان مسلمان در مقابل رقابت اروپاييها در ايجاد راه حلهايى به منظور جبران زيانهاى اقتصادى ناكام مانده‏اند؟ بخش پايانى مقاله به پيشنهاد و طرح برخى جوابهاى آزمايشى به اين قبيل سؤالها مى‏پردازد.

8. به سوى يك تركيب جامع [سنتز]; نقش كليدى بحث عمومى (68)

در ميان همه نظريه‏هاى مربوط به عدم مزيت اقتصادى يك عنصر مفقود وجود دارد و آن، هرچند بطور ضمنى در ديدگاه لوئيس اشاره شده است، از يك سو ارتباط بين بحث عمومى مرتبط با نهادهاى اقتصادى، خطمشيها و امكانات، و از سوى ديگر درك و فهم خصوصى است. براى تشخيص اين ارتباط انسان بايد مكانيسمى اجتماعى را شناسايى كند كه در قالب آن بحث عمومى شكل گرفته، حفظ شود و سپس كشف كند كه بحث عمومى چگونه تصورات، اطلاعات و دانش فردى را شكل مى‏دهد. اين قدمها به تركيب كردن برخى از ديدگاههاى متفاوتى كه در بخشهاى قبلى بحث‏شد، مبادرت مى‏كند. همچنين به اين مساله خواهد پرداخت كه چرا مسلمانها با وجود آن كه مى‏توانستند از اصلاحات اجتماعى بهره‏مند شوند، در اكثر مناطق و براى قرون متمادى، بطور اساسى به وضع موجود چسبيدند. من سازوكارهاى مناسب را هرچند در يك قالب عمومى و نه خاص تمدن اسلامى در كتابم، به نام «حقايق خصوصى، دروغهاى عمومى‏»، تدوين كرده‏ام. اين كتاب نشان مى‏دهد كه وقتى مردمانى كه از نظر شخصى حامى تغيير [و تحول] هستند، از عمومى ساختن مواضع و گرايشهاى خود خوددارى مى‏كنند، چگونه ساختارهاى غيركارامد اجتماعى به صورت نامعينى دوام مى‏يابد. انگيزه اين «رجحان تحريف‏» فرار از آن تنبيهى است كه معمولا دچار افرادى مى‏شود كه مواضع غير مشهور را اعلام كرده‏اند. يكى از محصولات فرعى آن فساد بحث عمومى است. زيرا افرادى كه تصميم مى‏گيرند خواستهاى شخصى خود را وارونه جلوه مى‏دهند، همچنين تصورات و دانش خود را كه مربوط به مطلوب بودن تغيير و تحول است، نيز پنهان مى‏كنند. اين امر نشان مى‏دهد كه ساختارهاى غير رايج، اگر شرايط براى مدتى كافى طول بكشد، نوعى پذيرش معتبر كسب مى‏كنند. انتقال بعضا از طريق ورود جمعيت جديد حاصل مى‏شود: با فقدان انتقاد از وضع موجود، اعضاى جديد جامعه از كشف اين واقعيت عاجز خواهند بود كه چرا ممكن است تحولات نافع باشد. در صورتى كه بحث عمومى، يك وضع اجتماعى را مطلوب تلقى كند، حتى مردمانى كه از آن وضع صدمه ديده‏اند، ممكن است درك نكنند كه چگونه با تخريب آن، زندگى‏شان بهبود مى‏يابد.

/ 17