بیشترلیست موضوعات اسلام و توسعهنيافتگى: بازنگرى يك معماى ديرينه× چكيده: 1. مقدمه 2. آمار و فرايندى كه نيازمند توضيح است نقش مراكز آموزشي در ارتقأفرهنگ عمومي از ديدگاه امام خميني(ره) الف ـ جايگاه خاص مراكز آموزشي در رهنمودهاي حضرت امام(ره) ب ـ آموزش و پرورش به منزله يك فرآيند 3. سه قضيه اصلى (25) 4. خود اسلام به عنوان مانع دايمى توسعه 5. جهانبينىهاى ايستا به همراه اسلام 6. شكلگيرى تصورات و دانش مسلمين 7. جامعهگرايى 8. به سوى يك تركيب جامع [سنتز]; نقش كليدى بحث عمومى (68) توضیحاتافزودن یادداشت جدید
ملاحظه دو ايراد در باره اين بحث قابل توجه است [يكى اينكه] آيا اين ديدگاه با آن نقش مهمى كه مسلمانها در راهاندازى روابط تجارى با خارج از اروپا ايفا كردند، در تعارض نيست؟ مسلمانان براى تقويتشبكههاى تجارى وسيع در كشورهاى آفريقايى و آسياى شرقى، نهادهاى اساسى تجارى راهاندازى كردند. نقش آنان شامل وارد كردن حقوق تعاونيها و مبادلات اقتصادى به مناطقى بود كه قبل از آن قانون مكتوب نداشتند، [همچنين در بر گيرنده] انتشار زبان عربى به عنوان زبان بازرگانى و در نتيجه ايجاد مبادلات در مناطقى بود كه قبل از آن، به خاطر اختلافات زبانى، از هم جدا بودند. (67) هيچ كدام از اين مشاهدات تعارضى با اوضاع نامساعد جهان اسلام نسبتبه اروپا ندارد. اگرچه مسلمانها در توسعه و راهاندازى قراردادهاى فردى نقش اصلى را داشتهاند، اما توسعه قوانين تعاونيها را به اروپاييها واگذار كردند. همين طور پس از آن كه به نهادينه كردن قوانين اعتبارات [مالى] بين فردى مبادرت كردند، تدوين چارچوب نهادى بانكدارى جديد را به اروپاييها سپردند. بنا به دلايلى كه قبلا مطرح گرديد، اين امور، مسلمانها را نسبتبه غرب در مرتبه پايينترى قرار داد. اما ديگر نمىبايست نسبتبه مناطقى كه نهادها حتى از خاورميانه هم عقبماندهتر بودند، باز بمانند [كه در مورد تجار مسلمان چنين شد]. همان طور كه يك بازيگر متوسط شطرنج ممكن است از يك بازيگر حرفهاى شكستبخورد، اما يك بازيگر تازهكار [آماتور] را خواهد برد. تجار مسلمان نيز مىتوانستند در رقابتبا تجار اروپايى تسليم شوند ولى تفوق خود را در باقى قسمتهاى جهان حفظ نمايند. دومين ايراد، مربوط به قابليتهاى اجتماعى پيوندهاى مدنى است. آيا چنين نيست كه مناطق پيشرفته اقتصادى، نسبتبه مناطق فقير، در فعاليتهاى دستهجمعى شاركتبيشترى از خود نشان مىدهند؟ و آيا ممكن نيست كه اين مساله اعثبىاعتبارى اين نظر شود كه جامعهگرايى را مانع پيشرفت اقتصادى مىدانست؟ تحقيق رابرت پتنام، بر روى عدم برابريهاى منطقهاى در ايتاليا، در واقع نشان مىدهد كه جامعه مدنى در مناطق شمالى مرفه نسبتبه مناطق جنوبى عقبمانده، توسعهيافتهتر است. اما همچنين اثبات مىكند كه جامعه مدنى شمال، لبريز از شبكههاى اجتماعى است: افراد نوعا متعلق به انجمنهاى زيادى هستند كه در درون هر يك روابط بين فردى تضعيف مىگردد. در مقابل، اشتغالات مدنى در جنوب محدودتر است، در عين حال همكاريهاى مبتنى بر پيوندهاى همبستگى [خانوادگى] قوى است. تفاوت مذكور بيانگر كارايى بيشتر نظام قانونى در شمال نسبتبه جنوب است (كه در آن فقدان حمايت مؤثر از قوانين و قراردادها باعث استمرار مافيا گرديده است). مناسبترين پيامد [در اينجا] اين است كه فردگرايى باعث تسريع در رشد مىشود، اما نه از طريق گسستن پيوندهاى اجتماعى، بلكه به وسيله تضعيف و متنوع ساختن آنها. برترى اقتصادى آن از راه تكثير انجمنها و گسترش انتخاب فردى در موضوع مشاركتهاى مدنى صورت مىگيرد. محدوديتهاى جامعهگرايى، به شكل شواهدى در تقويت پيوندهاى خانوادگى در جنوب ايتاليا، از تدوين شبكههاى اشتغالات مدنى در عرض طبقات اجتماعى ممانعتبه عمل مىآورد. پيوندهاى مستحكم مبتنى بر پيوندهاى خون (و نژاد) باعثحفظ و تقويت همكارى ميان گروههاى كوچك مىگردد، در حالى كه پيوندهاى ضعيف كه بطور زيستشناختى مردم غير مرتبط را به هم پيوند مىزند، باعث وسعت دادن به تعاون و همكارى و حفظ يك تركيب اجتماعى عظيم مىگردد. يافتههاى پتنام در مورد ايتاليا ديدگاه گريف را رد نمىكند اما نشان مىدهد كه اثر فردگرايى و جامعهگرايى راههايى وراى ترتيبات تعاونى ميان بازرگانان را گسترش مىدهد. ادعاى گريف علىرغم اين محدوديت، شايستگى توصيفى دارد كه كاملتر از ساير ديدگاههايى است كه تا به حال اشاره شده است و بطور خاص دو نوع تعادل جداگانه را تعريف مىكند; يكى عقيده فرهنگى مسلط اروپاى غربى را حفظ مىكند، و ديگرى جهان اسلام را نشان مىدهد. البته جاى اين انتقاد هست كه منشا تفاوتهاى مهم از لحاظ اقتصادى را توضيح داده نشده، رها نموده است. اما تمامى تجزيه و تحليلهاى اجتماعى اساسا آغازى دلبخواهى دارند و ادعاى قابل شناخت دانستن تفاوتهاى تمدنها بطور دقيق بلندپروازانه است. انتقاد قابل قبولتر آن است كه بحث مذكور اين امر را توضيح نداده كه چرا تا حدود يك قرن پيش جهان اسلام هيچ نوع شناسايىاى از آثار عقبماندگى ناشى از عقايد فرهنگىاش انجام نداده است. چرا مسلمانان بلند همت در جستجوى موانع پيشرفت اقتصادى خود، به بازشناسى منشا ناملايمات مربوط، مبادرت نكردهاند؟ چرا حكام، به جهت ترس از سلطه اروپاى غربى، به شناسايى نارساييهاى اقتصادى فرهنگ جامعهگرايانه خود نپرداختهاند؟ چرا بازرگانان مسلمان در مقابل رقابت اروپاييها در ايجاد راه حلهايى به منظور جبران زيانهاى اقتصادى ناكام ماندهاند؟ بخش پايانى مقاله به پيشنهاد و طرح برخى جوابهاى آزمايشى به اين قبيل سؤالها مىپردازد.
8. به سوى يك تركيب جامع [سنتز]; نقش كليدى بحث عمومى (68)
در ميان همه نظريههاى مربوط به عدم مزيت اقتصادى يك عنصر مفقود وجود دارد و آن، هرچند بطور ضمنى در ديدگاه لوئيس اشاره شده است، از يك سو ارتباط بين بحث عمومى مرتبط با نهادهاى اقتصادى، خطمشيها و امكانات، و از سوى ديگر درك و فهم خصوصى است. براى تشخيص اين ارتباط انسان بايد مكانيسمى اجتماعى را شناسايى كند كه در قالب آن بحث عمومى شكل گرفته، حفظ شود و سپس كشف كند كه بحث عمومى چگونه تصورات، اطلاعات و دانش فردى را شكل مىدهد. اين قدمها به تركيب كردن برخى از ديدگاههاى متفاوتى كه در بخشهاى قبلى بحثشد، مبادرت مىكند. همچنين به اين مساله خواهد پرداخت كه چرا مسلمانها با وجود آن كه مىتوانستند از اصلاحات اجتماعى بهرهمند شوند، در اكثر مناطق و براى قرون متمادى، بطور اساسى به وضع موجود چسبيدند. من سازوكارهاى مناسب را هرچند در يك قالب عمومى و نه خاص تمدن اسلامى در كتابم، به نام «حقايق خصوصى، دروغهاى عمومى»، تدوين كردهام. اين كتاب نشان مىدهد كه وقتى مردمانى كه از نظر شخصى حامى تغيير [و تحول] هستند، از عمومى ساختن مواضع و گرايشهاى خود خوددارى مىكنند، چگونه ساختارهاى غيركارامد اجتماعى به صورت نامعينى دوام مىيابد. انگيزه اين «رجحان تحريف» فرار از آن تنبيهى است كه معمولا دچار افرادى مىشود كه مواضع غير مشهور را اعلام كردهاند. يكى از محصولات فرعى آن فساد بحث عمومى است. زيرا افرادى كه تصميم مىگيرند خواستهاى شخصى خود را وارونه جلوه مىدهند، همچنين تصورات و دانش خود را كه مربوط به مطلوب بودن تغيير و تحول است، نيز پنهان مىكنند. اين امر نشان مىدهد كه ساختارهاى غير رايج، اگر شرايط براى مدتى كافى طول بكشد، نوعى پذيرش معتبر كسب مىكنند. انتقال بعضا از طريق ورود جمعيت جديد حاصل مىشود: با فقدان انتقاد از وضع موجود، اعضاى جديد جامعه از كشف اين واقعيت عاجز خواهند بود كه چرا ممكن است تحولات نافع باشد. در صورتى كه بحث عمومى، يك وضع اجتماعى را مطلوب تلقى كند، حتى مردمانى كه از آن وضع صدمه ديدهاند، ممكن است درك نكنند كه چگونه با تخريب آن، زندگىشان بهبود مىيابد.