بیشترلیست موضوعات اسلام و توسعهنيافتگى: بازنگرى يك معماى ديرينه× چكيده: 1. مقدمه 2. آمار و فرايندى كه نيازمند توضيح است نقش مراكز آموزشي در ارتقأفرهنگ عمومي از ديدگاه امام خميني(ره) الف ـ جايگاه خاص مراكز آموزشي در رهنمودهاي حضرت امام(ره) ب ـ آموزش و پرورش به منزله يك فرآيند 3. سه قضيه اصلى (25) 4. خود اسلام به عنوان مانع دايمى توسعه 5. جهانبينىهاى ايستا به همراه اسلام 6. شكلگيرى تصورات و دانش مسلمين 7. جامعهگرايى 8. به سوى يك تركيب جامع [سنتز]; نقش كليدى بحث عمومى (68) توضیحاتافزودن یادداشت جدید
نظريهپردازان تجدد و توسعه در دهههاى پس از جنگ جهانى دوم، همانند اجداد شرقشناس خود، از طريق جريانهاى روشنفكرىاى كه مذهب را اسب سركشى تلقى مىكردند كه بايد توسط پيشرفتبشرى مغلوب گردد (34) ديدگاه خود را در مورد انديشه اسلامى ساختند. همچنين بسيارى از آنها نسبتبه مذاهب اصلى شرقى، ديد پايينى از خود بروز دادند; (35) آنها عموما از تلاشهايى حمايت مىكردند كه گستره وسيعى خارج از قلمرو مذهب شامل اقتصاد را در بر مىگرفت. اگر مثلا آنها اسلام را، نسبتبه مسيحيت، مدافع ضعيفترى از توسعه قلمداد مىكردند، دليل اساسىشان اين بود كه دنياگرايى در كشورهاى مسيحىنشين نسبتبه مسلماننشين جلوتر رفته بود. آنها مىتوانستند ادعاهاى تاييد نشدهاى در مورد آثار و نتايج اسلام بكنند. زيرا بعيد بود كه خوانندگان [آثار] آنها، به طرح سؤال [و بازخواست] از آنها بپردازند. توجه داشته باشيد كه برداشتهاى نوگرايى [تجدد] در انحصار متفكرانى بود كه اصلاحاتى تصنعى [درجه دو و مصنوعى] درباره اسلام داشتند. اين امر همچنين توسط برخى از محققان برجسته تمدن اسلامى نيز، كه مروج اين ديدگاه بودند كه توسعه اسلام مبتنى بر دنياگرايى آن است، پذيرفته شده بود. (36) يك مورد در اين باره، نيازى بركز مىباشد كه آثار وى در مورد تاريخ تركيه هر نوع پيشرفت اجتماعى را با برداشت تازهاى از اسلام پيوند مىزند. وى اظهار مىدارد كه شهروندان عثمانى پيشرفتهاى علمى غرب را از طريق مدارسى ياد مىگيرند كه توسط خارجيها اداره، اگر نگوييم تاسيس، مىشوند. تا زمان اصلاحات دهه 1920 آتاتورك، برنامه آموزشى مدارس سنتى، بطور اساسى ايستا باقى ماند. بركز ادامه مى دهد كه تقريبا تمامى رهبرانى كه مبارزه نوگرايى مربوط به امپراتورى عثمانى و دولتهاى پيرو آن را آغاز كردند، در معرض [انديشه] فلسفه غربى قرار داشتهاند. شواهد بيشترى توسط بركز و ديگران (37) ثبت گرديده كه [بر مبناى آن] دانشمندان مذهبى قلمرو قضاوت خود را در گسترهاى وسيع از موضوعات قانونى، اجتماعى و آموزشى قرار دادهاند. اگرچه اسلام در اصل، وجود واسطه كشيش مآب بين خداوند و مؤمن را رد مىكند، (38) [اما] در عمل ترتيبات [و تشكيلات] مذهبى همواره كنترل و نفوذ قابل توجهى بر روى اين كه مسلمانها اسلام را چگونه تفسير مىكنند، دارند. بركز همچنين بيان مىدارد كه روحانيان [و كشيشها] عموما موضع محافظهكارانه داشتهاند و اصلاحطلبان موفق بايد [براى پيشرفت] بر جناح مقام كشيشى مربوط فايق آيند. در عين حال برخى از محاسبات خود بركز، مانع بودن مذهب براى توسعه را تاييد نمىكند. [مثلا، اگرچه] اين واقعيت، كه اولين ماشين چاپ در خدمتبه مسلمانان در حدود سال 1727 تقريبا سه قرن پس از دستگاه چاپ گوتنبرگ (39) راهاندازى شد، ريشه در مقاومت از ناحيه روحانيان دارد، [اما] بركز نشان مىدهد كه اين قبيل مقاومتها عملا جزئى بودهاند. مقاومت در برابر چاپ، بيشتر به كتابهايى مربوط مىشد كه اهميت اسلامى چندانى نداشتند. وى در جايى ديگر بيان مىكند كه اين تاخير طولانى عمدتا در نتيجه تلاقى چند عامل غير مذهبى از جمله تقاضاى پايين براى [خريد] كتاب، دسترسى محدود به كاغذ، و فقدان تاسيسات زيربنايى فنى بوده است. او همچنين بيان مىكند كه روحانيان با راهاندازى مدارس [و دانشكدههاى] فنى و پزشكى از نوع غربى زياد مخالفت نمىكردند. جهت رفع حساسيت مسلمانها، در امپراتورى عثمانى در اولين دانشكدههاى طب، درس تشريح با استفاده از ابزار ساخته شده از موم به دانشجويان آموزش داده مىشد و از اجساد انسان [براى اين منظور] استفاده نمىشد، اما زمانى كه سرانجام اجساد را براى تشريح وارد كلاسها كردند، مخالفتى به دنبال نداشت. در ضمن، دانشكدههاى طب در استخدام دانشجويان مسلمان با مشكلات كمى روبرو بودند. شواهد كلى نشان مىدهد كه مسلمانانى كه تمايل داشتهاند تحصيلات جديد را دنبال كنند، با موانع غير قابل حلى مواجه نبودهاند. موارد مذكور از نوشتههاى بركز نوعى حمايت [و تاييد] از نظريه رودنسون است كه اسلام بتنهايى مسؤول پيشرفت اقتصادى [به منظور همراه شدن با اروپا از نظر اقتصادى] نبوده است. لذا اين امور به همراه مشاهدات رودنسون معمايى را مطرح مىكند كه چرا جهان اسلام از آن صعود و اوج هزاره قبلى، با شدت قابل توجهى به اين افول رسيده است. در واقع اثبات اغراقآميز بودن بيان بركز، شواهد غير قابل حثبودن افول [اقتصادى] طولانى جهان اسلام را نفى نمىكند، بلكه تنها باعث طرح سؤالهاى جديدى مىشود; در صورتى كه روحانيان مقاومتى نكردهاند، چرا جهان اسلام در پذيرش طب جديد بكندى عمل كرد؟ چرا تقاضاى مسلمانان براى كتاب آن قدر كند رشد مىكرد كه دستگاه چاپ تا قرن 18 به يك تكنولوژى غير قابل رشد تبديل شده بود و [اين در حالى بود كه] پناهندگان يهودى براى يهوديان عثمانى، از سال 1493 از اسپانيا، كتاب چاپى مىآوردند. انسان مجبور نيست، براساس اين مفاد كه حتما جواب اين قبيل سؤالها ريشه مذهبى دارد، دستبه دامن جبرگرايى، كتابهاى مقدس و يا تشكلات مذهبى گردد. دو بخش بعدى، نسبتبه بخش فعلى، نقدهاى دقيقتر [و پيچيدهترى] را مطرح مىكنند. در حالى كه همانند قبليها اين امر مورد ملاحظه خواهد بود كه برداشتها و گرايشهاى فردى در تحولات اقتصادى اهميت دارند، در عين حال منشا اين گرايشها نيز توضيح داده مىشود. آنها تاثيرات اقتصادى اسلام را ثابت تلقى نكرده بلكه متغير مىگيرند، عناصرى اجازه مىيابند در يك زمان از نوعى تغيير حمايت كنند و در زمان ديگر از آن دستبردارند. همان طور كه خواهيم ديد، اين بحثها نشان مىدهند كه اوضاع و احوال اجتماعى، برجستگى خصوصيات ثباتپرورى مذهبى را نشان مىدهد و همچنين مىرساند كه تفاسير جديد از اسلام براى مشروعيتبخشيدن به وضع موجود نوعى مساعدت محسوب مىگردند.
5. جهانبينىهاى ايستا به همراه اسلام
بحث از مشاهده اين امر آغاز شد كه هدف اصلى دولتهاى خاورميانه حفظ قدرت حاكمان خود گرديد. (40) آنها براى حصول به اين هدف توليد و تجارت را گسترش دادند، اما در عين حال به تقويتيك سلسله بافتهاى نهادى و ايدئولوژيك نيز پرداختند. هليل اينال سيك اين برداشت را در تجزيه و تحليل خود تحت عنوان «ذهنيت اقتصادىعثمانى» [يا بطور خلاصه ذهنيت اقتصادى] تدوين مىكند. او توضيح مىدهد كه حكام عثمانى به دنبال اين بودند كه شهرهاى بزرگ خود را مرفهتر و خوشبختتر نگه دارند، لذا اقدام به راهاندازى مراكز بازرگانى كردند، و براى كنترل راههاى تجارى حياتى تلاش كردند. اما با توجه به علاقه درجه اول آنها به حفظ امنيتخود، توجه فوقالعادهاى را به ثبات اقتصادى معطوف داشتند. در نتيجه، كنترل قيمتها را تقويت كردند، براى صادرات مقرراتى وضع نمودند، بنيادهاى خيريه راهاندازى كردند، فشار اصلى ماليات را بر روستاها متمركز كردند، و از همه مهمتر تغييرات سازمانى را محدود ساختند. نظام مربوط براى غلبه يافتن بر سرزمينهاى تحتسيطره به قدر كافى كارايى داشت، اما زمانى كه اروپاى تحول يافته، از لحاظ اقتصادى و نظامى بر امپراتورى عثمانى تفوق پيدا كرد، تبديل به يك مانع جدى شد. حاكمان عثمانى با وجود تاريخ طولانى گسترش سلطه، و اعتقاد آنها به كفايت و صلاحيت اجتماعىشان نتوانستند علت عقبگرد سريع خود را دريابند. پس آنچه در ارتباط با ذهنيت اقتصادى عثمانى، نقص و قابل نقد محسوب مىشد، تمركز آنها بر ثبات اجتماعى بود. اين تمركز باعثشد كه فوريت مفهومى كه ما اكنون نامش را توسعه اقتصادى مىگذاريم، كند شود. در ديد اينال سيك در هيچ جا مذهب، عنصرى حركتدهنده نسبتبه نيروهاى ايدئولوژيك و نهادى تلقى نمىشود، اما اسلام از طريق مشروعيتبخشيدن به خطمشىهايى كه براى حصول به هدف پايدارى اجتماعى ترسيم شدهاند، به حمايت از وضع موجود مىپردازد. مثلا قوانين اسلام در مورد «حسبه» كه در آغاز توسط بعضى از اعراب تدوين شد، كه به دنبال پيدا كردن توجيه شرعى براى قوانين بازار بودند، به وسيله عثمانيها جهت اخذ پوشش مذهبى براى پارهاى از مقياسهاى ضد رقابتى مورد استفاده قرار گرفت. زمانى كه تحولات اروپا نظام اقتصادى عثمانى را بطور وسيعى غير كارامد ساخت، اين اعتبار اسلامى چالشهاى اصلى را شكست اسلام و نه پيروزى براى عثمانيها جلوه داد كه در نيتجه باعثبروز موانعى براى اصلاحات گرديد. به عبارت ديگر، اعتبار مذهبى وضع موجود، هزينه تغيير [و اصلاح] را افزايش داد.