چكيده: - اسلام و توسعه نیافتگی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسلام و توسعه نیافتگی - نسخه متنی

تیمور کوران؛ مترجم: یداله دادگر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

چكيده:

كشورهاى مسلمان جهان عمدتا براى مدتهاى مديدى توسعه نيافته مانده‏اند. اين مقاله ساز و كارهايى را كه به عنوان تبيين انگاره مذكور مطرح شده‏اند، طبقه‏بندى نموده، به نقد مى‏كشاند و مى‏گستراند. يكى از اين ساز و كارها در بر گيرنده كاربرد اسلام جهت مشروعيت دادن به جهان‏بينى‏هايى است كه در خدمت منافع طبقاتى هستند. ديگرى موانع مذهبى موجود در برابر آزادانديشى و خلاقيت را مورد تاكيد قرار مى‏دهد. و باز ساز و كار ديگرى بر سنتهاى جامعه‏نگرانه‏اى متمركز مى‏شود كه تخريبگر انگيزه‏هاى لازم براى تدوين و توسعه نهادهاى اقتصادى سرمايه‏دارى مى‏باشند. هيچ كدام از اين توضيح و تبيينها اين واقعيت را روشن نكردند كه چرا گروهها بدون هيچ تلاشى در ارتباط با موانع رشد در حصول به يك سرى اصلاحات اساسى ناكام مانده‏اند. عنصر مفقود [در اين باره] نقش «بحث عمومى (4) » در بازداشتن افراد از زير سؤال بردن حتى توجه كردن به عدم كارايى اجتماعى است.

1. مقدمه

در تاريخ 29 اكتبر 1923، تركيه به عنوان [يك كشور با نظام] جمهورى اعلام گرديد. بنيانگذار رژيم جديد (كه نهايتا نام آتاتورك به خود گرفت)، پيرامون فرهنگ و مذهب با خبرنگارى مصاحبه‏اى انجام داد. او با بيان اين مطلب كه مذهب لزوما مخالف پيشرفت نيست، گفت، ملت ترك بايد مذهبى باقى بماند. در عين حال وى افزود كه بسيارى از هم‏ميهنان تركش توسط يك مذهب مخدوش و مصنوعى كه نوعى تفسير خرافاتى نسبت‏به آن صورت گرفته است عقب نگهداشته شده‏اند. تحت رهبرى او خلافت اسلامى برچيده شد و دنياگرايى [سكولاريزم]، يعنى يكى از اصول هدايتگر رهبرى‏اش، [به جاى آن] اعلام گرديد.

معرفى اسلام يا حداقل اسلام رايج‏به‏عنوان يك مذهب غير عقلانى و واپسگرايانه، تنها عقيده آتاتورك نبود. بسيارى از مسلمانان تحصيل‏كرده [در زمان وى] و اكثريت غربيها در اين برداشت‏با وى سهيم بودند. براى عده زيادى اين امر بديهى مى‏نمود كه اسلام با توسعه اقتصادى سازگار نيست، و يا حداقل به اندازه غرب، حامى توسعه نمى‏باشد. در حالى كه قشر وسيعى از مسلمانان بى‏سواد بودند، در غرب آموزش عمومى توده‏ها از حدود برخى نمونه‏هاى مطلوب نيز فراتر رفته بود. عده كمى از مسلمانان، اكتشافات و نوآورى‏ها را درك مى‏كردند و حتى عده بسيار كمترى به دنبال سرمايه‏گذارى در اين زمينه‏ها بودند; همان اكتشافات و خلاقيتهايى كه موجب تغيير فرايند توليد، رهنمون شدن به كالاهاى جديد، و به پيش بردن سطح زندگى مى‏گرديد. تجارت مسلمانان با جهان خارج و حتى در درون خودشان عمدتا تحت كنترل اروپاييانى بود كه نمايندگيهاى منطقه‏اى آنها، ريشه در اقليتهاى مذهبى داشتند. مسلمانها بانكهاى محدودى را راه‏اندازى كرده بودند و خزانه‏هاى آنان تهى بود. تقابل بين پيشرفت در اروپا و عقب‏ماندگى جهان اسلام از چنان شتاب [و شدتى] برخوردار بود كه چهره اسلام را ضد نوين‏سازى [مدرنيزه كردن] اقتصادى جلوه مى‏داد.

سه ربع قرن بعد [مؤلف اين تاريخ را نسبت‏به سال اعلام جمهورى در تركيه مى‏سنجد، و در واقع منظور وى سال جارى مسيحى يعنى 1997 مى‏باشد] برخى از كشورهاى مسلمان به عنوان كشورهاى با درامد بالا [ثروتمند] و بقيه به صورت جوامع با درامد متوسط در فهرست‏بانك جهانى ديده مى‏شوند. در عين حال قسمت اعظم جمعيت فقيرترين كشورهاى جهان را مسلمانان تشكيل مى‏دهند. بنابراين از نظر علمى، طبيعى است كه وجود ارتباط دو جانبه على ميان اسلام و توسعه اقتصادى مورد بررسى قرار گيرد. من روى اين نكته تاكيد مى‏كنم كه همبستگى آمارى (5) دلالت‏بر عليت ندارد. ترسيم عليت نيازمند شناسايى يك يا چند ساز و كار خواهد بود، كه دليل موجهى براى وجود همبستگى محسوب گردند.

هدف اين نوشته طبقه‏بندى و نقد برخى از ساز و كارهاى پيشنهاد شده [در مبحث اسلام و توسعه] و تمييز آنها از بحثهاى خامى است كه هنگام دنياگرا شدن تركيه و محدود شدن قدرت اجتماعى اسلام در آنجا جريان داشته است. در پايان، يك سرى زمينه‏ها [و مبانى] براى ارائه نظريه‏اى جامع فراهم مى‏آورم. اين نكته را بايد ملاحظه كرد كه ادبيات مربوط به ديدگاه اهميت اسلام در اوضاع و احوال جهانى، به ميزان قابل توجهى كم مى‏باشد. مثلا رسم معمول كتب تدوين شده توسعه به زبان انگليسى اين نيست كه به تفسير ارتباط ميان مذهب و توسعه اقتصادى بپردازند، (6) و بطور خاص چيزى از نقش اقتصادى اسلام بيان نمى‏كنند. (7)

يك دليل براى كمى علاقه به بررسيهاى مربوط به ارتباط ميان اسلام و توسعه، عدم اشتراك برخورد درون رشته‏اى موجود بين علم اقتصاد و مذهب است. اقتصاددانان حتى آنانى كه با جهان اسلام مرتبط هستند، عموما درباره مطالعات علمى پيرامون مذهب، اطلاعات كمى دارند; [آنها] غالبا اين مطلب را آموخته‏اند كه متغيرهاى فرهنگى‏اى را كه كمى كردنشان دشوار است، رها كرده چنان با آنها برخورد كنند كه گويى هيچ گونه اثر اقتصادى‏اى مثبت‏يا منفى در بر ندارند. متفكران تحصيل‏كرده در ادبيات، تاريخ و يا سياست در اسلام [نيز] در مورد دقت در علم اقتصاد با بى‏ميلى برخورد مى‏كنند. دليل ديگر عدم اشتراك در تجزيه و تحليلهاى مربوط، نسبيت‏گرايى فرهنگى است كه از طريق مطالعات انسان‏شناسانه دهه 1930 نيروى جديدى پيدا كرد و فرهنگ را به عنوان يك پديده غير قابل مقايسه مطرح نمود. چون نسبيت‏گرايى فرهنگى، با اين گرايش كه هر فرهنگ بايد بر مبناى تعابير خاص خودش مطالعه گردد، باعث دلسردى نسبت‏به مطالعات مقايسه‏اى درباره آثار اقتصادى متغيرهاى فرهنگى گرديده است. (8) و باز دليل ديگر كميابى تحقيقات درباره تاثير اقتصادى اسلام، به تلاشهايى برمى‏گردد كه براى دور كردن و مبارزه با تصوراتى است كه نسبت‏به مسلمانان، ضد [و دشمن] تلقى مى‏شوند. (9)

/ 17