7. جامعه‏گرايى - اسلام و توسعه نیافتگی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسلام و توسعه نیافتگی - نسخه متنی

تیمور کوران؛ مترجم: یداله دادگر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

7. جامعه‏گرايى

در توصيف بحثهاى اولگنر گفتيم كه حتى زمانى كه اروپاى غربى بطور زايدالوصفى به‏سوى فردگرايى حركت كرد، تمدن اسلامى عمدتا جامعه‏گرا باقى ماند. اولگنر به هيچ وجه اولين فردى نيست كه پيامدهاى اين واگرايى فرهنگى را حس كرده است. در روزهاى آخر عمر امپراتورى عثمانى بسيارى از اصلاحگران، فردگرايى غربى را كليد پويايى و قدرتمندى آن مى‏دانستند. يك غربگراى ترك به خاطر روح آزادى و فعاليت فردى، حس اقتدار و مسؤوليت‏پذيرى، تاكيد بر وقار و كمال فردى در فرهنگ انگلو ساكسون، به تحسين از آن فرهنگ پرداخت. (57) مخالفان غربگرايى، از خصوصيات موجود در غرب، ويژگى فردگرايى را مورد حمايت قرار نمى‏دادند. آنها در حالى كه به تحسين علوم غربى مى‏پرداختند، تكيه بر برتريهاى اخلاقى، اجتماعى و سياسى اسلام داشتند. آنها اعتقاد داشتند كه براى فايق آمدن بر عقب‏ماندگيهاى اقتصادى، مسلمانان تنها لازم است از وحدت بين خود بهره گيرند، ارتباطات جامعه‏گرايانه خود را احيا كنند، و روح حقيقى اسلام را مجددا كشف كنند; تدوين فردگرايى غربى به معناى مبادله يك مذهب كامل، با يك نظام اخلاقى ساخته دست‏بشر و لذا يك موضوع دون مرتبه‏تر خواهد بود.

پس از آن هر دو جناح در مورد مساله غرب‏گرايى مى‏فهميدند كه آن با فدا كردن جامعه‏گرايى، مروج فردگرايى است. روح جامعه‏گرايى اين است كه حقوق و وظايف افراد، نشات گرفته از موقعيت اجتماعى آنان است و خوبى [خير] همان خير مشترك اجتماع است، كه عمدتا قائم بالذات تلقى مى‏شود. در مقابل، فردگرايى تدارك بخش آزاديهاى وسيع فردى مربوط به فعاليتها، اشتغالات، عقايد، وظايف و مسئوليتها مى‏باشد و در راستاى انديشه‏هاى خودتعيينى، به‏دنبال خلق شرايطى است كه لذت‏بخشى اين آزاديها را به حداكثر برساند. (58) فردگرايى و جامعه‏گرايى، هر دو در هر جامعه‏اى وجود دارند. بسيارى از افراد بطور همزمان به طريق اجتماعى عمل مى‏كنند: مردمانى كه در قالب رقابت‏بازارى، به صورت افراد رفتار مى‏كنند، اغلب در درون خانواده‏هاى خود، به صورتى اجتماعى، عمل مى‏كنند. در عين حال قدرت نسبى اين اخلاقيات، در طول زمان و نسبت‏به افراد و تمدنهاى گوناگون، متفاوت است. جامعه‏گرايى در فرانسه قرون وسطى نسبت‏به فرانسه فعلى قويتر بود; جامعه‏گرايى خاورميانه در حال حاضر از اروپا نيرومندتر است.

دقيقترين تلاش براى توضيح اين كه چگونه اخلاقيات جامعه‏گرايانه و فردگرايانه روى توسعه اقتصادى تاثير مى‏گذارند، توسط اونرگريف صورت گرفته است. ديدگاه اساسى گريف اين است كه اخلاقيات حاكم بر هر جامعه، «عقايد فرهنگى‏» آن را شكل مى‏دهد كه اينها انتظارات اعضاى آن نسبت‏به اعمالى است كه احتمالا ساير اعضا انجام خواهند داد. فردگرايى و جامعه‏گرايى به عقايد فرهنگى متفاوت و لذا به انگاره‏هاى مبادله‏اى مختلفى خواهند رسيد. (59) در جامعه‏اى كه جامعه‏گرايى حاكم است، بازرگانان متقلب به خاطر آن است كه ارتباط نزديك با ساير اعضا بسرعت‏به احترام و اعتبار كاذبى نايل مى‏آيند. و اين امر به خاطر تلاش لازم جهت مجازات آنها، هزينه‏هاى سنگينى به دنبال دارد. آنها براى حفاظت از داراييهاى خود «درستكارانه‏» عمل مى‏كنند مگر زمانى كه وسوسه تقلب شديد باشد. اما در مقابل، در جوامعى كه اخلاقيات فردگرايانه حاكم باشد، بازرگانان هيچ نوع مسؤوليت‏شخصى براى تقويت ارزشهاى اجتماعى ندارند، لذا هزينه اجتماعى مجازات جهت‏حفظ اعتماد در ميان بازرگانان، بسيار اندك است. در جامعه‏گرايى، شيوع اعتماد معمولا باعث مى‏شود كه بازرگانان از يكديگر به عنوان نماينده خود استفاده كنند، اما در شرايط فردگرايانه بازرگانان، عموما از افرادى از غير [طبقه] خود و معمولا از جوامع خارج از خود جهت نمايندگى استفاده مى‏كنند.

گريف با اين منطق ساده، پيامدهايى را استخراج مى‏كند كه بر شكل‏گيرى اقتصادى دو گروه از بازرگانان قرون وسطى پرتو مى‏افكند: [يك دسته] تاجران اهل ژنو، از منطقه «لاتين‏» [روم قديم]، هستند كه از مناطق شديدا فردگراى حوزه مديترانه مى‏باشد، و [دسته ديگر] تجار مغربى از مناطق زير سيطره اسلام هستند كه بطور يكنواخت، جامعه‏گرايى بر آن حاكم است. گروه اخير اگرچه يهودى بودند، ارزشهاى جامعه‏گرايانه مسلمانهايى را كه در ميانشان زندگى مى‏كردند، به همراه داشتند. بحث گريف باعث مى‏شود كه انسان انتظار داشته باشد كه جامعه ژنوى، بطور نسبى تحرك بيشترى از خود نشان دهد، تقسيم كار وسيعترى در آن انجام شود و از انگيزه‏هاى قويترى جهت‏بهتر كردن قراردادهاى حقوقى، بهبود كارايى محاكم قضايى، و رويج‏يكسان‏سازى [استاندارد]، برخوردار باشد.

تمامى اين پيامدها با ظهور سرمايه‏دارى در اروپا سازگار است ولى با جهان اسلام همراه نيست. (60) كوفمن بيان مى‏كند كه بروز سرمايه‏دارى اروپايى توسط چندين فرايند اجتماعى اساسى صورت گرفت: يك زنجيره طولانى عمليات براى كنترل شبكه‏هاى پيچيده توليد، مديريت، تحقيق و ارتباطات همگانى; انتقال قدرت سياسى مشروع از حاكميت مطلق به حاكميت قانون و دگرگونى مذهب از طريق دنياگرايى [سكولاريسم]. كوفمن نيز مانند بسيارى ديگر از متفكران، منشا اين فرايندها را به قرون دهم و يازدهم مربوط مى‏كند. اهميت نقش گريف اثبات اين امر است كه چگونه اين فرايندها ممكن است از انگاره‏هاى بازرگانى‏اى ناشى شده باشند كه خود آنها ريشه در واگرايى اوليه در عقايد فرهنگى دارند.

نسلهايى از مورخان اقتصادى معتقدند كه پس از چند قرن اوليه اسلام، روابط بازرگانى بين اروپا و خاورميانه عمدتا با ابتكار اروپاييها رشد كرد. (61) اگرچه تحقيقات اخير اين ديدگاه افراطى را كه مسلمانها در تجارت اروپاخاورميانه، (62) نقش فرعى داشته‏اند بى‏اعتبار مى‏سازد، در عين حال هيچ كس بطور جدى در مورد اين موضوع كه اروپاييها بسرعت‏بر اين روابط اقتصادى مسلط شدند، بحثى ندارد. تجارت بين اين دو ناحيه غالبا توسط شركتهاى اروپايى جريان داشت (انگاره‏اى كه هنوز هم وجود دارد). ديدگاه گريف توجيهى براى انگاره مذكور مطرح مى‏كند: بازرگانان با تفكر فردگرايانه بطور نسبى براى تجارتهايى كه چارچوب ائتلاف فرهنگى دارند، آمادگى بيشترى از خود نشان مى‏دهند، زيرا آنها وابستگى كمترى به باندهاى اجتماعى دارند و رسم آنها اين بوده كه روابط نمايندگى را با افراد خارج از دايره خود تشكيل دهند. كشورهايى كه مسلمانان در آنها حاكم بودند اسپانيا، مصر، سوريه، ايران، سلاطين سلجوقى، امپراتورى عثمانى از قرن 12 به بعد اقدام به گسترش اعطاى امتيازات يكجانبه به تجار كشورهاى اروپايى نموده‏اند. كشورهاى مسلمان حتى زمانى كه به غلبه بر كشورهاى اروپايى ادامه مى‏دادند به دادن «حق قضاوت كنسولى‏» [كاپيتولاسيون] (63) اقدام مى‏كردند. در حالى كه مفسران تلاش مى‏كردند، حق قضاوت كنسولى را به ملاحظات سياسى مرتبط كنند، (64) منطق گريف آن را به ملاحظات اقتصادى ناشى از تفاوتهاى فرهنگى ربط مى‏دهد. در عين حال، واقعيت ديگرى كه اين منطق روشن مى‏كند، تقابل بين انگاره‏هاى تجارى منطقه‏اى است. تجارت بين اروپا از طريق حمايت از نهادهاى تقويت‏شده توسط فردگرايى، اساسا نسبت‏به تجارت در داخل جهان اسلام، با شدت بيشترى گسترش يافت. با فرض اين كه تجارت در رشد [اقتصادى] نقش داشته باشد، نتيجه آن رشد نامتوازن در سطح زندگى [مناطق مذكور] بود. (65)

لب كلام گريف اين است كه جامعه‏گرايى نسبت‏به توسعه اقتصادى مدرن، نوعى مانع تلقى مى‏شود. اين عقيده بطور روشن نظريه ماكس وبر، تدوين شده در اخلاق پروتستانى و روح سرمايه‏دارى، را زير سؤال مى‏برد. ديدگاه وبر كه ريشه‏هاى سرمايه‏دارى را به خلاقيت ايدئولوژيك مذهب پروتستان مرتبط مى‏كند، در تقابلى فورى با نظر تونى قرار گرفت. آن ديدگاه نشان مى‏داد كه نهادهاى اساسى سرمايه‏دارى در زمانى كه تحول مذهبى عظيم قرن شانزدهم در اروپا (66) رخ داد، مهيا گرديد، در حالى كه در تفسيرى كه از بيان تونى مى‏شود، به نظر مى‏رسد كه نهادهاى سرمايه‏دارى مقدم و موجد روحيه سرمايه دارى بوده‏اند (البته اين با اثر قديمى وبر كه بروز روح سرمايه‏دارى را مربوط به حداقل پنج قرن قبل از اصلاحات مذهبى مى‏دانست، مغاير است).

/ 17