3. سه قضيه اصلى (25) - اسلام و توسعه نیافتگی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسلام و توسعه نیافتگی - نسخه متنی

تیمور کوران؛ مترجم: یداله دادگر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

به زبان تمثيلي، اگر جامعه را مانند ارگانيسم بدانيم، نهاد آموزش و پرورش به منزله قلب آن است و پويايي و سلامت مسير اعضأ و جوارح به پويايي و سلامت آن وابسته است. به همين دليل است كه امام راحل مي فرمايد: "دانشگاه در راس امور هست و تقديرات يك كشوري مقدرات يك كشوري بسته به وجود آنهاست."7

حضرت امام (قدس سره) با صريح ترين بيان، نقش حياتي مراكز آموزشي را تبيين فرموده اند بياني كه در خصوص ساير نهادهاي اجتماعي با آن مواجه نيستيم: "آنچه كه دانشگاه در يك كشوري نقش دارد، از امور مهمه اي است و نقش بزرگي دارد كه اين نقش بزرگ را اگر ايفا كند، به طور صحيح ايفا كند، كشور را به مقصد اعلأ خودش مي رساند." 8










اما در برداشتهاى مربوط به آغاز برترى اقتصادى غرب نوعى اختلاف نظر وجود دارد. يك ديدگاه رايج،با توجه به اين زمينه كه چندين دولت اسلامى تا قرن 18 با اروپاييها درگير جنگ نظامى بودند، مى‏گويد: آغاز تفوق اقتصادى غرب اگر پس از قرن 17 نباشد، در همان قرن صورت گرفته است. (20) تفوق غرب بر جهان اسلام هر زمانى كه باشد، بدون ملاحظه تعريف توسعه امكان تعيين دقيق آن نيست زمينه‏هاى آن خيلى زودتر آغاز شده است. جهان اسلام در قرن دهم بطور آشكار پيشرفته‏تر از غرب بود و اگر در قرن هفدهم از آن عقب افتاد، به اين خاطر بود كه چند قرن قبل از آن، اروپا دست‏به يك سلسله تغييرات اجتماعى اساسى در راستاى توليد انبوه فراورده‏هاى اقتصادى زده بود. (21) در حالى كه اروپا مشغول تمهيدات انقلاب صنعتى بود، تمدن اسلامى تحولات خاص خود را دنبال مى‏كرد. شكوفايى و رونق مجدد فعاليت اقتصادى در اسپانيا و آناتولى از بين ديگر جاها تنزل موقعيت نسبى اقتصاد جهان اسلام را متوقف ساخت اگر نگوييم موقتا معكوس نمود. در عين حال، روى هم رفته جريان كلى در بيشتر از يك هزاره بر وفق مراد غرب بود.

اگر جهان اسلام در يك زمان از جهت اقتصادى پيشرفته‏تر از غرب بود، يك دليلش اين بود كه [در آن زمان] طلايه‏دار خلاقيتهاى علمى و تكنولوژيك بود. در قرن سيزدهم آموزشها و نوآوريهاى اسلام به اوج خود رسيد. يك نشانه قابل بحث [در اين مورد]، توزيع زمانى دانشمندان بزرگى است كه در دايرة‏المعارف «پيشروان علمى مسلمانان‏» (توسط دويگن) به‏وسيله يك ناشر مسلمان منتشر گرديد. از ميان دانشمندان فهرست‏شده،64 درصد آنان آثار راهگشاى خود را قبل از سال 1250 و 36درصد آنان، بين 1250 تا 1750، خلق كردند; هيچ كدام از آنها پس از 1750 در قيد حيات نبوده‏اند. (22) اگرچه در حال حاضر مسلمانان نيز در رده‏بندى دانشمندان پيشرو جهانى مطرح هستند، [در عين حال] نقش آنان در تحقيق و خلاقيت نسبت‏به سهم آنها در جمعيت جهانى پايين باقى مانده است. «پروز هودهوى‏» در يك نوشته، مملو از آمارى مرتبط، بيان مى‏كند كه «بطور سرانه محصول علمى اعراب تنها يك درصد تحقيقات [و محصولات علمى] اسرائيل را تشكيل مى‏دهد. با وجودى كه اعراب تنها 20 درصد كل مسلمانان را تشكيل مى‏دهند، در عين حال مقايسه فوق، تقريبا شاخص گويايى از مشاركت مسلمانان در پيشرفتهاى علمى محسوب مى‏گردد. (23)

«ام اى كوك‏» و «راجر اوئن‏» بر مبناى يك معيار مطلق بيان كرده‏اند كه جهان اسلام حتى زمانى كه بطور نسبى در حال افول بوده است، به رشد خود ادامه داده است. بيان آنها تمايز بين رشد سطحى [و عرضى] و رشد عمقى [و طولى] را مطرح مى‏كند. رشد سطحى زمانى صورت مى‏گيرد كه رشد جمعيت‏بدون ايجاد افزايش در درآمد سرانه، درامد كل را بالا ببرد; اين نوع رشد از ابتداى تاريخ مطرح بوده است. اما در مقابل، رشد عمقى در بر گيرنده افزايش در درامد سرانه است. اين نوع رشد خيلى كمياب است و معمولا به همراه تحولات فنى، سازمانى، نهادى، برداشتى و اخلاقى قابل استخراج است، كه [امور مذكور] به همراه توسعه اقتصادى مطرح هستند. (24) برحسب اين تمايز آنچه مساله [و مشكل] است نه رشد سطحى، بلكه سياهه‏اى نسبتا ضعيف از رشد عميق است كه از قرون وسطى آغاز گرديده است.

3. سه قضيه اصلى (25)

توجيهات صورت گرفته توسط انديشمندان در ارتباط با آمارها و روندهاى فوق در سه دسته منعكس شده‏اند:

1-3. قضييه عدم ارتباط اقتصادى

دسته اول كه در برگيرنده عناصرى است كه مى‏توان عنوان «قضيه عدم ارتباط اقتصادى‏» را برايش در نظر گرفت، بحثهايى است‏بر اين اساس كه سرنوشت اقتصادى مسلمانان، ارتباطى با اسلام، به خودى خود، نداشته است. قويترين مفسر اين امر ماكسيم رودنسون است. وى [مساله را] به اين صورت طرح مى‏كند كه اگرچه منابع و مآخذ اساسى در اسلام تصورات فراوان اقتصادى در بر دارد، هيچ كدام از آنها رفتار اقتصادى را به وضع خاصى محدود نكرده‏اند. او تاكيد مى‏كند كه در عمل، مسلمانان همواره قادر بوده‏اند از ميان آنان گزينش نموده، به اتخاذ تصميم مبادرت نمايند; علاوه بر اين آنها دريافته‏اند كه بسهولت مى‏توان در مواجهه با شرايط متغير از برداشتهاى خاصى تفسير جديدى صورت داد. رودنسون منكر اين امر نيست كه تمدن اسلامى افول اقتصادى طولانى‏اى را پشت‏سر گذاشته است. ولى اين را رد مى‏كند كه افول مذكور از عقايد و يا ارزشهايى منشا گرفته باشد كه ريشه در اسلام دارند. وى عقيده دارد كه اين امر معلول تغييرات در شرايط مادى است، تغييراتى كه جهان‏بينى و اخلاقيات مسلمانها صرفا نسبت‏به آن خود را تطبيق داد. طبق اين ديدگاه، اگر به نظر مى‏رسد كه مسلمانان در زمانهايى خود را تسليم فقر كرده‏اند، دليلش اين نيست كه اسلام توصيه به تنبلى مى‏كند. بلكه به اين خاطر است كه تسليم به فقر نوعى جواب عقلانى به پوچى مقاومت‏براى حل تنگناهاى سياسى جهت پيشرفت اقتصادى است.

براساس ديدگاه رودنسون، غير قابل حل بودن تنگناها توسط امپرياليسم اروپايى ايجاد گرديده است. ادعاى مذكور اين سؤال را به دنبال دارد كه چرا تمدن اسلامى خود را تسليم استعمار كرد. رودنسون جوابى نمى‏دهد. بلكه استنباطش اين است كه چون اسلام هيچ مانعى در توسعه سرمايه دارى ايجاد نكرد، نمى‏توان ثابت كرد كه در فقدان امپرياليسم اروپايى، خود نمى‏توانست‏با همان منش اروپايى توسعه پيدا كند. همان طور كه «كى اس جمو» اشاره مى‏كند، انسان نمى‏تواند خلاف اين را نيز اثبات كند. در هر حال اين‏كه افت نسبى اقتصاد در جهان اسلام قبل از بروز امپرياليسم اروپايى بوده، نشان مى‏دهد كه عوامل ريشه‏اى آن جنبه درونى داشته و منشا بيرونى نداشته است.

/ 17