بیشترلیست موضوعات اسلام و توسعهنيافتگى: بازنگرى يك معماى ديرينه× چكيده: 1. مقدمه 2. آمار و فرايندى كه نيازمند توضيح است نقش مراكز آموزشي در ارتقأفرهنگ عمومي از ديدگاه امام خميني(ره) الف ـ جايگاه خاص مراكز آموزشي در رهنمودهاي حضرت امام(ره) ب ـ آموزش و پرورش به منزله يك فرآيند 3. سه قضيه اصلى (25) 4. خود اسلام به عنوان مانع دايمى توسعه 5. جهانبينىهاى ايستا به همراه اسلام 6. شكلگيرى تصورات و دانش مسلمين 7. جامعهگرايى 8. به سوى يك تركيب جامع [سنتز]; نقش كليدى بحث عمومى (68) توضیحاتافزودن یادداشت جدید
فشارهاى اجتماعى كه در نتيجه «رجحان تحريف» حاصل مىشوند لزوما به رشد اقتصادى لطمه وارد نمىكنند. اين فشارها ممكن است از طريق حفظ عقيده عمومى به نفع سياستها و نهادهاى مدافع توليد، خلاقيت و تجارت [حتى] به نفع رشد اقتصادى عمل كنند. اين بحث فرض نمىكند كه وجود افراد چه بطور خصوصى و چه به شكل عمومى به دنبال نابودى اجتماعى هستند. مردم ممكن است ديگران را وادار كنند كه به رجحان تحريف عمل كنند، به اين خاطر كه منافع خود را حفظ كنند و يا از ترس اينكه [به گمان آنها] بحث آزاد انسجام اجتماعى را تضعيف كند. اگر مردم به ميزان فراوانى براى محدود كردن بحث و جدل پيرامون موضوعات اجتماعى زمينه كافى داشته باشند، فشارهاى اجتماعى ناشى از آن مانع خواهد شد كه ديگران صادقانه حرف بزنند; لذا اين رجحان تحريف، رجحان تحريف ديگرى به دنبال خواهد داشت; اين قبيل سياسىكارى عمومى به تعادلى منجر خواهد شد كه در آن وضعيت، ترجيحات و عقايدى كه مخالف وضع موجود هستند، بيان نشده باقى مىمانند. نسلهاى بعدى ممكن است از چالش كردن نسبتبه توافق عمومى سرباز زنند، يا به اين خاطر كه فشارهاى اجتماعى حاكم اين موضع را محتاطانه مىكند، و يا به دليل آن كه خود توافق عمومى، آگاهيهاى آنان را در مورد بهبود بالقوه نظم اجتماعى، محدود ساخته است. در هر حال، افراد از طريق حمايت از سياستها و نهادهايى كه ممكن است مضر به حال توسعه اقتصادى باشند، ندانسته به عقبماندگى رشد كمك مىكنند. حال به ديدگاهى برگرديم كه [براساس آن] جوامع فردگرا از مزاياى توسعه اقتصادى مدرن، برخوردار بودند. ديدگاه فوق اين سؤال را به دنبال دارد كه آيا مردمان جامعهگرا محدوديتهاى اقتصادى فرهنگهاى خود را مىدانستند. همان طور كه ملاحظه كرديم، تحقيقات برنارد لوئيس درباره محققان مسلمان، مربوط به افول اقتصادى جهان اسلام، نشان مىدهد كه قبل از قرن نوزدهم حتى تحصيلكردگان نيز دركى از منابع پيشرفت آشكار غرب نداشتند. تا آن زمان اعمال جامعهگرايانه اسلام تقريبا از يك حمايت عمومى برخوردار بود; اگرچه افراد به گونهاى رفتار مىكردند كه از برخى تصورات جامعهگرايانه به دور بود، اما در عين حال نسبتبه كفايتهاى اصول جامعهگرايى، بندرت چالشهايى وجود داشت. احتمالا يك دليل اين مساله اين بود كه افرادى كه دلايلى براى اصلاحات فرهنگى در اختيار داشتند، از ترس اين كه متهم به ايجاد تحركات ضد اسلامى شوند، خواستههاى خود را پنهان مىكردند. بسته شدن باب اجتهاد و قلت تحقيقات علمى پس از قرن سيزدهم، هر دو، به ايجاد فضاى فكرىاى كمك كردند كه نسبتبه ارائه و مبادله صادقانهاى از انديشهها نامهربان [و بىرحم] بود. افرادى كه عقايد خود را پنهان مىكردند اگرچه احترام خود را حفظ مىكردند اما [در عين حال] به تهى بارى بحث عمومى كمك مىكردند. و در فرايندى كلى، آنها مرتكب ايجاد موانع اجتماعىاى مىشدند كه حتى بديلهايى [آلترناتيوهايى] براى وضع موجود ديده نشود تا چه رسد به اينكه درك [و شناسايى] شود. زمانى كه اصناف تازهكار و رو به رشد اسلامى با رقابت كالاهاى ارزان اروپايى مواجه شدند، جواب معمول آنها تلاش براى بازگشتبه سنتهاى غير رقابتى، دوستانه و تساوىگرايانه بود. لذا خلاقيتهاى اقتصادى، ابتدا در خارج از اصناف صورت گرفت و اصناف علاقمند به تطبيق دادن تكنولوژى جديد، دريافتند كه اين امر را مىتوانند براحتى از طريق ساختارهاى اقتصادى جديد دنبال كنند. يك دليل اين كه موفقيتى در اصلاح اصناف صورت نمىگرفت اين بود كه تلاشكنندگان براى انجام اصلاحات اغلب به وسيله قيد و بندهاى اجتماعى محدود مىشدند. نتيجه اين قيد و بندها، فقيرانهتر كردن بحث عمومى و جهلپرورى بيشتر نسبتبه راهحلهاى احتمالى و بسته شدن فعاليتهاى اصلاحطلبانه دسته جمعى بود. اين ملاحظات در راستاى مشاهدات اولگنر پيرامون وضع سطح پايين بازرگانان نسبتبه صنعتگران است. منافع بالقوه اقداماتى در جهت فراهم نمودن جو اجتماعى مناسبتر نسبتبه بازرگانان، در چنگ ايدئولوژىاى قرار داشت كه با رقابت آزاد مخالف بود. ممكن است گفته شود كه رفتار اصناف در اروپا نيز به همين صورت بود. اما يك تفاوت معنادار وجود داشت: خطمشيهايى كه براى صيانت اصناف تدوين مىشد در اروپا، نسبتبه خاورميانه، از حمايتهاى ملى كمترى برخوردار بود. همان طور كه بركز نشان مىدهد، نظام آموزشى سنتى در مقيد ساختن افراد براى قبول وضع موجود به عنوان وضع مطلوب، نقشى اساسى بازى مىكرد. آن نظام براحتى قابل چالش نبود. زيرا محتواى مذهبىاش باعث مىشد كه هر نوع اصلاح، دشمنى با اسلام تلقى گردد. در واقع بحث عمومى با تحول در برنامه آموزش سنتى بشدت مخالف بود و كميابى اختلاف نظر، مانع از ظهور اصلاحطلبان بالقوه بود و در نتيجه مجددا انگيزههايى عليه بحثها و جدالهاى صادقانه به وجود مىآورد. حداقل در آموزش ابتدايى، اين تعادل تا قرن بيستم ادامه يافت و اين، زمينه را فراهم مىكرد كه مدارس تاسيس شده توسط خارجيها، نمونههاى اساسى اصلاح تلقى گردند. اما در مورد تاخير در خلاقيت آموزشى در وضعيتهايى كه كموبيش جدا از مخالفتبا اصلاح بود، چه بايد گفت؟ اگرچه عوامل خاص اقتصادىاى كه بركز بر آنها دست گذاشتبدون شك بجا هستند، مىتوان اين تاخيرها را محصولات فرعى جو روشنفكرى [و علمى] فقيرانهاى تلقى كرد. همان عواملى كه باعثشد [شاگردان] مدارس، حفظى بار بيايند، فارغالتحصيلانى را توليد كرد كه ذهنيت نقادى بسيار ضعيفى داشتند. اين قبيل فارغالتحصيلها، تقاضاى پايينى براى كتاب داشتند. تفسير جارى اين مطلب را بازگو مىكند كه باز بودن نسبى بحث عمومى در غرب موتورى براى رشد خلق كرده بود كه جهان اسلام به خاطر قيد و بندهاى افراطىاش، از تدوين آن عاجز بود. اين عجز [و شكست] همين طور توسط اينال سيك و ابنخلدون نيز ملاحظه شدند. آنچه دورنماى فعلى به ديدگاه آنها مىافزايد، شناسايى سازوكارى است كه دليل تاخير در پيدا شدن اين موتور را بيان كند. عقايد جديدى كه موتور رشد را مىسازند، در فضايى ظهور مىكنند كه پذيرش لازم براى تحقيق و آزمايش را دارا باشد. در صورتى كه جلو بردن عقايد جديد بطور نامتناسبى هزينهبر باشد، آن عقايد ابراز نمىشود و اقدام به آن توسط مبتكران بالقوه مخاطرهآميزتر خواهد بود. لذا نشانههاى تعادل حاصل، تسليم واضح به سنت است. و يك محصول فرعى آن [تعادل]، كاهش مهارتهاى تحليلى و نقادانه به همراه سقوط پذيرش فردى جهت تغيير و تحول است. بخش پايانى مقاله، دربرگيرنده اين پيشفرض نمىباشد كه اسلام را ذاتا مخالف توسعه اقتصادى قلمداد كند. تفسير حاكم جامعه از اسلام، براساس پويايى بحثهاى عمومى مربوط و متناسب در طول زمان و در فضاهاى گوناگون، متفاوت خواهد بود. محتواى بحث عمومى همانند قرون اوليه اسلام (يعنى دوره مبادلات بين فرهنگى و دوره حيات بخشى علمى) مىتواند روان [و شفاف] باشد. و در عين حال در صورتى كه يك تفسير براى [با هدف] ساكت نمودن رقباى خود حاكم شود، ممكن است منجمد و [بىروح] گردد. جهانبينىهاى ايستايى كه با نام اسلام به پيش مىروند، ثابت كردند كه دقيقا به اين خاطر ماندنى هستند كه پذيرش وسيع عمومىشان، جلو بردن بديلهاى پويا را پرمخاطره مىكند. تعادل مورد بحث مانع از آن شد كه جهان اسلام جواب كارآمدى به چالشهاى طرح شده از ناحيه اقتصاد پيشرو اروپايى ارائه دهد. لذا سرانجام [تعادل مذكور]، از طريق تضعيف اقتصادى و نظامى جهان اسلام، خود مخرب خويش گرديد، [زيرا] اروپا را به دخالت دعوت كرد كه اين امر نيز مسلمانان را وارد مقابلهاى دايمى با انديشه اروپايى مدرن نمود. تعادل ديرينه ايدئولوژيك جهان اسلام، اكنون راه را براى ديدگاههاى رقابتى زيادى باز كرده است. هيچ كس نمىداند كه جوش و خروش ايدئولوژيك جارى به كجا ختم خواهد شد. اما بعيد است جهانبينىهايى از نوعى كه رنان و كرمر آنها را مخالف پيشرفت اقتصادى يافتند، بار ديگر حاكم شوند مگر در ميان گروههاى حاشيهاى و فرعى.