اسلام و توسعه نیافتگی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسلام و توسعه نیافتگی - نسخه متنی

تیمور کوران؛ مترجم: یداله دادگر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فشارهاى اجتماعى كه در نتيجه «رجحان تحريف‏» حاصل مى‏شوند لزوما به رشد اقتصادى لطمه وارد نمى‏كنند. اين فشارها ممكن است از طريق حفظ عقيده عمومى به نفع سياستها و نهادهاى مدافع توليد، خلاقيت و تجارت [حتى] به نفع رشد اقتصادى عمل كنند. اين بحث فرض نمى‏كند كه وجود افراد چه بطور خصوصى و چه به شكل عمومى به دنبال نابودى اجتماعى هستند. مردم ممكن است ديگران را وادار كنند كه به رجحان تحريف عمل كنند، به اين خاطر كه منافع خود را حفظ كنند و يا از ترس اينكه [به گمان آنها] بحث آزاد انسجام اجتماعى را تضعيف كند. اگر مردم به ميزان فراوانى براى محدود كردن بحث و جدل پيرامون موضوعات اجتماعى زمينه كافى داشته باشند، فشارهاى اجتماعى ناشى از آن مانع خواهد شد كه ديگران صادقانه حرف بزنند; لذا اين رجحان تحريف، رجحان تحريف ديگرى به دنبال خواهد داشت; اين قبيل سياسى‏كارى عمومى به تعادلى منجر خواهد شد كه در آن وضعيت، ترجيحات و عقايدى كه مخالف وضع موجود هستند، بيان نشده باقى مى‏مانند. نسلهاى بعدى ممكن است از چالش كردن نسبت‏به توافق عمومى سرباز زنند، يا به اين خاطر كه فشارهاى اجتماعى حاكم اين موضع را محتاطانه مى‏كند، و يا به دليل آن كه خود توافق عمومى، آگاهيهاى آنان را در مورد بهبود بالقوه نظم اجتماعى، محدود ساخته است. در هر حال، افراد از طريق حمايت از سياستها و نهادهايى كه ممكن است مضر به حال توسعه اقتصادى باشند، ندانسته به عقب‏ماندگى رشد كمك مى‏كنند.

حال به ديدگاهى برگرديم كه [براساس آن] جوامع فردگرا از مزاياى توسعه اقتصادى مدرن، برخوردار بودند. ديدگاه فوق اين سؤال را به دنبال دارد كه آيا مردمان جامعه‏گرا محدوديتهاى اقتصادى فرهنگهاى خود را مى‏دانستند. همان طور كه ملاحظه كرديم، تحقيقات برنارد لوئيس درباره محققان مسلمان، مربوط به افول اقتصادى جهان اسلام، نشان مى‏دهد كه قبل از قرن نوزدهم حتى تحصيل‏كردگان نيز دركى از منابع پيشرفت آشكار غرب نداشتند. تا آن زمان اعمال جامعه‏گرايانه اسلام تقريبا از يك حمايت عمومى برخوردار بود; اگرچه افراد به گونه‏اى رفتار مى‏كردند كه از برخى تصورات جامعه‏گرايانه به دور بود، اما در عين حال نسبت‏به كفايتهاى اصول جامعه‏گرايى، بندرت چالشهايى وجود داشت. احتمالا يك دليل اين مساله اين بود كه افرادى كه دلايلى براى اصلاحات فرهنگى در اختيار داشتند، از ترس اين كه متهم به ايجاد تحركات ضد اسلامى شوند، خواسته‏هاى خود را پنهان مى‏كردند. بسته شدن باب اجتهاد و قلت تحقيقات علمى پس از قرن سيزدهم، هر دو، به ايجاد فضاى فكرى‏اى كمك كردند كه نسبت‏به ارائه و مبادله صادقانه‏اى از انديشه‏ها نامهربان [و بى‏رحم] بود. افرادى كه عقايد خود را پنهان مى‏كردند اگرچه احترام خود را حفظ مى‏كردند اما [در عين حال] به تهى بارى بحث عمومى كمك مى‏كردند. و در فرايندى كلى، آنها مرتكب ايجاد موانع اجتماعى‏اى مى‏شدند كه حتى بديلهايى [آلترناتيوهايى] براى وضع موجود ديده نشود تا چه رسد به اينكه درك [و شناسايى] شود.

زمانى كه اصناف تازه‏كار و رو به رشد اسلامى با رقابت كالاهاى ارزان اروپايى مواجه شدند، جواب معمول آنها تلاش براى بازگشت‏به سنتهاى غير رقابتى، دوستانه و تساوى‏گرايانه بود. لذا خلاقيتهاى اقتصادى، ابتدا در خارج از اصناف صورت گرفت و اصناف علاقمند به تطبيق دادن تكنولوژى جديد، دريافتند كه اين امر را مى‏توانند براحتى از طريق ساختارهاى اقتصادى جديد دنبال كنند. يك دليل اين كه موفقيتى در اصلاح اصناف صورت نمى‏گرفت اين بود كه تلاش‏كنندگان براى انجام اصلاحات اغلب به وسيله قيد و بندهاى اجتماعى محدود مى‏شدند. نتيجه اين قيد و بندها، فقيرانه‏تر كردن بحث عمومى و جهل‏پرورى بيشتر نسبت‏به راه‏حلهاى احتمالى و بسته شدن فعاليتهاى اصلاح‏طلبانه دسته جمعى بود. اين ملاحظات در راستاى مشاهدات اولگنر پيرامون وضع سطح پايين بازرگانان نسبت‏به صنعتگران است. منافع بالقوه اقداماتى در جهت فراهم نمودن جو اجتماعى مناسبتر نسبت‏به بازرگانان، در چنگ ايدئولوژى‏اى قرار داشت كه با رقابت آزاد مخالف بود. ممكن است گفته شود كه رفتار اصناف در اروپا نيز به همين صورت بود. اما يك تفاوت معنادار وجود داشت: خطمشيهايى كه براى صيانت اصناف تدوين مى‏شد در اروپا، نسبت‏به خاورميانه، از حمايتهاى ملى كمترى برخوردار بود.

همان طور كه بركز نشان مى‏دهد، نظام آموزشى سنتى در مقيد ساختن افراد براى قبول وضع موجود به عنوان وضع مطلوب، نقشى اساسى بازى مى‏كرد. آن نظام براحتى قابل چالش نبود. زيرا محتواى مذهبى‏اش باعث مى‏شد كه هر نوع اصلاح، دشمنى با اسلام تلقى گردد. در واقع بحث عمومى با تحول در برنامه آموزش سنتى بشدت مخالف بود و كميابى اختلاف نظر، مانع از ظهور اصلاح‏طلبان بالقوه بود و در نتيجه مجددا انگيزه‏هايى عليه بحثها و جدالهاى صادقانه به وجود مى‏آورد. حداقل در آموزش ابتدايى، اين تعادل تا قرن بيستم ادامه يافت و اين، زمينه را فراهم مى‏كرد كه مدارس تاسيس شده توسط خارجيها، نمونه‏هاى اساسى اصلاح تلقى گردند. اما در مورد تاخير در خلاقيت آموزشى در وضعيتهايى كه كم‏وبيش جدا از مخالفت‏با اصلاح بود، چه بايد گفت؟ اگرچه عوامل خاص اقتصادى‏اى كه بركز بر آنها دست گذاشت‏بدون شك بجا هستند، مى‏توان اين تاخيرها را محصولات فرعى جو روشنفكرى [و علمى] فقيرانه‏اى تلقى كرد. همان عواملى كه باعث‏شد [شاگردان] مدارس، حفظى بار بيايند، فارغ‏التحصيلانى را توليد كرد كه ذهنيت نقادى بسيار ضعيفى داشتند. اين قبيل فارغ‏التحصيلها، تقاضاى پايينى براى كتاب داشتند.

تفسير جارى اين مطلب را بازگو مى‏كند كه باز بودن نسبى بحث عمومى در غرب موتورى براى رشد خلق كرده بود كه جهان اسلام به خاطر قيد و بندهاى افراطى‏اش، از تدوين آن عاجز بود. اين عجز [و شكست] همين طور توسط اينال سيك و ابن‏خلدون نيز ملاحظه شدند. آنچه دورنماى فعلى به ديدگاه آنها مى‏افزايد، شناسايى سازوكارى است كه دليل تاخير در پيدا شدن اين موتور را بيان كند. عقايد جديدى كه موتور رشد را مى‏سازند، در فضايى ظهور مى‏كنند كه پذيرش لازم براى تحقيق و آزمايش را دارا باشد. در صورتى كه جلو بردن عقايد جديد بطور نامتناسبى هزينه‏بر باشد، آن عقايد ابراز نمى‏شود و اقدام به آن توسط مبتكران بالقوه مخاطره‏آميزتر خواهد بود. لذا نشانه‏هاى تعادل حاصل، تسليم واضح به سنت است. و يك محصول فرعى آن [تعادل]، كاهش مهارتهاى تحليلى و نقادانه به همراه سقوط پذيرش فردى جهت تغيير و تحول است.

بخش پايانى مقاله، دربرگيرنده اين پيشفرض نمى‏باشد كه اسلام را ذاتا مخالف توسعه اقتصادى قلمداد كند. تفسير حاكم جامعه از اسلام، براساس پويايى بحثهاى عمومى مربوط و متناسب در طول زمان و در فضاهاى گوناگون، متفاوت خواهد بود. محتواى بحث عمومى همانند قرون اوليه اسلام (يعنى دوره مبادلات بين فرهنگى و دوره حيات بخشى علمى) مى‏تواند روان [و شفاف] باشد. و در عين حال در صورتى كه يك تفسير براى [با هدف] ساكت نمودن رقباى خود حاكم شود، ممكن است منجمد و [بى‏روح] گردد. جهان‏بينى‏هاى ايستايى كه با نام اسلام به پيش مى‏روند، ثابت كردند كه دقيقا به اين خاطر ماندنى هستند كه پذيرش وسيع عمومى‏شان، جلو بردن بديلهاى پويا را پرمخاطره مى‏كند. تعادل مورد بحث مانع از آن شد كه جهان اسلام جواب كارآمدى به چالشهاى طرح شده از ناحيه اقتصاد پيشرو اروپايى ارائه دهد. لذا سرانجام [تعادل مذكور]، از طريق تضعيف اقتصادى و نظامى جهان اسلام، خود مخرب خويش گرديد، [زيرا] اروپا را به دخالت دعوت كرد كه اين امر نيز مسلمانان را وارد مقابله‏اى دايمى با انديشه اروپايى مدرن نمود. تعادل ديرينه ايدئولوژيك جهان اسلام، اكنون راه را براى ديدگاههاى رقابتى زيادى باز كرده است. هيچ كس نمى‏داند كه جوش و خروش ايدئولوژيك جارى به كجا ختم خواهد شد. اما بعيد است جهان‏بينى‏هايى از نوعى كه رنان و كرمر آنها را مخالف پيشرفت اقتصادى يافتند، بار ديگر حاكم شوند مگر در ميان گروههاى حاشيه‏اى و فرعى.

/ 17