بیشترلیست موضوعات اسلام و توسعهنيافتگى: بازنگرى يك معماى ديرينه× چكيده: 1. مقدمه 2. آمار و فرايندى كه نيازمند توضيح است نقش مراكز آموزشي در ارتقأفرهنگ عمومي از ديدگاه امام خميني(ره) الف ـ جايگاه خاص مراكز آموزشي در رهنمودهاي حضرت امام(ره) ب ـ آموزش و پرورش به منزله يك فرآيند 3. سه قضيه اصلى (25) 4. خود اسلام به عنوان مانع دايمى توسعه 5. جهانبينىهاى ايستا به همراه اسلام 6. شكلگيرى تصورات و دانش مسلمين 7. جامعهگرايى 8. به سوى يك تركيب جامع [سنتز]; نقش كليدى بحث عمومى (68) توضیحاتافزودن یادداشت جدید
ديدگاههاى بيشترى از اين قبيل قابل طرح هستند; ادوارد سعيد برخى از مطلقترين آنها را مورد بررسى قرار مىدهد. براى بسيارى از اقتصاددانان مسلمان امروزى، اين اشتباه است كه مسلمانها براى غربى شدن تلاش نمايند، اما برعكس از نظر شرقشناسانى، مانند كرمر و رنان، مساله اين است كه مسلمانها تا زمانى كه مسلمان باقى بمانند، نمىتوانند غربى شوند. زير ساخت اين مواضع معكوس، اين پيشفرض مشترك است كه بدنه حقوق اسلامى (شريعت) هيچ گاه عوض نمىشود. در واقع همان طور كه طرفداران تز عدم ارتباط اقتصادى تاكيد دارند، حقوق اسلامى از طريق قبض و بسط و بازسازى، مرتب در حال تغيير و تحول است. اگرچه خود قرآن هرگز وارد اين وادى نمىشود اما از آن، تفاسير مختلفى صورت مىگيرد. به عنوان نمونه آياتى كه ممنوعكننده انواع بهره تفسير مىشوند، در مكانها و زمانهاى خاصى به عنوان خارجكننده برخى از انواع غير استثمارى آن [بهره] بازگو مىگردند. كرمر و رنان اسلام را، در عين حال، رشددهنده جبرگرايى و بازدارنده تجربهگرايى تلقى مىكنند. البته اين درست است كه معناى لغوى اسلام، تسليم مىباشد و همچنين قرآن آياتى (30) دارد كه ممكن است از آنها برداشت جبرگرايانه صورت گيرد. (31) همين طور شايد اين صحيح باشد كه افرادى كه ياد گرفتهاند پديدهها را به افعال يك خداى دخالتگر [مطلق] نسبت دهند، احتمال كمترى وجود دارد كه وضع موجود را زير سؤال ببرند. اما هيچ مذهب مهمى وجود ندارد كه [در هر حال] عناصر جبرگرايانه نداشته باشد. گذشته از اين اگر مانع اصلى رشد، آموزههاى اسلام باشد، بايد سازوكارهاى اجتماعىاى را شناسايى كرد كه باعثشدهاند آن آموزهها مقاومت كنند [و انعطافناپذير شوند]. نه رنان و نه كرمر هيچ كدام اقدام به اين امر نكردهاند. مساله مرتبط ديگر [در اين باره] ناتوانى آنان در همساز كردن نوسانات در ديدگاههاى مسلمانان به سوى تغييرات اجتماعىاقتصادى است. در هر صورت آنها بطور جدى اين موضوع را بررسى نكردند كه آيا التزام به اسلام با محافظهكارى همراه استيا با بهرهورى كمتر مىسازد. آنها بر مبناى عقبماندگى اقتصادى (مورد نظرشان)، مساله را مسلم تلقى كردند. (32) و (در فرايند كل) آنها اوضاع منفى پيشرفت اقتصادى را به صورت نوعى اعلام جرم عليه تمدن اسلامى بطور كلى تعميم دادند. اين گرايش كه اسلام به عنوان منبع ضد رشد تلقى شود، بدون شناسايى چگونگى توليد و باز توليد آن، با مفسرانى از نسل كرمر و رنان به پايان نمىرسد. همين خلا در آثار نظريهپردازان تجدد نيز كه اوج خوشى آنان در سالهاى مشرف به جنگ جهانى دوم بود، وجود دارد. يك عضو مؤثر از اين مكتب، دانيل لرنر، در كتاب مشهورش، گذر از جامعه سنتى، نوشت كه يك مساله [و مشكل] مهم سياستگذارى براى سه نسل از رهبران [كشورهاى] خاورميانه اين بوده است كه آيا بايد بين [حفظ] «مكه» [به شكل سنتى] و ماشينىشدنش، يكى را برگزينند و يا اينكه اين دو قابل سازش هستند. او خود عقيده داشت كه مسلمانها به يك تصميم واقعى رسيدند كه نهايتا به ماشينى شدن انجاميد و مكه تا حد زيادى اهميت و تناسب خود را از دست داد. لرنر توضيح نداده كه چرا مكه بنوعى مانعى بر سر راه تجدد بوده و اين مانع بودن، ادامه يافته است. او تنها بيان مىداشت كه اسلام در شكل غالب خود با تغييرات ساختارىاى كه جهت پيشرفت جهانى اسلام نقش اساسى داشت، مخالف بوده است. پيشكسوتهاى اقتصاد توسعه در سالهاى پس از جنگ، با نظريهپردازان تجدد در اين ديدگاه كه توسعه اقتصادى جهان سوم نيازمند تفسير نوى از اسلام است، مشترك بودند. مثلا آرتور لوئيس در كتاب درسىاش پيرامون رشد اقتصادى مى گويد «بعضى از دستورهاى مذهبى نسبتبه برخى ديگر، سازگارى بيشترى با رشد دارند. اگر يك مذهب در مورد ارزشهاى مادى، تلاش، پسانداز و سرمايهگذارى مولد، صداقت در روابط بازرگانى، در تجربه و تحمل مخاطره [ريسك] و در تساوى موقعيتها حساس باشد، اينها براى رشد مفيد هستند. در حالى كه تا زمانى كه با اين امور مخالف باشد، از رشد ممانعتبه عمل خواهد آورد. وى يك طبقهبندى جامع از مذهب بر طبق حمايت آنها از توسعه ارائه نداده است. اما مثال او روشن مىكند كه وى اسلام را بازدارنده رشد تلقى كرده است. در حالى كه بسيارى از اقليتهاى مذهبى را به عنوان مدافعان و مشاركتكنندگان در توسعه مطرح مىكند، مسلمانهاى هندوستان را نمونهاى از يك قليتبىحال ذكر مىكند. (33) بطور خلاصه لوئيس بحثخود را در اين باره مطرح كرد كه چگونه يك سرى از اقليتها به تدوين برداشتهايى مبادرت مىورزند كه دشمن توسعه اقتصادى است. اما او نه در چگونگى حصول اين برداشتها [و تصورات] و نه در علت مقاومت و ايستادگى آنها توضيحى نداده است. همين انگاره در آثار ارما آدلمن و سين ثيا تفت موريس نيز پيدا مىشود. آنها در شناسايى تعيينكنندگان گوناگون اجتماعى مربوط به پيشرفت اقتصادى، مقياسى به كار مىبرند، كه مذاهب را بر طبق اينكه در مورد كنترل مردم بر سرنوشتخود چگونه حساسيتى دارند، طبقهبندى مىكنند. بالاترين درجه، +A و پايينترين آنها، D است. اسلام با داشتن نوعى جبرگرايى متعادل در مورد ظرفيتبشر جهت تغيير سرنوشتخود، نمره B به دست آورده است. اما مؤلفان [مذكور]، اين گرايشها را مفروض تلقى نموده، توضيحى در مورد منشا و يا نشر آنها ندادهاند.