اسلام و توسعه نیافتگی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسلام و توسعه نیافتگی - نسخه متنی

تیمور کوران؛ مترجم: یداله دادگر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ديدگاههاى بيشترى از اين قبيل قابل طرح هستند; ادوارد سعيد برخى از مطلقترين آنها را مورد بررسى قرار مى‏دهد. براى بسيارى از اقتصاددانان مسلمان امروزى، اين اشتباه است كه مسلمانها براى غربى شدن تلاش نمايند، اما برعكس از نظر شرق‏شناسانى، مانند كرمر و رنان، مساله اين است كه مسلمانها تا زمانى كه مسلمان باقى بمانند، نمى‏توانند غربى شوند. زير ساخت اين مواضع معكوس، اين پيشفرض مشترك است كه بدنه حقوق اسلامى (شريعت) هيچ گاه عوض نمى‏شود. در واقع همان طور كه طرفداران تز عدم ارتباط اقتصادى تاكيد دارند، حقوق اسلامى از طريق قبض و بسط و بازسازى، مرتب در حال تغيير و تحول است. اگرچه خود قرآن هرگز وارد اين وادى نمى‏شود اما از آن، تفاسير مختلفى صورت مى‏گيرد. به عنوان نمونه آياتى كه ممنوع‏كننده انواع بهره تفسير مى‏شوند، در مكانها و زمانهاى خاصى به عنوان خارج‏كننده برخى از انواع غير استثمارى آن [بهره] بازگو مى‏گردند.

كرمر و رنان اسلام را، در عين حال، رشددهنده جبرگرايى و بازدارنده تجربه‏گرايى تلقى مى‏كنند. البته اين درست است كه معناى لغوى اسلام، تسليم مى‏باشد و همچنين قرآن آياتى (30) دارد كه ممكن است از آنها برداشت جبرگرايانه صورت گيرد. (31) همين طور شايد اين صحيح باشد كه افرادى كه ياد گرفته‏اند پديده‏ها را به افعال يك خداى دخالتگر [مطلق] نسبت دهند، احتمال كمترى وجود دارد كه وضع موجود را زير سؤال ببرند. اما هيچ مذهب مهمى وجود ندارد كه [در هر حال] عناصر جبرگرايانه نداشته باشد. گذشته از اين اگر مانع اصلى رشد، آموزه‏هاى اسلام باشد، بايد سازوكارهاى اجتماعى‏اى را شناسايى كرد كه باعث‏شده‏اند آن آموزه‏ها مقاومت كنند [و انعطاف‏ناپذير شوند]. نه رنان و نه كرمر هيچ كدام اقدام به اين امر نكرده‏اند. مساله مرتبط ديگر [در اين باره] ناتوانى آنان در همساز كردن نوسانات در ديدگاههاى مسلمانان به سوى تغييرات اجتماعى‏اقتصادى است. در هر صورت آنها بطور جدى اين موضوع را بررسى نكردند كه آيا التزام به اسلام با محافظه‏كارى همراه است‏يا با بهره‏ورى كمتر مى‏سازد. آنها بر مبناى عقب‏ماندگى اقتصادى (مورد نظرشان)، مساله را مسلم تلقى كردند. (32) و (در فرايند كل) آنها اوضاع منفى پيشرفت اقتصادى را به صورت نوعى اعلام جرم عليه تمدن اسلامى بطور كلى تعميم دادند.

اين گرايش كه اسلام به عنوان منبع ضد رشد تلقى شود، بدون شناسايى چگونگى توليد و باز توليد آن، با مفسرانى از نسل كرمر و رنان به پايان نمى‏رسد. همين خلا در آثار نظريه‏پردازان تجدد نيز كه اوج خوشى آنان در سالهاى مشرف به جنگ جهانى دوم بود، وجود دارد. يك عضو مؤثر از اين مكتب، دانيل لرنر، در كتاب مشهورش، گذر از جامعه سنتى، نوشت كه يك مساله [و مشكل] مهم سياست‏گذارى براى سه نسل از رهبران [كشورهاى] خاورميانه اين بوده است كه آيا بايد بين [حفظ] «مكه‏» [به شكل سنتى] و ماشينى‏شدنش، يكى را برگزينند و يا اينكه اين دو قابل سازش هستند. او خود عقيده داشت كه مسلمانها به يك تصميم واقعى رسيدند كه نهايتا به ماشينى شدن انجاميد و مكه تا حد زيادى اهميت و تناسب خود را از دست داد. لرنر توضيح نداده كه چرا مكه بنوعى مانعى بر سر راه تجدد بوده و اين مانع بودن، ادامه يافته است. او تنها بيان مى‏داشت كه اسلام در شكل غالب خود با تغييرات ساختارى‏اى كه جهت پيشرفت جهانى اسلام نقش اساسى داشت، مخالف بوده است.

پيش‏كسوتهاى اقتصاد توسعه در سالهاى پس از جنگ، با نظريه‏پردازان تجدد در اين ديدگاه كه توسعه اقتصادى جهان سوم نيازمند تفسير نوى از اسلام است، مشترك بودند. مثلا آرتور لوئيس در كتاب درسى‏اش پيرامون رشد اقتصادى مى گويد «بعضى از دستورهاى مذهبى نسبت‏به برخى ديگر، سازگارى بيشترى با رشد دارند. اگر يك مذهب در مورد ارزشهاى مادى، تلاش، پس‏انداز و سرمايه‏گذارى مولد، صداقت در روابط بازرگانى، در تجربه و تحمل مخاطره [ريسك] و در تساوى موقعيتها حساس باشد، اينها براى رشد مفيد هستند. در حالى كه تا زمانى كه با اين امور مخالف باشد، از رشد ممانعت‏به عمل خواهد آورد. وى يك طبقه‏بندى جامع از مذهب بر طبق حمايت آنها از توسعه ارائه نداده است. اما مثال او روشن مى‏كند كه وى اسلام را بازدارنده رشد تلقى كرده است. در حالى كه بسيارى از اقليتهاى مذهبى را به عنوان مدافعان و مشاركت‏كنندگان در توسعه مطرح مى‏كند، مسلمانهاى هندوستان را نمونه‏اى از يك قليت‏بى‏حال ذكر مى‏كند. (33) بطور خلاصه لوئيس بحث‏خود را در اين باره مطرح كرد كه چگونه يك سرى از اقليتها به تدوين برداشتهايى مبادرت مى‏ورزند كه دشمن توسعه اقتصادى است. اما او نه در چگونگى حصول اين برداشتها [و تصورات] و نه در علت مقاومت و ايستادگى آنها توضيحى نداده است. همين انگاره در آثار ارما آدلمن و سين ثيا تفت موريس نيز پيدا مى‏شود.

آنها در شناسايى تعيين‏كنندگان گوناگون اجتماعى مربوط به پيشرفت اقتصادى، مقياسى به كار مى‏برند، كه مذاهب را بر طبق اينكه در مورد كنترل مردم بر سرنوشت‏خود چگونه حساسيتى دارند، طبقه‏بندى مى‏كنند. بالاترين درجه، +A و پايين‏ترين آنها، D است. اسلام با داشتن نوعى جبرگرايى متعادل در مورد ظرفيت‏بشر جهت تغيير سرنوشت‏خود، نمره B به دست آورده است. اما مؤلفان [مذكور]، اين گرايشها را مفروض تلقى نموده، توضيحى در مورد منشا و يا نشر آنها نداده‏اند.

/ 17