اسلام و توسعه نیافتگی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اسلام و توسعه نیافتگی - نسخه متنی

تیمور کوران؛ مترجم: یداله دادگر

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بزودى ملاحظه خواهيم كرد كه اين تفسير، محدوديتهاى خاص خود را به همراه دارد. ذهنيت اقتصادى بررسى شده توسط اينال سيك هم تراز ديدگاهى است كه ابن‏خلدون در تئورى مشهورش، درباره ظهور و سقوط حكومتهاى مسلمانان، به سران آن حكومتها نسبت مى‏داد. وى بيان مى‏كند كه حكومتهاى كشورهاى مسلمان نوعا توسط جنگجويانى بنيانگذارى شده كه با انگيزه غنيمت و غارت به جنگ مى‏پرداخته‏اند. (41) اين سلحشوران [سپس] به انقياد جمعيتها و سازماندهى و متمركز ساختن آنها مبادرت مى‏كردند و سپس خود استقرار پيدا مى‏كردند [به عبارت ديگر تبديل به نظام حكومتى مى‏شدند]. اما اخلاف آنان كه در شرايط صلح و رفاه بار آمده بودند، نه صاحب غارت و غنيمت‏بودند و نه پويندگى لازم را داشتند كه حكومت ديگرى ايجاد كنند. آنها [صرفا] مشغول تلاش براى حفظ منافع خود بوده، در نتيجه نسبت‏به حمله سلحشوران تازه‏تر، براى حصول به يك نظم اقتصادى‏اجتماعى پيشرفته‏تر، آسيب‏پذير بودند. در ديد ابن‏خلدون منبع اصلى پيشرفت اقتصادى [نيز] نوعى فتح و غلبه است كه با انگيزه غارت و كسب غنيمت صورت مى‏گيرد; دولتها بدون [عنصر] غلبه ساقط خواهند شد، زيرا فاقد يك نيروى محرك داخلى جهت تغيير و تحول هستند. ارتباط [اين قضايا] با اسلام از ناحيه مشروعيتى است كه اسلام به فتح و غلبه بخشيده است. غلبه در اولين گسترش دولت اسلامى نقش مهمى داشته است و منابع اسلامى كاربرد آن را در پيشبرد امور (و قبولاندن عقيده جديد) توجيه مى‏كنند. لذا تا زمانى كه تاكيد بر فتح و غلبه باعث ممانعت از ايجاد ثروت جديد گردد، مذهب جهت رشد اقتصادى عميق، عنصرى بازدارنده محسوب مى‏شود. (42)

زمانى كه ابن‏خلدون اين [مطالب] را نوشت، جهان اسلام بيش از دو قرن از رونق اقتصادى غرب عقب بود. لذا اين [مقايسه] تعجب‏آور است كه وى نگران سقوط آموخته‏هاى علمى در كشورهاى اسلامى بوده، حيرت خود را از پيشرفت فلسفى در سرزمين روم بيان مى‏دارد. (43) او بروشنى ابراز مى‏كند كه موتور داخلى توسعه اقتصادى، براساس ديدگاه فتح و غلبه تاثير خارجى خواهد داشت. اين امر به معنى افول اقتصادى جهان اسلام نيست. در هر حال وى توضيحى در اين مورد نداده كه چرا از آن زمان، ناكارامد بودن حكومتهاى كشورهاى مسلمان مورد چالش [و نقد] قرار نگرفته است. حتى اگر كسى ديدگاه وى را درباره علت‏سست‏شدن [وضعيت] حكام بپذيرد، باز لازم است توضيح داده شود كه چرا اعمال آنها، مخالفانى نپرورانده است. واقعا چه چيزى جوامع مسلمان را از ايجاد عقايد، اعمال و حركتهاى لازم جهت‏حفظ موضع اقتصادى قوى، همگام با رقبايشان، باز داشته است؟ مشاهدات اينال سيك [نيز] سؤالهاى ديگرى را طرح مى‏كند. در عين حال كه اين امرى ساده است كه حكام عثمانى مانند هر جاى ديگر در قالب ثبات سياسى منافع خاصى را دنبال مى‏كردند، اما اين روشن نيست كه چرا توده‏هاى مردم در مورد پيشرفت اقتصادى تلاش [و مخالفتى] نكردند. ممكن است جواب داده شود كه شورشهاى توده‏اى، حتى در اوج كامروايى عثمانى، وجود داشته است، كه قيامهاى معروف به «سلالى‏» در قرن شانزدهم نمونه آن محسوب مى‏گردد. (44) اما اين شورشها عموما حركتهاى سازماندهى شده‏اى نبوده‏اند، و شركت‏كنندگان آنها معمولا به دنبال نوعى توزيع مجدد اجبارى بودند و از اصلاحات اجتماعى اساسى براى رونق در ايجاد ثروت حمايت نمى‏كردند.

سومين برداشت در مورد ماهيت ايستاى جهان‏بينى اسلامى، بر پايگاه اجتماعى بازرگانان عثمانى متمركز بود. سبرى اولگنر بيان مى‏كند كه صنف صنعتگر عثمانى تلاش مى‏كردند كه اعمال خود را مشروع و اعمال رقباى بازرگان خود از جمله: سفته‏بازى، آربيتراژ، (45) سقوط قيمتها، تبليغ و بهبود محصولات را غير مشروع جلوه دهند. بين مشاهدات اولگنر و اينال سيك عناصر مكمل روشنى وجود دارند. حكام ثبات‏گراى عثمانى بايستى صنعتگران را بر بازرگانان ترجيح مى‏دادند، زيرا گروه اول موضعى ثابت داشتند، در حالى كه گروه اخير در رفت و آمد بودند. انتظار آنان اين بود كه رقابتهاى بين صنفى براى بهبود پايدارى سياسى در كوتاه مدت به حداقل برسد.

در عين حال نشان دادن اين كه بخشهاى معينى از جامعه از ارزشهاى خاصى نفع مى‏برند، به‏خودى خود، نشان نمى‏دهد كه آن ارزشها چگونه انتشار مى‏يابند و به چه نحوى تحمل مى‏شوند. ديدگاه اولگنر روشن نمى‏كند كه چرا پايگاه اجتماعى بازرگانان عثمانى در طول زمان عموما رو به اضمحلال بود; و يا چرا بازرگانان از تصحيح تصور منفى‏اى [كه نسبت‏به آنان وجود داشت] عاجز بودند، و يا چرا اسلام با اخلاقياتى همراه بود كه با رقابت پويا متناسب نبوده است. (46) اين معماها زمانى پيچيده‏تر مى‏شوند كه بازرگان بودن خود پيامبر اسلام و احتياط وى در مورد دخالت در بازار رقابت هرچند برخى گزارشها در اين مورد جعلى‏اند مورد توجه قرار گيرد. (47) با توجه به اين كه انديشه اوليه اسلام حامى برخى سنتهاى رقابتى بوده، اين بطور خاص سؤال‏انگيز خواهد بود كه چرا بازرگانان مسلمان به همراه مصرف‏كنندگان مسلمان نتوانسته‏اند به مقابله با تاثيرات ضد رقابتى اصناف بپردازند.

/ 17