بیشترلیست موضوعات اسلام و توسعهنيافتگى: بازنگرى يك معماى ديرينه× چكيده: 1. مقدمه 2. آمار و فرايندى كه نيازمند توضيح است نقش مراكز آموزشي در ارتقأفرهنگ عمومي از ديدگاه امام خميني(ره) الف ـ جايگاه خاص مراكز آموزشي در رهنمودهاي حضرت امام(ره) ب ـ آموزش و پرورش به منزله يك فرآيند 3. سه قضيه اصلى (25) 4. خود اسلام به عنوان مانع دايمى توسعه 5. جهانبينىهاى ايستا به همراه اسلام 6. شكلگيرى تصورات و دانش مسلمين 7. جامعهگرايى 8. به سوى يك تركيب جامع [سنتز]; نقش كليدى بحث عمومى (68) توضیحاتافزودن یادداشت جدید
بزودى ملاحظه خواهيم كرد كه اين تفسير، محدوديتهاى خاص خود را به همراه دارد. ذهنيت اقتصادى بررسى شده توسط اينال سيك هم تراز ديدگاهى است كه ابنخلدون در تئورى مشهورش، درباره ظهور و سقوط حكومتهاى مسلمانان، به سران آن حكومتها نسبت مىداد. وى بيان مىكند كه حكومتهاى كشورهاى مسلمان نوعا توسط جنگجويانى بنيانگذارى شده كه با انگيزه غنيمت و غارت به جنگ مىپرداختهاند. (41) اين سلحشوران [سپس] به انقياد جمعيتها و سازماندهى و متمركز ساختن آنها مبادرت مىكردند و سپس خود استقرار پيدا مىكردند [به عبارت ديگر تبديل به نظام حكومتى مىشدند]. اما اخلاف آنان كه در شرايط صلح و رفاه بار آمده بودند، نه صاحب غارت و غنيمتبودند و نه پويندگى لازم را داشتند كه حكومت ديگرى ايجاد كنند. آنها [صرفا] مشغول تلاش براى حفظ منافع خود بوده، در نتيجه نسبتبه حمله سلحشوران تازهتر، براى حصول به يك نظم اقتصادىاجتماعى پيشرفتهتر، آسيبپذير بودند. در ديد ابنخلدون منبع اصلى پيشرفت اقتصادى [نيز] نوعى فتح و غلبه است كه با انگيزه غارت و كسب غنيمت صورت مىگيرد; دولتها بدون [عنصر] غلبه ساقط خواهند شد، زيرا فاقد يك نيروى محرك داخلى جهت تغيير و تحول هستند. ارتباط [اين قضايا] با اسلام از ناحيه مشروعيتى است كه اسلام به فتح و غلبه بخشيده است. غلبه در اولين گسترش دولت اسلامى نقش مهمى داشته است و منابع اسلامى كاربرد آن را در پيشبرد امور (و قبولاندن عقيده جديد) توجيه مىكنند. لذا تا زمانى كه تاكيد بر فتح و غلبه باعث ممانعت از ايجاد ثروت جديد گردد، مذهب جهت رشد اقتصادى عميق، عنصرى بازدارنده محسوب مىشود. (42) زمانى كه ابنخلدون اين [مطالب] را نوشت، جهان اسلام بيش از دو قرن از رونق اقتصادى غرب عقب بود. لذا اين [مقايسه] تعجبآور است كه وى نگران سقوط آموختههاى علمى در كشورهاى اسلامى بوده، حيرت خود را از پيشرفت فلسفى در سرزمين روم بيان مىدارد. (43) او بروشنى ابراز مىكند كه موتور داخلى توسعه اقتصادى، براساس ديدگاه فتح و غلبه تاثير خارجى خواهد داشت. اين امر به معنى افول اقتصادى جهان اسلام نيست. در هر حال وى توضيحى در اين مورد نداده كه چرا از آن زمان، ناكارامد بودن حكومتهاى كشورهاى مسلمان مورد چالش [و نقد] قرار نگرفته است. حتى اگر كسى ديدگاه وى را درباره علتسستشدن [وضعيت] حكام بپذيرد، باز لازم است توضيح داده شود كه چرا اعمال آنها، مخالفانى نپرورانده است. واقعا چه چيزى جوامع مسلمان را از ايجاد عقايد، اعمال و حركتهاى لازم جهتحفظ موضع اقتصادى قوى، همگام با رقبايشان، باز داشته است؟ مشاهدات اينال سيك [نيز] سؤالهاى ديگرى را طرح مىكند. در عين حال كه اين امرى ساده است كه حكام عثمانى مانند هر جاى ديگر در قالب ثبات سياسى منافع خاصى را دنبال مىكردند، اما اين روشن نيست كه چرا تودههاى مردم در مورد پيشرفت اقتصادى تلاش [و مخالفتى] نكردند. ممكن است جواب داده شود كه شورشهاى تودهاى، حتى در اوج كامروايى عثمانى، وجود داشته است، كه قيامهاى معروف به «سلالى» در قرن شانزدهم نمونه آن محسوب مىگردد. (44) اما اين شورشها عموما حركتهاى سازماندهى شدهاى نبودهاند، و شركتكنندگان آنها معمولا به دنبال نوعى توزيع مجدد اجبارى بودند و از اصلاحات اجتماعى اساسى براى رونق در ايجاد ثروت حمايت نمىكردند. سومين برداشت در مورد ماهيت ايستاى جهانبينى اسلامى، بر پايگاه اجتماعى بازرگانان عثمانى متمركز بود. سبرى اولگنر بيان مىكند كه صنف صنعتگر عثمانى تلاش مىكردند كه اعمال خود را مشروع و اعمال رقباى بازرگان خود از جمله: سفتهبازى، آربيتراژ، (45) سقوط قيمتها، تبليغ و بهبود محصولات را غير مشروع جلوه دهند. بين مشاهدات اولگنر و اينال سيك عناصر مكمل روشنى وجود دارند. حكام ثباتگراى عثمانى بايستى صنعتگران را بر بازرگانان ترجيح مىدادند، زيرا گروه اول موضعى ثابت داشتند، در حالى كه گروه اخير در رفت و آمد بودند. انتظار آنان اين بود كه رقابتهاى بين صنفى براى بهبود پايدارى سياسى در كوتاه مدت به حداقل برسد. در عين حال نشان دادن اين كه بخشهاى معينى از جامعه از ارزشهاى خاصى نفع مىبرند، بهخودى خود، نشان نمىدهد كه آن ارزشها چگونه انتشار مىيابند و به چه نحوى تحمل مىشوند. ديدگاه اولگنر روشن نمىكند كه چرا پايگاه اجتماعى بازرگانان عثمانى در طول زمان عموما رو به اضمحلال بود; و يا چرا بازرگانان از تصحيح تصور منفىاى [كه نسبتبه آنان وجود داشت] عاجز بودند، و يا چرا اسلام با اخلاقياتى همراه بود كه با رقابت پويا متناسب نبوده است. (46) اين معماها زمانى پيچيدهتر مىشوند كه بازرگان بودن خود پيامبر اسلام و احتياط وى در مورد دخالت در بازار رقابت هرچند برخى گزارشها در اين مورد جعلىاند مورد توجه قرار گيرد. (47) با توجه به اين كه انديشه اوليه اسلام حامى برخى سنتهاى رقابتى بوده، اين بطور خاص سؤالانگيز خواهد بود كه چرا بازرگانان مسلمان به همراه مصرفكنندگان مسلمان نتوانستهاند به مقابله با تاثيرات ضد رقابتى اصناف بپردازند.