صلاحيت شفيع
حال مطلب را از اساس و ريشه بحث مى كنيمچون اين ( آيه ) از
آيات مثبت شفاعت است
از آياتى است كه شفاعت را تأييد و اثبات كرده است . ابتدا ترجمه آيه را عرض مى
كنيم بعد وارد اصل مطلب مى شويم . آيه اين جور مى فرمايد كه ( و لا يملك الذين يدعون من دونه الشفاعة )
آن غير خداها كه اينها آنها را مى خوانند اختيار شفاعت را ندارند
. ( و لا يملك ) يعنى مالك شفاعت
نيستند چون اختياردار شفاعت نيستند ( الا من شهد بالحق و هم يعلمون ) مگر (يك گروه ) . ( بديهى است اين
( مگر ) استثناست
حال يا استثناى متصل يا منقطع ) . يك دسته اى مالك شفاعت هستند يعنى دسته اى كه به حق
گواه باشند و معترف
كه گفته اند ـ و همين طور هم هست ـ مقصود از ( حق ) توحيد است
و اين خودش تعبير
عجيبى است كه قرآن از توحيد به كلمه حق مطلق تعبير مى كند :مگر آنها كه خود معترف به حق هستند يعنى جز
موجودى كه خود او موحد باشد .پس قهرا كار بت و امثال آن نيست
يعنى خود شفاعت از شؤون توحيد است :آنهايى كه خودشان موحد هستند
و بلكه شايد كلمه ( شهد بالحق ) يعنى شهود مى كنند حق را
شهود مى كنند
توحيد را
.( و هم يعلمون ) . اين ( عبارت ) را دو جور تفسير كرده اند
يكى اينكه ( شهد ) را شهادت زبانى
بگيريم :آنهايى كه به زبانشان به حق يعنى به توحيد اعتراف مى كنند ( و هم يعلمون ) اما فقط اعتراف
زبانى نيست
از روى دانايى و آگاهى به توحيد اعتراف مى كنند . ولى تفسير ديگر ـ كه شايد بهتر باشد ـ
اين است :در خود كلمه ( شهد ) مفهوم ( يعلمون ) آمده
چون ( شهد ) فقط لفظ نيست :آنهايى كه شهادت مى
دهند به حق
يعنى حق را و توحيد را شهودا درك مى كنند
و آگاه به كار خودشان هستند ( و هم يعلمون )
يعنى مى دانند كه درباره چه كسى شفاعت كنند و درباره چه كسى شفاعت نكنند
نه ( آگاهند به اعتراف
خودشان و از روى آگاهى اعتراف مى كنند )
آگاهند كه در شفاعت چه
كسى را شفاعت مى كنند و براى چه شفاعت مى كنند
يعنى اين جور نيست كه شفاعتشان يك كارگتره باشد
افرادى را تشخيص مى دهند كه اينها استحقاق شفاعت دارند
از روى كمال آگاهى و بصيرت شهادت مى دهند .