هـمـه جـهـاتـى كـه بايد در ارتش محفوظ باشد حفظ بكنيد و همچو گمان نكنيد كه حالايى كه ما انـقـلاب كـرديـم بـايـد نظام هم به هم بخورد، نه اينطور نبايد باشد، انقلاب كرديد لكن اين نـظـام از اول در اسـلام بـوده است و حالا هم بايد باشد كه با نظم ، امور انجام مى گيرد. اگر فـرض بـكـنـيـد كـه يـك كـشـورى بـاشـد كـه ارتـشـش صـد مقابل باشد از اين كه هست لكن نظمى در كار نباشد نمى تواند آن ارتش فعاليت داشته باشد، لكـن عـده قـليـل بـا نـظم به عده كثير بى نظم هميشه غلبه داشته است ، الان هم بايد همين طور بـاشـد، حـفـظ بـشـود مـراتـب و مـنـتـهـى ايـنـكـه بـرادريـتـان مـحـفـوظ ، لكـن سـلسـله مـراتـب هم محفوظ.^(589)
نظم كار ساز
مـا وقـتى مى خواهيم يك گردان را تشويق كنيم فرمانده آن گردان را تشويق مى كنيم ، در حالى كـه فـرمـانـده گـردان كـه عـمـل نـكـرده ، يـگـانـش عـمـل كـرده امـّا عـمـل او مـربـوط بـه فرمانده است . اين نظم فرمانده است كه موجب مى شود اينها بتوانند درست عمل كنند.^(590)
زيان بى نظمى
تزلزل نيروها و آسيب كشور
بـه شـمـا تذكر مى دهم كه نظم را حفظ كنيد سربازها نظم را حفظ كنند، پاسدارها نظم را حفظ كـنـنـد، پـاسـبـان هـا حـفـظ بـكـنـنـد، اگـر نـظم حفظ نشود مملكت ما ممكن است خداى نخواسته آسيب ببيند.^(591) از مـهـمّات اين است كه نظم در كار باشد يعنى اگر چنانچه نظام نباشد در كار، و امور تحت يك نـظـامـى انـجـام نـگـيـرد ايـن تـزلزل ايـجـاد مـى شود. اگر بنا باشد كه فرض كنيد كه سپاه پـاسـداران اطـاعـت نـكـنـد از رئيـسـشـان ، هـمـه ايـنـهـا اطـاعـت نـكـنـنـد از آن فـرمـانـده كـل ، در ژانـدارمـرى هـمـيـن طـور ، ايـن اسـبـاب ايـن مـى شـود كـه يـك قـواى مـسـلّح متزلزل بشود و با تزلزل قواى مسلّح مملكت متزلزل است .^(592) نـظم به هم زدن چيست ؟ اين است كه پايين از بالا اطاعت نكند، اطاعت اين طبقه پايين و سرباز از درجه دار، درجه دار از افسر، افسر از بالاتر اطاعت نكند، اطاعت كه نكردند نظم از بين مى رود. وقـتـى بنا باشد كه پايين از بالا اطاعت نكند، معنايش اين است كه نظمى در كار نيست . نظم كه از بـيـن رفـت ، انـسـجـام نـيـسـت ديـگـر ، انـسـجـام وقـتـى كـه نـشـود، خـودش پـوسـيـده مـى شود.^(593)
درجه و نظم پذيرى
اسلام مى گويد نظم امور بايد بشود، نظم امور با درجات است .^(594) درجه به معناى يك نظم دقيق و تعيين موضع و ارتباط ويژه در بين كسانى است كه در خدمت دفاع از انـقـلاب و كـشـور قـرار دارند و اين نظام و سازمان با درجات نظامى ظهور پيدا مى كند. منطق نـظـامـى ، مـنطق نظم است . نظم دقيق حدّ فاصل بين يك سازمان نظامى با تشكيلات ديگر است و بدون آن نظام و يك سازمان نظامى ، موجوديت نخواهد يافت .^(595) ... در سـپـاه هـمـه با يك لباس ، بدون هيچ گونه نشانه و علامتى با همديگر و كنار هم راه مى رفـتـنـد...، ايـن يك نوع صميميت و يگانگى را بطور طبيعى بوجود مى آورد كه حُسن بزرگى بود البته حُسن درجه حُسن بزرگترى است يعنى اين مطلب به هيچ وجه اين درجات را زير سؤ ال نـمى برد، امّا شما هر دو را با هم داشته باشيد يعنى اين درجه باشد آن برادر سطح پايين احترامش را هم به شما بگذارد و سلامش را هم بدهد امّا شما برخوردتان همان برخورد برادرانه اى كه داشته ايد باشد.^(596) امّا در باب مساءله درجات كه شما مشاهده كرديد من آنقدر به آن اهتمام دارم ، به خاطر اين است كه كـمك كند به نظاميگرى و البته كمك هم مى كند و الاّ همان روزى كه درجه ها داده مى شد من اين جا گـفـتـم ارزش برادر رزمنده فداكار و مجاهد فى سبيل الله را از روى درجه اندازه نمى گيريم ؛ ارزش او از روى اصـالت هـاى ديـگـر قابل اندازه گيرى است ، لكن درجه بندى براى انضباط، لازم اسـت و بـدون ايـن درجه بندى ممكن نيست و مساءله درجه بندى جزء تازه ترين و نوترين و زنده ترين تجربه هاى نظاميگرى امروز دنياست