همان طور كه علم حصولي عقلي (معرفت عقلي) دو نوع است: نظريخطاپذير و بديهي مصون از خطا؛ و براي صيانت از خطا در نظري بايد بديهيرا اصل قرار داد. علم شهودي نيز دو قسم است 1ـ شهودي معصوم از خطا. 2ـشهوديِ آميخته به خطا. علم شهودي معصوم از خطا، همان شهود انبيا و اوليايالاهي معصوم است. آن بزرگان، افزون بر دريافت معارف و نگهداري آن، درابلاغ نيز مصونند و از هرگونه اشتباه پيراستهاند.علم شهودي آميخته به خطا، همان كشف و شهود عارفان غيرمعصوم استو براي صيانتش از خطا در دريافت و نگهداري بايد كشف معصوم را اصلقرار داد و در پرتو آن، كشف غيرمعصوم را ارزيابي و تصحيح كرد. البتهسالك شاهد هنگام شهود احتمال خلاف نميدهد؛ ولي بعد از تنزل از منزلتشهود دل و هبوط به جايگاه فكر، احتمال ميدهد آنچه مشاهده كرده ناصواببوده است. در اين حال، اگر به كشف معصوم دسترسي داشته باشد و بتوانددوباره به جهان شهود بازگردد و كشف ناب را معيار شهود خاص خويش قراردهد و طمأنينه حاصل كند، نوسان و اضطراب فكري نخواهد داشت؛ و گرنهبهترين راه براي تشخيص سره از ناسره استمداد از بديهيات عقلي و مسلّماتاسلام و محكمات قرآن و سنت معصومان(ع) است.
ج) ارزش علم و معرفت
آيا ميتوان فراوردههاي ابزارهاي شناخت را كاشف از واقعيت و حقيقتدانست و به آن اعتماد كرد؟ به بيان ديگر، آيا ادراكات و شناختهاي انسانارزش عملي دارند يا ارزش نظري و عملي؟ در اين مسأله سه مكتب عمدهوجود دارد: مكتب انكار، مكتب شك و مكتب جزم و يقين.مكتب انكار، امكان كسب آگاهي صحيح از واقعيات جهان را نفي ميكند؛يعني بشر نميتواند از حقايق موجود در جهان خارج از ذهن، اطلاعاتصحيح و ادراكات مطابق واقع به دست آورد و آنچه علم و يقين ميپندارد،خيالي بيش نيست.مكتب شك، در امكان كسب آگاهي صحيح از خارج ترديد دارد؛ يعني ماحقايق را آن گونه كه وضع ساختمان قواي ادراكي ما اقتضا ميكند ادراكميكنيم نه چنان كه در واقع است. ما هرگز نميدانيم حقيقت چيست؟ از اينرو، بايد از اظهارنظر در مسائل خودداري كرده، تمام مسائل فلسفي و علمي ورياضي را، احتمال و ترديد تلقي كنيم.مكتب جزم و يقين، آگاهي صحيح و مطابقت بخشي از ادراكات ما با واقعرا ممكن ميداند.بنابراين، پيروان مكتب جزم، بخشي از ادراكات انسان راداراي ارزش قطعي و يقيني ميدانند و به شبهات مطرح شده از سوي پيرواندو مكتب پيشين پاسخهايي قابل قبول ميدهند. پيروان مكتب جزم و يقين بهدو گروه نسبيگرا و مطلقگرا تقسيم ميشوند. گروه نسبيگرا معتقدند صور وماهيت اشيا به طور مطلق و دست نخورده به فضاي ذهن ما گام نمينهند و ازنظر شرايط زماني و مكاني و دستگاه ادراكي خود انسان دستكاري ميگردند.بنابراين، هر چيزي كه براي ما معلوم و مكشوف ميگردد، كيفيت ظهور ونمايش آن، به كيفيت عمل اعصاب به ضميمه عوامل خارجي بستگي دارد. ازاين جهت، ماهيات اشيا به طور اطلاق و دست نخورده براي قواي ادراكيظهور نميكنند و حقايق در عين اين كه حقيقت هستند، نسبي و اضافياند. طبقاين گرايش، علوم ارزش عملي دارند نه ارزش علمي و نظري؛ يعني در مقامعمل سودمندند نه براي دريافت حقايق.