كردگارا ! ببخش جرم مرا
به محمّد ، شفيع روز جزا
به محمّد ، شفيع روز جزا
به محمّد ، شفيع روز جزا
فى نعتِ حضرت سيد المرسلين صلىاللهعليهوآلهوسلم
مصطفى مجتبى شفيع اُمَم
درّة التاج و صاحب المعراج
«والضحى» وصف مصحف رويش
خواب نصرت به قوت بازو
بحر حق را [ست] دُرّ و ليك يتيم
كرد اشارت ، زمينْ شكافته شد
خم شدم پشت ، زير بار گناه
آن درود است ، بر تو بفرستم
عالم علم باطن و ظاهر
مدح او از بيان ما ، هيهات
احمد و حامد و بشير و نذير
او نبى بوده و هنوز آدم
زير زينش بُراق برق عنان
شد چو در لامكان ، فراشتْ لوا
داده آن چشمه را حيات روان
معجزاتش ز حدّ حصر ، فزون
گرچه افزون ز حد ، گنهكارم
يار و داماد و نفْس پيغمبر
واقف سرّ اوّل و آخر
ناصر و قاسم و سراج منير
ننهاده قدم برون ز عدم
سطح عرشش مسافت ميدان
جاى اوناش ، قرب «أو أدنا»
خيل را آب ، از سرْ انگشتان
وصفش از وهم و فهم ما بيرون
1 هيچ غم نيست چون تو را دارم
ختم بر مرتضى ، گزينِ بشر
وصف او برتر است از كلمات
سبب آفرينش عالم
ما سِوَى اللّه به لطف او محتاج
ذكر «واللّيل» ، شرح گيسويش
قاب قوسين شد نشانه او
از هلالش قمر شده به دو نيم
تا سوى او درخت ، تافته شد
دست من گير ، يا رسول اللّه!
به متاعى كه مىرسد دستم
واقف سرّ اوّل و آخر
واقف سرّ اوّل و آخر
1-
در نسخه «ح» : گنه دارم .