چهل داستان و چهل حدیث از امام جواد (ع) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

چهل داستان و چهل حدیث از امام جواد (ع) - نسخه متنی

عبد الله صالحی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

آگاهی از اسرار زنان و کناره گیری:


یکی از اصحاب حضرت جوادالائمّه علیه السلام ، به نام ابوهاشم ، داوود بن قاسم جعفری حکایت کند :
زمانی که امام محمّد جواد علیه السلام در شهر بغداد ساکن بود ، روزی به منزل ایشان وارد شدم و در مقابل حضرت نشستم ، لحظه ای بعد از آن یاسر خادم آمد و حضرت به او خوش آمد گفت و او را در کنار خویش نشانید .
بعد از آن یاسر خادم عرضه داشت : یاابن رسول اللّه ! بانو امّ جعفر از شما اجازه می طلبد تا به حضور شما و همسرت ، امّ الفضل بیاید .
و حضرت اجازه فرمود ، در این لحظه با خود گفتم : اکنون که وقت ملاقات نیست ، برای چه امّ جعفر می خواهد به ملاقات حضرت جواد علیه السلام بیاید ؟ !
در همین افکار غوطه ور بودم و خواستم که از محضر حضرت خارج شوم ، که ناگاه امام علیه السلام به من فرمود : ای ابوهاشم ! بنشین تا قضیّه برایت روشن گردد و متوجّه شوی که امّ جعفر برای چه به ملاقات ما می آید .
وقتی امّ جعفر نزد حضرت آمد ، در کناری با هم خلوت کردند و من متوجّه صحبت های آن ها نمی شدم ؛ تا آن که بعد از گذشت ساعتی ، امّ جعفر اظهار داشت : ای سرورم ! من علاقه مند هستم شما را با همسرت ، امّالفضل کنار هم ببینم .
حضرت فرمود : تو خود نزد او برو ، من نیز خواهم آمد .
پس از لحظه ای که امّ جعفر رفت ، نیز حضرت وارد اندرون شد و چون لحظاتی گذشت ، امام علیه السلام سریع مراجعت نمود و این آیه شریفه قرآن را تلاوت نمود : فلمّا راءینه اءکبرنه ( 35 ) .
یعنی ؛ چون زنان ، یوسف را مشاهده کردند ، او را بزرگ و با عظمت دانستند .
آن گاه به دنبال حضرت ، امّ جعفر نیز خارج گردید و گفت :
ای سرورم ! چرا جلوس نفرمودی ؟ !
چه حادثه ای پیش آمد ، که سریع بازگشتی ؟ !
امام علیه السلام در پاسخ فرمود : جریانی اتّفاق افتاد که صحیح نیست من آن را برایت بیان کنم .
برگرد نزد امّالفضل و از خودش سؤ ال کن ، او تو را در جریان قرار می دهد که هنگام ورود من به اطاق چه حادثه ای رخ داد؛ و چون از اسرار مخصوص زنان است ، باید خودش مطرح نماید .
هنگامی که امّ جعفر نزد امّالفضل آمد و جویای وضعیّت شد ، امّالفضل در پاسخ گفت : من باید در حقّ پدرم نفرین کنم ، که مرا به شخصی ساحر شوهر داده است .
امّ جعفر گوید : من امّالفضل را موعظه و ارشاد کردم و او را از چنین افکار و سخنان بیهوده بر حذر داشتم ؛ و گفتم : حقیقت جریان را برایم بازگو کن ، که واقعیّت اءمر چه بوده است ؟
امّالفضل گفت : هنگامی که ابوجعفر علیه السلام نزد من آمد ، ناگهان عادت زنانگی - حیض - بر من عارض شد؛ و در حال جمع و جور کردن خود شدم که شوهرم خارج گشت .
امّ جعفر دو مرتبه نزد حضرت جواد علیه السلام آمد و گفت :
ای سرورم ! شما علم غیب می دانید ؟
امام علیه السلام فرمود : خیر ، امّ جعفر گفت : پس چگونه دریافتی که او در چنین حالتی قرار گرفته ، که در آن لحظه کسی غیر از خداوند و شخص امّالفضل از این موضوع خبر نداشت ؟ !
حضرت فرمود : علوم ما از سرچشمه علم بی منتهای خداوند متعال می باشد؛ و اگر چیزی بدانیم از طرف خداوند می باشد .
امّ جعفر گفت : آیا بر شما وحی نازل می شود ؟
حضرت فرمود : خیر ، بلکه فضل و لطف خداوند متعال بیش از آنچه تو فکر می کنی ، بر ما وارد می شود؛ و آنچه هم اینک مشاهده کردی ، یکی از موارد جزئی و ناچیز است . ( 36 )

/ 49