دنیا در نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

دنیا در نهج البلاغه - نسخه متنی

امام اول علی بن ابی طالب ؛ گردآورنده: محمد مهدی شمس الدین

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

سرانجام دنيا را ترك مى كنيد

اما بعد فانى احذركم الدنيا فانها حلوه خضره، حفت بالشهوات، و تحببت بالعاجله، و راقت بالقليل، و تحلت بالامال، و ترينت بالغرور، لا تدوم حبرتها، و لا تومن فجعتها، غراره ضراره، حائله زائله، نافده بائده، اكاله، غواله، لا تعدوا اذا تناهت الى امنيه اهل الرغبه فيها و لارضاء بها ان تكون كما قال الله تعالى: "كماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض فاصبح هشيما تذروه الرياح، و كان الله على كل شى ء مقتدرا" [ سوره ى كهف، آيه ى 45. ]

لم يكن امرو منها فى حبره الا اعقبته بعدها عبره، و لم يلق من سرائها بطنا الا منحته من ضرائها ظهرا، و لم تظله فيها ديمه رخاء الا هتنت عليه مزنه بلاء، و حرى اذا اصبح له منتصره ان تمسى له متنكره، و ان جانب منها اعذوذب و احلولى امر منها جانب فاوبى، لا ينال امرو من غضارتها رغبا الا ارهقته من نوائبها تعبا، و لا يمسى منها فى جناح امن الا اصبح على قوادم خوف، غراره غرور ما فيها، فانيه فان من عليها، لا خير فى شى ء من ازوادها
الا التقوى، من اقل منها استكثر مما يومنه، و من استكثر منها استكثر مما يوبقه، و زال عما قليل عنه، كم من واثق بها قد فجعته، و ذى طمانينه قد صرعته، و ذى ابهه قد جعلته حقيرا، و ذى نخوه قد ردته ذليلا، سلطانها دول، و عيشها رنق، و عذبها اجاج، و حلوها صبر، و غذاوها سمام، و اسبابها رمام، حيها بعرض موت، و صحيحا بعرض سقم، ملكها مسلوب، و عزيزها مغلوب، و موفورها منكوب، و جارها محروب.

الستم فى مساكن من كان قبلكم اطول اعمارا، و ابقى انارا، و ابعد آمالا، و اغد عديدا، و اكثف جنودا، تعبدوا للدنيا اى تعبد، و آثروها اى ايثار، ثم ظعنوا عنها بغير زاد مبلغ، و لا ظهر قاطع؟! فهل بلغكم ان الدنيا سخت لهم نفسا بفديه، او اعانتهم بمعونه، او احسنت لهم صحبه؟ بل ارهقتهم بالقوادح، و اوهنتهم بالقوارع، و ضعضعتهم بالنوائب، و عفرتهم للمناخر، و وطئتهم بالمناسم، و اعانت عليهم ريب المنون، فقد رايتم تنكرها لمن دان لها، و آثرها و احلد اليها حتى ظعنوا عنها لفراق الابد، و هل زودتهم الا السغب، او احلتهم الا الضنك، او نورت لهم الا الظلمه، او اعقبتهم الا الندامه؟ افهذه توثرون، ام اليها تطمئنون، ام عليها تحرصون؟ فبئست الدار لمن لم يتهمها و لم يكن فيها على و جل منها، فاعلموا- و انتم تعلمون- بانكم تاركوها و ظاعنون عنها، و اتعظوا فيها بالذين قالوا: "من اشد منا فوه" حملوا الى قبورهم فلا يدعون ركبانا، و انزلوا الاجداث فلا
يدعون ضيفانا، و جعل لهم من الصفيح اجنان، و من التراب اكفان، و من الرفات جيران، فهم جيره لا يجبيون داعيا، و لا يمنعون ضيما، و لا يبالون مندبه: ان جيدوا لم يفرحوا، و ان فحطوا لم يقنظا، جميع و هم آحاد، و جيره و هم ابعاد، متدانون لا يتزاورون، و قريبون لا يتقاربون، حلماء قد ذهبت اضغانهم، و جهلاء قد ماتت احقادهم، لا يحشى فجعهم، و لا يرجى دفعهم، استبدلوا بظهر الارض بطنا، و بالسعه ضيقا، و بالاهل عربه، و بالنور ظلمه، فجاوها كما فارقوها حفاه عراه، قد ظعنوا عنها باعمالهم الى الحياه الدائمه، و الدار الباقيه، كما قال سبحانه: كما بدانا اول خلق تعيده، وعدا علينا، انا كنا فاعلين. [ سوره ى انبياء، آيه ى 104. ]

"خطبه 110"

ترجمه و شرح:

اما بعد شما را از دنيا برحذر مى دارم زيرا دنيا ظاهرش شيرين و با طراوت است، در لابلاى شهوات قرار گرفته و بخاطر نقد بودنش جلب توجه مى كند، با اين كه مواهب آن كم و ناچيز است دلها را به خود مى كشاند، آرزوهاى دنيا پرستان را در خود جمع كرده، زيور غرور را به خود پوشانيده است، شادمانى و نعمت آن پايدار نيست، از دردها و مشكلات آن ايمن نتوان بود، سخت مغروركننده و زيان بار است، متغير است و زوال پذير، فنا پذير و نابود شدنى است. پيوسته كسان را مى خورد و هلاك مى كند. آن گاه كه به حد اعلا برسد و به آرزوى دنيا پرستان
جامه عمل بپوشاند و از آن راضى گردند بيش از آنچه در قرآن ذكر شده نخواهد بود كه زندگى همچون آبى مى ماند كه از آسمان فرود مى آيد و به وسيله آن گياهان فراوان و سر بهم داده و درهم پيچيده به وجود مى آيد، چيزى نمى گذرد كه خشك مى شوند و بادها آنها را پراكنده مى سازند و خداوند بر همه چيز قادر است".

هيچ كس از دنيا شادمانى نديده جز اين كه پشت سرش با اشك و آه روبرو شده است، هنوز با خوشيهايش روبرو نگشته كه به ناراحتيهاى پشت كردن آن، مبتلا مى شود. هنوز باران ملايم خوشى، راحتى دائمى برايش پديد نياورده، كه بلاها سيل آسا بر سرش فرومى بارند. هر گاه صبح گاهان بيارى كسى برخيزد شامگاهان خود را به ناشناسى مى زند، و اگر در يك طرف شيرينى و گوارايى داشته باشد، در طرف ديگر تلخى و گرد باد بدبختى بپا مى سازد. هنوز كسى از نعمتها و خوشيهايش به آنچه خواسته نرسيده كه مشكلات و سختى هايش به او مى رسد، شبى را بر پر و بال امنيت به سر نبرده، جز اين كه صبحگاه روى شهپرهاى لغزنده ى خوف قرار گيرد، بسيار فريبنده است و آنچه در آن است نيز فنا مى شود، زاد و توشه هاى آن جز زاد و توشه "تقوى" بى فايده است، كسى كه به مقدار كفايت از آن قانع باشد آرامش بيشترى بدست مى آورد و آن كس كه از آن بسيار بطلبد وسايل نابودى خود را بيشتر فراهم ساخته است، و هر آنچه بدست آورده، بزودى از دست مى رود، كسانى كه به آن تكيه كردند به درد و رنج انداخت و افرادى كه به آن اطمينان نمودند به زمينشان زد، چه افراد پر ابهتى كه سرانجام، دنيا آنها را حقير و كوچك ساخت و متكبران و فخر فروشانى را كه به خاك مذلت كشانيد. حكومت و رياست آن، ناپايدار، زندگى آن تيره، گوارايش ناگوار، شيرينى آن تلخ، و طعام آن
سم است، طنابهايش كهنه و پوسيده، زندگانش در معرض مرگ، و تندرستانش در معرض بيمارى، حكومت آن بر باد مى رود، و نيرومندانش مغلوب مى شوند. نعمتهاى فراوانش به نيستى مى گرايد، و همجوارانش غارت مى شوند.

مگر شما در جايگاه پيشينيان خود قرار نگرفته ايد؟! آنها كه عمرشان از شتما طولانى تر و آثارشان با دوام تر، و آرزويشان درازتر، افرادشان فزونتر و لشكرهايشان انبوه تر بود.

دنيا را پرستيدند! آنهم چه پرستيدنى! و آن را برگزيدند چه برگزيدنى! سپس بدون زاد و توشه اى كه به منزلگاهشان برساند و بدون مركبى كه راه را بسرعت بپيمايد از آن كوچ كردند. آيا به شما خبر داده اند كه دنيا غرامت اين همه زيانها را به آنها داده باشد؟ و يا كمى به آنها كرده باشد؟ و يا لا اقل براى آنان همنشين خوبى بوده باشد؟! بلكه به عكس آنها را در زير آفتابهاى گوناگون قرار داد و با محنتها خوارشان كرد، و با مشكلات و بيچارگيها آنها را ذليل نمود آنها را به صورت بخاك افكنده و پايمالشان كرده، و گردش روزگار را برضد آنها برانگيخته است، به خوبى مشاهده كرديد كه دنيا در برابر آنها كه در مقابلش خضوع كنند و آن را بر همه چيز مقدم دارند، و به آن تكيه نمايند، چهره درهم مى كشد، نا آشنا جلوه مى كند، و اين هنگامى است كه از آن براى هميشه كوچ كنند.

آيا هيچ مشاهده كرده ايد كه دنيا براى دنيا پرستان زاد و توشه اى جز گرسنگى فراهم كند؟ و جز فشار و تنگى، محلى براى آنها فراهم سازد؟ و جز تاريكى براى آنان نورى به ارمغان آورد؟ و يا جز ندامت چيزى به بار آورد؟! آيا چنين دنيايى را بر همه چيز مقدم مى شمريد؟ و به آن مطمئن مى گرديد؟ و يا مردم را به سوى آن تحريص مى كيند؟ دنيا بد
خانه اى است براى كسى كه نسبت به آن بدگمان نباشد و در سكونت گزيدن در آن خوفى نداشته باشد. پس بدانيد- و حتما مى دانيد- كه سرانجام دنيا را ترك مى گوييد و از آن كوچ مى كنيد. شما بايد از آنها كه مى گفتند ''چه كسى از ما نيرومندتر است؟'' پند بگيريد كه همانها را به سوى قبرشان حمل كردند، در حالى كه اختيارى از خود نداشتند، درون قبرها وارد شدند در حالى كه ميهمان ناخوانده اى بودند، در دل سنگها، خانه هاى قبر براى آنها ساخته شد، و از خاك، كفنهايى و از استخوانهاى پوسيده، همسايگانى، ولى آنها، همسايگانى هستند كه هيچ صايى را پاسخ نمى گويند و در برابر ستمگران كمكى براى نجات همسايه خود نمى كنند، و به گريه ها اعتنا نمى نمايند، چنان نسبت به همه چيز بى تفاوت مى شوند كه نه از باران خوشحال و نه از قحطسالى مايوس مى گردند، گرد همند ولى تنهايند، همسايه ايد ولى از هم دور! با يكديگر فاصله اى ندارند ولى هيچ گاه به ديدار هم نمى روند، نزديكند ولى گويى با هم فاصله ها دارند، عاقلانى هستند كه كينه ها از دل آنها رفته، بيخبرانى هستند كه حسد در دلشان فرومرده، از زيان آنها ترسى نيست و به دفاع آنها اميدى نمى باشد، درون زمين را به جاى برونش انتخاب كردند، و خانه تنگ و تاريك را بجاى خانه هاى وسيع برگزيدند، به جاى بستگان، وادى غربت، و به جاى نور، ظلمت را ترجيح دادند. به زمين بازگشتند آن چنان كه در آغاز از آن بوجود آمده بودند پا برهنه و عريان شدند، با اعمال خود از آن به سوى زندگى هميشگى و سراى جاودانى كوچ كردند، همچنان كه خداوند سبحان مى فرمايد:

"همان طور كه در آغاز آفريديم باز هم برمى گردانيم و عده اى است قطعى كه حتما آن را انجام خواهيم داد".

/ 46